دلیل اشتباه بیشتر شرکت ها در برند سازی چیست

 

  • همچنین می توان در مورد برند سازی بر حسب جدیدترین و پرنفوذترین رسانه های جمعی، نرم افزارهای تلفنهای هوشمند و …، فکر کرد. برند سازی چیزی شبیه ریاضیات یا مهندسی نیست که از قوانینی مشخص تبعیت کند، اما همانند همه فعالیتهای انسانی می توان با دنیای واقعی، آنرا، بر حسب عقل جمعی مرتبط کرد و تاثیرش را بر فضای کسب و کار مشاهده کرد.

 

با ارزش ترین دارایی یک شرکت، برند آن است. برند یک شرکت تنها دارایی آن است که اگر درست مدیریت شود، دچار استهلاک نمی شود و هرگز سقوط نمی کند. اختراعات منقضی می شوند، نرم افزارها کهنه می شوند، ساختمانها فرو می ریزند، ماشین آلات فرسوده می شوند و … اما یک برند اگر به خوبی مدیریت شود، سال به سال بر ارزش آن افزوده می شود.
با وجود این ویژگی منحصر به فرد، مفهوم برند به مدت طولانی اشتباه فهمیده می شد و (حداقل به لحاظ تاریخی) آن را به سختی می توان همچون فروش، سهم بازار، قیمت سهام یا درآمد، اندازه گیری کرد و گزارشی از آن تهیه کرد.

بنابر این، سوء برداشتهایی در مورد معنای برند وجود دارد. برخی از آن به عنوان “شهرت” یاد کرده اند. همه شرکت ها به شدت مراقب اند تا به شهرت آنها آسیبی نرسد و از این روست که برند سازی به نوعی مدیریت شهرت معنا می شود.
بسیاری از رهبران کسب و کار بر این باورند که برند سازی، بخشی از مقوله بازاریابی است. اما در واقع بسیار گسترده تر از آن است. برند شامل همه چیزهایی است که یک شرکت انجام می دهد، از لوگوی بر روی سربرگ آن و شیوه تنظیم شکایت مشتری گرفته تا یونیفرمی که کارمندان می پوشند. بنابراین هر آنچه در شرکت شما انجام می شود و یا شکست می خورد، مستقیما بر تصوری که از برند شما وجود دارد تاثیر می گذارد.
اجازه دهید با چند مثال این را توضیح دهم. چند وقت پیش برای خرید یک نوشیدنی به فروشگاهی رفتم. روی قوطی آن شعار زیر نوشته شده بود: ما همیشه با شما همچون اشراف زادگان رفتار می کنیم. مطمئن هستم که افرادی که این پیام را نوشته اند بهترین نیات را داشته اند، اما این پیام، با ظاهر نه چندان تمیز فروشگاه نمی خواند.
به عنوان مثال دیگر، تیتری که سیتی بانک از آن استفاده کرده است، چنین بود: “ثبات امروز، امنیت فردا“. مطمئن بودم که کسی این پیام را جدی نمی گیرد. چرا که نه تنها سیتی بانک متاثر از بی ثباتی بازار بود بلکه خود یکی از عوامل ایجاد آن بود. بنابر این شرکتی که خود، از به وجود آورندگان بی ثباتی است نمی تواند تبلیغ ثبات و امنیت داشته باشد.
اما موارد برعکسی نیز وجود دارد. مثلا، در مورد یکی از دوستان که از فروشگاهی، کفش خریده بود. بعد از چند روز تلفنی از فروشگاه به او زده شد و از او در مورد رضایتش از کفش پرسیده شد. سپس به عنوان تشکر یک ساک ورزشی به صورت رایگان برای او فرستادند. واضح بود که بعد از آن، این دوست من، مشتری دائمی این فروشگاه شد.
برند سازی موثر، محصول یا خدمات یک شرکت را بیشتر در معرض دید قرار می دهد و باعث کسب اعتبار می شود و این، موجب جلب توجه و افزایش فروش می شود. در واقع، مشتریان بیشتر متمایل اند برای محصولات و خدماتی از شرکت های مورد اعتماد، پول پرداخت کنند. برند سازی همچنین می تواند پویایی درون سازمانی در زمینه استخدام و گردش مالی کارکنان را بهبود بخشیده و بر روی معیارهای مالی نیز تاثیر بگذارد.
همچنین می توان در مورد برند سازی بر حسب جدیدترین و پرنفوذترین رسانه های جمعی، نرم افزارهای تلفنهای هوشمند و …، فکر کرد. برند سازی چیزی شبیه ریاضیات یا مهندسی نیست که از قوانینی مشخص تبعیت کند، اما همانند همه فعالیتهای انسانی می توان با دنیای واقعی، آنرا، بر حسب عقل جمعی مرتبط کرد و تاثیرش را بر فضای کسب و کار مشاهده کرد.

با اشتباهات اشتباه رایج در نام گذاری برند آشنا شویم

 

  • انتخاب دقیق کلماتی که حاوی نوعی موسیقی کلامی و الهام بخش هستند می تواند تاثیر بیشتری در مخاطبان بگذارد. انتخاب نامهایی با آهنگ کلامی موزون نه تنها باعث نوعی تمایز و به خاطرسپاری بهتر می شود بلکه در تبلیغات نیز تاثیر فراوانی دارد.

 

یکی از مهمترین عناصری که در بنا نهادن یک برند باید مد نظر قرار گیرد، انتخاب نام مناسب برای آن است. یک نام درست برای برند نه تنها می تواند شمایی کلی از محصولات یا خدمات برند را به دست دهد، بلکه ابزاری برای شناخت و به خاطرآوری برند نیز باشد. همچنین می تواند همچون یک دارایی با ارزش که ویژگی های مشخص برند را بازتاب می دهد در مالکیت معنوی آن قرار گیرد.

با این حال، بسیاری از سازمان ها با یک رویکرد بسیار اتفاقی و حذف مراحل بسیار مهم، اقدام به نام گذاری برند خود می کنند که این باعث طولانی و هزینه دار شدن فرآیند نام گذاری می شود. بنابر این، در اینجا ما به برخی از رایج ترین اشتباهاتی که در هنگام انتخاب یک نام با آنها مواجه می شویم و برخی نکته ها برای اجتناب از آنها، اشاره می کنیم.

1) نام گذاری از روی ناچاری
هر مدیر جدی برند برای راه اندازی شرکت خود، یک سیستم نظام مند و روشن برای ترسیم مسیر ایده پردازی تا پیاده سازی، وضع می کند. اما برای نام گذاری اغلب از روی ناچاری و معمولا در مراحل تکمیلی به آن می پردازد.
نام گذاری بر خلاف آنچه بسیاری از افراد تصور می کنند، یک فرایند به مراتب پیچیده است. برای یک نام گذاری خلاقانه، در آغاز با بسیاری از موانع قانونی و زبانی مواجهید. روند نام گذاری را در اوایل فاز توسعه برندتان، شروع کنید. با ایجاد زمان بندی، نمای کلی از مراحل مهم فرآیند نام گذاری را برای خود ترسیم کنید. در واقع مراحل اداری که به ثبت کردن اسم مورد نظر شما می انجامد را نیز باید مد نظر داشته باشید.
با این حال، حتی اگر پس از برنامه ریزی دقیق زمانی خود را در تنگنا می بینید با متخصصان این امر مشورت کنید. آنها به شما اطمینان خواهند داد که نامی که شما انتخاب کرده اید در عین حالی که مورد علاقه شماست، به لحاظ قانونی نیز مشکلی ندارد.
2) فراموش کردن اینکه نام گذاری اگرچه کاری خلاقانه است اما همانقدر هم راهبردی و مهم است.
شرکت ها اغلب به راهبردی بودن نام واقف نیستند. یک نام مناسب در عین حالیکه باید متفاوت و خلاقانه باشد، باید با موقعیت و ساختار برند شما نیز همخوانی داشته باشد. در محیط بسیار رقابتی امروز، قوی ترین برندها آنهایی هستند که فراتر از ویژگی های فیزیکی محصولات یا خدمات شان می توانند به ایجاد ارتباط عاطفی با مشتریان بپردازند و در این میان نام مناسب می تواند موثر باشد. مجموعه ای از اهداف استراتژیک خود را طرح ریزی کنید، و از طریق معیارها و هدف هایی که بدین ترتیب برایتان روشن می شود، نام مناسب را برگزینید.
به یاد داشته باشید، نام گذاری به همان اندازه که یک هنر است، علم نیز تلقی می شود. داشتن استراتژی به شما کمک خواهد کرد که یک نام مرتبط که متناسب با کسب و کار شما است، بیابید.

3) دست کم گرفتن یک نام کوتاه
بسیاری از شرکت ها ارزش یک نام خلاقانه ولی خلاصه را دست کم می گیرند. در حالی که یک نام کوتاه نیز می تواند همان اطلاعات راهبردی برند را به صورتی متمایز انتقال دهد. این مختصر گویی علاوه بر آنکه خلاقیت شما را نشان می دهد، می تواند به صورتی ساده، منطبق بر برند شما باشد.
4) سردرگمی بین نیاز به اطلاعات و نیاز به تمایز
برخی شرکت ها بیشتر مایلند اسمی انتخاب کنند که بیشتر بتواند اطلاعاتی راجع به برندشان بدهد و بنابر این از کلماتی توصیفی تر استفاده می کنند. اما نام های توصیفی همیشه جواب گو نیستند چرا که بعضا برخی محدودیت ها را برای گسترش فعالیت های شما اعمال می کنند. شاید بهتر باشد نام انتخابی، توصیف کلی یک عملکرد یا مسیر یک حرکت را بیان کند. البته نمی توان گفت کدام رهیافت بهتر است اما باید بسته به برندتان یکی از کارکردهایی که اسم برند دارد از قبیل دادن اطلاعات توصیفی یا خلاقانه بودن را انتخاب کنید.
5) نادیده گرفتن علامت تجاری پیچیده
یکی از چالش هایی که در نام گذاری نادیده گرفته می شود، پیچیده گی فرآیند علامت تجاری است. در نظر بگیرید که بیش از 2.5 میلیون علائم تجاری فعال در ایالات متحده، بیش از 13 میلیون در سطح جهان و بیش از 108 میلیون آدرس URL ثبت شده در سطح جهان وجود دارد. همچنین، ظرفیت 250000 کلمه در زبان انگلیسی که همه آنها مناسب نام گذاری نیستند را در نظر بگیرید. در واقع، این به این معنی است که کسی، جایی، به نوعی صاحب نامی که شما می خواهید، پیدا می شود. بنابر این پیدا کردن علائم تجاری پایدار، به طور فزاینده ای دشوار شده است، اگرچه غیر ممکن نیست. برای غلبه بر چالش های قانونی، تا پایان فرآیند نام گذاری ملاحظات حقوقی را کنار نگذارید. چرا که در غیر اینصورت ممکن است زمان و پول زیادی را به هدر دهید.
6) نادیده گرفتن پیامدهای جهانی
باید فجایع زبانی که حاصل بدفهمی های بین فرهنگی است را در نظر گرفت. یعنی اینکه نام برند در فرهنگ و مکان دیگری، که شاید بیشتر هدف فروش شما هم باشد، معنای فاجعه باری نداشته باشد.
در اقتصاد جهانی امروز، ارزیابی جهانی زبان، کاملا ضروری است. با دسترسی بیشتر به اطلاعات در مورد مردم و فرهنگ های گوناگون و در نظر گرفتن تنوع فرهنگی کشورهای مختلف، بر این مساله فائق شوید. نام ها را با زبان شناسان بومی کشورهای هدف، مورد بررسی قرار دهید و به این ترتیب، مطمئن شوید که نام انتخابی شما، پیام آور چیزی است که شما می خواهید بگویید، نه معناهای دیگر.
7) انتخاب نام های ذهنی
در هنگام انتخاب نام، تصمیم های ما بر اساس تجربیات شخصی، ترجیحات و نگرش های ما است. که باعث می شود در نامیدن برند، بسیار ذهنی و درونی عمل کنیم. بنابراین در هنگام انتخاب یک نام مهم است که بر اساس معیارهای مشخص برآمده از راهبردهای برند تصمیم گیری کنید. هنگامی که در یک لیست کوتاه نهایی، به نام های پیشنهادی می رسید، تحقیق می تواند یک ابزار قدرتمند برای سنجش بهترین نام باشد.
8) برای فکر کردن به هر چیز، نیاز به نام گذاری آن دارید
محصولات جدید، نوآوریها، فن آوری ها، ایده های جدید وقتی به عنوان نوعی گسترش برند شما عمل می کنند، نیازمند این هستند که از پیش نامی برایشان انتخاب شده باشد. با این حال، نام های بسیاری که در نمونه کارهای یک برند می آیند باعث سردرگمی مشتریان می شوند. در اینجاست که داشتن یک راهبرد کلی برای نامیدن برند اصلی تان و زیر شاخه های جدیدی که به خاطر گسترش برندتان بوجود مییایند، اهمیت مضاعفی می یابد.
9) حفظ نام های غیر مرتبط
گاها نامی که برای برندتان انتخاب کرده اید به مرور زمان قادر به نشان دادن نوآوری ها، تغییرات جدید بازار و تقاضا های به روز شده مشتریان نیست و نمی تواند اهداف بلند مدت شما را برآورده کند، در این حالت در عوض کردن نام، تردید نکنید. اما به خاطر داشته باشید در نام گذاری جدید تمام موارد مهم و کارشناسی را در نظر داشته باشید.
10) پایان دادن به هویت کلامی در نام گذاری
انتخاب دقیق کلماتی که حاوی نوعی موسیقی کلامی و الهام بخش هستند می تواند تاثیر بیشتری در مخاطبان بگذارد. انتخاب نامهایی با آهنگ کلامی موزون نه تنها باعث نوعی تمایز و به خاطرسپاری بهتر می شود بلکه در تبلیغات نیز تاثیر فراوانی دارد.

مشکلات موجود در برندسازی را بشناسیم

 

 

  • برند تبدیل به یک سیبل حمله توسط جامعه های مختلفی از افراد شود. گروه هایی با منافع خاص به این خاطر که سیاست گذاری های برند را نمی پسندند، آغاز به حمله وسیع علیه آن کنند.

 

Brad Vanauken بیش از سی سال است که به بررسی و تحلیل برند های مختلف جهان می‌پردازد. او در طول این سال‌ها بصورت مستقیم برای بیش از 150 برند، مشاوره داده است. او مشکلات و برتری های برندهای مختلف را در طول این سال ها به خوبی رصد کرده است و در این مطلب 20 اشتباه مهلک رایج در فرایند برند سازی (برندینگ ) و تصور عمومی راجع به برند را مطرح کرده است.
1) هیچ‌ کسی در سازمان فهم دقیقی از مخاطبان برند و نیازهایشان نداشته باشد.

2) این تصور که برند چیزی جز یک نام و لوگو نیست و هیچ تعهد یا مسوولیت خاصی را در پی نمی آورد.

3) این طرز فکر که برندسازی صرفا داد و بیداد بی پایه و کلیشه ای است چرا که برند هیچ نقطه تفاوتی را ایجاد نمی‌کند.

4) طراحی پیام برند ببر این پایه که این پیام باید متفاوت و متنوع باشد و بر اساس مخاطب، وسیله انتقال پیام و کمپین تبلیغاتی تغییر کند.

5) برند قول‌هایی که داده است را جدی نگیرد!

6) برند تبدیل به یک سیبل حمله توسط جامعه های مختلفی از افراد شود. گروه هایی با منافع خاص به این خاطر که سیاست گذاری های برند را نمی پسندند، آغاز به حمله وسیع علیه آن کنند.

7) آگاهی کمی از برند، در بازار وجود داشته باشد. این می تواند به این دلیل باشد که برند یک استارتاپ است یا اینکه در منطقه جغرافیایی خاصی قرار گرفته.

8) تمامی سرمایه گذاری برند بر روی کیفیت محصول گذاشته شود ولی محصول نتواند به کیفیت مطلوب دست یابد و یا اینکه رقبا به ارائه محصولات بهتری بپردازند.

9) اختلال در سیاست گذاری های داخلی و سازمانی منجر به اختلال در رهبری و خدمت رسانی به مشتری شود.

10) برند و سازمانی که در پشت آن قرار دارد، در دوران استراحت حاصل از افتخارات گذشته به سر ببرند و احتیاجات مشتری و خلاقیت های صنعت را فراموش کنند.

11) مدیرعامل و رهبر تیم با علم مدیریت برند آشنا نباشند.

12) زمانی که چرخ اقتصادی سازمان خوب نگردد، بودجه بازاریابی و تبلیغ کاهش یابد و فرایند برندسازی را با خطر مواجه کند.

13) با از راه رسیدن مدیران برند جدید، تغییرات زیاد در برند و کمپین های تبلیغاتی رخ دهد، بدون توجه به اینکه به چنین تبلیغاتی نیاز باشد یا نه.

14) فشارهای رشد اقتصادی، برند را مجبور به تولید محصولات و یا ارائه خدماتی بدهد که مفهوم اصلی برند را از بین ببرند.

15) گسترش برند، برند اصلی را تحت الشعاع قرار دهد.

16) برند قیمت هایش را بیش از میزان تورم موجود بالا کشیده باشد.

17) درخواست مداوم فروشندگان برای کاهش هزینه‌ها منجر به ایجاد برندی شود که مشتری نهایی به آن علاقه ای ندارد.

18) زیربرندها و بخش های توسعه یافته سازمان، تفاوت عمده ای نداشته باشند و یا مشتری خاصی را مورد هدف قرار ندهند.

19) معماری برند اشتباه باشد.

20) هویت برند از طریق رسانه های مداوم مانند ویدیو، صوت و متن و بصورت غیرمداوم عرضه شود. تمرکز باید مجمتع باشد.

برند شما چه رنگی است

 

 

 

  • نارنجی: شاد و سرخوش، سرزنده. برانگیختگی قرمز به همراه سرخوشی زرد، نارنجی رنگ مردمان گروه دوست و بیشتر کودکان است. نارنجی بازتر نشانه داد و ستد فرادستان و پولداران. تیره تر نشانه خوراکسراها و خوانسراها و تالارهای زیبایی.

آیا تاکنون به اهمیت رنگ ها در نام و نشان شرکت ها اندیشیده اید؟ کوکاکولا سرخ است. آی بی ام قهوهای. شرکت ها به اهمیت رنگ در پدیدآوردن تصویری مثبت در میان مشتریان پی برده اند. گذشته از آن بکارگیری رنگ در یادآوری و برانگیختگی حس و پیام رسانی در میان همه روش های ارتباطی بی همتاست.

بکارگیری رنگ درست برای نام ونشان فرآورده هایتان بسیار مهم است. چنین رنگی باید بر روی لوگو، همه فرآورده ها، بسته بندی و هرآنچه پدید میآورید باشد و تا آنجا که می شود باید نماینده ی کار درون شرکت یا کارخانه شما باشد. بسته به روانشناسی رنگ، هر رنگی در فرهنگ ها، جای ها و فن های گوناگون می تواند معنی های گوناگون داشته باشد. باید چم و خم رنگ ها را بشناسید. پژوهش های تبلیغاتی در آمریکا چند معنی جهانی برای برخی از رنگ ها پیشنهاد می کنند:
آبی: آبی سرد نشانه اطمینان پذیر بودن و خویشکاری و مسؤولیت پذیری است. بیشتر با رنگ آسمان و دریا میآید. بیشتر نهادهای مالی برای پدید آوردن حس اطمینان این رنگ را به کار می برند.
قرمز: با دیدن آن تپش قلب تان بالا می رود و دلدل می زنید. از همین رو قرمز پرانرژی بوده و شما را پرخاشگر و زودکنش میکند. قرمز نشانه آتشی مزاجی است نشان دهنده خطر و بدهکاری است.
سبز: روی هم رفته سبز نشانه تندرستی، تازگی و آرامش است. سبز هرچه تیره تر نشانه تندرستی و آبرو و اعتبار و هرچه بازتر نشانه آرامش.
زرد: در همه جا زرد نماد خورشید است. بیانگر خوشبینی و نیک اندیشی، نور وگرما است. چشم زرد روشن را پیش از هر رنگ دیگری میبیند پس برای مکان خرید رنگ خوبی است.
ارغوانی: رنگ دوست داشتنی آفرینشگران. آمیزهای از قرمز آتشی مزاج و آبی آرام و آسوده. نشانه رمز و راز و پیچیدگی، جاه و جلال خسروانه. بنفش سنبلی بیانگر غم غربت و احساساتی بودن است.
صورتی: صورتی پررنگ پرجنب وجوشی و جوانی، پرنشاطی و برانگیختگی را می رساند و درخور فرآورده های کم بهاتر و یا سازگار با منش و خوی زنانه و دخترانه می باشد. صورتی چرک احساساتی گراست. هرچه صورتی بازتر، پرخیال تر و واهی تر.
نارنجی: شاد و سرخوش، سرزنده. برانگیختگی قرمز به همراه سرخوشی زرد، نارنجی رنگ مردمان گروه دوست و بیشتر کودکان است. نارنجی بازتر نشانه داد و ستد فرادستان و پولداران. تیره تر نشانه خوراکسراها و خوانسراها و تالارهای زیبایی.
قهوه ای: رنگ زمین، ساده و پردوام و پایدار. برخی مشتریان آن را نشانه چرک بودن میدانند. قهوهای با نمهای از رنگ قرمز نشانۀ فرادستی و مالداری است. قهوهای چرک و ناپاکیزگی را میپوشاند و درخورِ برخی از کارخانههای صنعتی است.
سیاه: سرسخت و بیباک، توانمند. سیاه برای فرآوردهها گران رنگ خوبی است ولی میتواند فرآورده را سنگین بنمایاند.
سفید: سادگی و پاکیزگی. سره و بی آلایش. چشم آدمی بی درنگ رنگ سفید را می بیند پس درخور خبررسانی است. بیشتر برای فرآورده های مربوط به پاکیزگی و تندرستی و نوزادان به کار می رود.
همه رنگ های بالا در دو گروه گرم و سرد دسته بندی می شوند. رنگ های گرم مانند زرد و قرمز پرجنب وجوشند و رنگ های سرد مانند آبی پرآرامشند. هرچه رنگ سردی بازتر باشد سرزندگی و چالاکی آن بیشتر می شود.

مدیریت برند جای بازاریابی را می گیرد

  • امروزه برای بیشتر برندها، رقابت برای نشان دادن اینکه متعهد به چیزی هستند بیشتر به صورت جهانی و نه منطقه ای در حال افزایش است و تمرکز عمده، از مقوله گسترش کالاها به مفهوم ارزش ادراکی هر یک از برندها، چرخش کرده است.

تصمیم P & G برای اینکه دوران “بازاریابی” را به صورت رسمی پایان بدهند و “مدیریت برند” را سرعت ببخشند، چیزی بیش از تغییر یک عنوان است. چرا که این تغییر ناشی از بررسی مجدد در نقش مسئولیت مردم برای برندها است.

در حالی که “بازاریابی” و “مدیریت برند” اغلب مترادف هم شناخته می شوند، اما یک تفاوت مهم بین این دو عبارت وجود دارد. بازاریابی در فعالیت های مرتبط با ترویج و توزیع محصولات و خدمات متمرکز است. در حالیکه، مدیریت برند، اکنون در رابطه با مدیریت فعالانه ارزش بازار و قدرت رقابت یک برند به عنوان یک دارایی (نامشهود) شرکت، تعریف می شود.
بازاریابی در مورد خرج کردن پول و جمع آوری ارزش است. اما، مدیریت برند در مورد چگونگی ایجاد تمایز برای افزایش رقابت و ایجاد وفاداری تمرکز می کند. گرچه این دو به هم مربوط اند، اما متفاوت هستند. بازاریابی ابزار و مدیریت برند باید هدف باشد.
امروزه برای بیشتر برندها، رقابت برای نشان دادن اینکه متعهد به چیزی هستند بیشتر به صورت جهانی و نه منطقه ای در حال افزایش است و تمرکز عمده، از مقوله گسترش کالاها به مفهوم ارزش ادراکی هر یک از برندها، چرخش کرده است.
در زمانه ای که معیارهای موفقیت به صورت بالقوه در حال تغییر هستند. اهداف بازاریابی غالبا بر اساس میزان فروش، اندازه گیری می شوند. هنگامی که شما در مورد دارایی برند می اندیشید، موفقیت ایده گسترده تری پیدا می کند و تمرکز بر روی اینکه چطور مدیریت کنید جای خود را به چرایی مدیریت می دهد.
به طور خلاصه معتقدم در سالهای پیش رو، ارزش مجموع درآمد به عنوان یک عامل اصلی برای برند عمل خواهد کرد. تبلیغات هنوز هم مهم تلقی خواهد شد، اما نه به عنوان یک عنصر منحصر به فرد. همکاری (حتی برخی از سطوح ادغام) با تیم های داده پردازی و امور مالی بسیار محتمل تر به نظر می رسد. انعطاف پذیری و نحوه برخورد با مسائل پیش بینی نشده، مشخص کننده این خواهد بود که برند چگونه راهبردی را برگزیده و کجا و چطور می خواهد ارتباط برقرار کند.

البته خبر خوب اینکه، اگر شما بازاریاب هستید همچنان سرتان شلوغ خواهد بود و کسب و کارتان برقرار. اما آگاه باشد که مدیریت برند آرام آرام دارای نقش مهم تری خواهد شد.

از برندهای بزرگ در اینستاگرام یاد بگیریم

  • راه های بسیاری برای نشان دادن یک دست که بستنی را نگه داشته وجود دارد، اما این شرکت فروش بستنی، کارهای خلاقانه ای برای تصاویر اینستاگرم خود انجام داده است.

امروزه اینستاگرام در میان رسانه های اجتماعی بیشترین توانایی جلب کاربر را برای بازاریابان به دست آورده است. تحقیقی در این خصوص نشان می دهد که اینستاگرام در میان هفت شبکه اجتماعی مجازی دیگر از قبیل فیسبوک، توئیتر و …، بیشترین میزان آمار استفاده توسط کاربران را داشته است. در واقع، طبق گزارش صنعت بازاریابی رسانه های جمعی، 28 درصد بازاریابان از اینستاگرام استفاده می کنند که این میزان در سال جاری تا 42 درصد نیز افزایش خواهد یافت.

اما این گستردگی استفاده از تصاویر اینستاگرام بدان معنی نیست که هر گونه تصویری در آن می تواند اثر بخش باشد. بلکه این تصاویر بایستی از ویژگیهای مناسبی برای جلب کاربران برخوردار باشند. تصاویر غیر واقعی، تبلیغاتی و عکس های استودیویی باعث واکنش احساسی مناسب در مخاطبان نمی شوند. با این حال، از آنجا که استفاده از اینستاگرام هنوز در مراحل اولیه خود است، در اینجا نکاتی را که برندهای بزرگ می توانند به بازاریابان برای استفاده بهینه از اینستاگرام بدهند، مرور می کنیم.

شرکت آدیداس: عکس‌هایی از تجربه شخصی
این شرکت با 2 میلیون دنبال کننده در اینستاگرام، سومین برند معروف در این شبکه مجازی است.
نکته آموزشی مخصوص این برند: مشتریان علاقه وافری به محصولاتی دارند که مخصوص خود آنها (شخصی شده) باشد و نیز از سوی دیگر مشتاق اند تا این محصولات شخصی را به نمایش بگذارند. شما با جمع این دو ویژگی این فرصت را به آنها بدهید تا تصاویرشان را با شما به اشتراک بگذارند.

شرکت Ben & Jerry: خلاقیت بیشتری به محصول خود بدهید
راه های بسیاری برای نشان دادن یک دست که بستنی را نگه داشته وجود دارد، اما این شرکت فروش بستنی، کارهای خلاقانه ای برای تصاویر اینستاگرم خود انجام داده است.
نکته آموزشی مخصوص این برند: مهم نیست که شما چه محصول یا خدمات ارائه می دهید، بلکه با پیدا کردن راه های خلاقانه و سرگرم کننده، می توانید مشتریان خود همواره داشته باشید.

شرکت Polo Ralph Lauren: استفاده از عکسهای پشت صحنه بازی های المپیک
این شرکت به ارائه عکسهای پشت صحنه از زندگی ستاره های ورزشی در طول بازی های المپیک زمستانی 2014، پرداخت.
نکته آموزشی مخصوص این برند: با استفاده از اینستاگرام، مشتریان خود را در جریان رویدادی که به طور معمول قادر به دیدن آن نیستند، قرار دهید. شرکت شما حامی یک کنسرت محلی است؟ بسیار خوب، مشتریان خود را به پشت صحنه آن ببرید. همچنین، با اشتراک گذاری عکس هایی از اتاق های تولید و یا آزمایشگاه ها و … در برند خود، مشتریانتان را در فضایی صمیمی تر با خود همراه کنید.

شرکت Zappos: فراتر از محصولتان بروید
این شرکت با نمایش چیزهایی غیر منتظره که لزوما ارتباطی با محصولات آن ندارند از قبیل کیف دستی، سنگهای تزئینی و … تصاویری جذاب برای ایسنتاگرام خود تهیه کرده است.
نکته آموزشی مخصوص این برند: خود را محدود به تصاویری از محصولات شرکت خود نکنید. از همه چیزهای جالب اطرافتان استفاده کنید.

شرکت Pabst Blue Ribbon: استفاده از مکان های گوناگون
این شرکت تصاویری از محصولات خود را که در مکانهای گوناگون هستند به طرزی طنزآلود و البته فاخر در اینستاگرام خود قرار داده است.
نکته آموزشی مخصوص این برند: محصولات خود را در محل های زیبا یا تاریخی قرار دهید و عکس بگیرید.

آشنایی با 5 قانون مهم فروش

  • تا زمانی که شما تلاش می کنید با پیروی از رفتار دیگران، نظر مردم جلب کنید و فروش خوبی داشته باشید، نمی توانید به موفقیت برسید. بلکه باید فارغ از اینکه چه چیزی می فروشید، سعی کنید خودتان باشید و به توانایی های خودتان تکیه کنید.

پنج اصل وجود دارد که اگر بخواهید در فروش با سرعت عمل بیشتری کار کنید، می توانند شما را یاری دهند. مهم نیست فروش آنلاین یا آفلاین انجام می دهید، این پنج اصل، کلیدی برای رشد درآمدهای بالا برای کسب و کار شما است.
اصل اول) مصرف کنندگان تنها محصولات و خدماتی را می خرند که برای آنها مفید است.
اولین چیزی که باید بدانید این است که مصرف کنندگان از شما به دلیل اینکه یک فروشنده بزرگ هستید، خرید نمی کنند. بلکه صرفا به این خاطر که محصولات یا خدمات شما می توانند برای آنها مفید باشند، اقدام به خرید از برند شما می کنند. بنابر این همواره باید از سودمندی کالا یا خدمات خود برای مشتریانتان مطمئن شوید.

اصل دوم) قیمت یک کالا یا خدمات را، ارزش سودمندی آن مشخص می کند.
در واقع هر چقدر محصولات شما نفع بیشتری برای مصرف کنندگان داشته باشد، به همان میزان می توانید قیمت مورد نظرتان را اعمال کنید. در مرحله تولید نیز اگر عطف توجه شما به سودمندی محصولتان برای مشتریان باشد، آنگاه در تعیین قیمتها با دست بازتر می توانید اقدام کنید.

اصل سوم) اعتبار برند شما به دو عامل اعتماد و تخصص، وابسته است.
جان ماکسول در کتاب 21 قانون انکار ناپذیر رهبری (AFF) می نویسد، “رهبری کردن یعنی تاثیر داشتن، نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر”. این تاثیر داشتن را در اینجا ما با معرفی مفهوم اعتماد بیان می کنیم. یک راه برای رسیدن به این اعتماد، نشان دادن مهارت در زمینه تخصصی یا صنعتی است که برند شما در آن مشغول به کار است.

اصل چهارم) ارزشمند ترین هدیه ای که می توانید عرضه کنید، توانایی های خاص خودتان است.
تا زمانی که شما تلاش می کنید با پیروی از رفتار دیگران، نظر مردم جلب کنید و فروش خوبی داشته باشید، نمی توانید به موفقیت برسید. بلکه باید فارغ از اینکه چه چیزی می فروشید، سعی کنید خودتان باشید و به توانایی های خودتان تکیه کنید.
اگر با این ایده حرکت کنید که سعی کنید با دل و جان به تولید کالا یا خدماتی بپردازید که مشکلی از مردم را حل کند یا منفعتی به آنها برساند، در اینصورت اعتماد مصرف کنندگان نیز به شما جلب می شود چرا که محصولات شما باعث شده زندگی آنها بهتر شود.

اصل پنجم) تعریف جدیدی از رابطه بده بستان را برای خود در نظر بگیرید.
در نگاه اول، بیشتر مردم فکر می کنند این بده بستان به این معنی است که شما، به عنوان صاحب برند، محصولی به مشتری می دهید و مصرف کننده نیز در عوض پولی به شما می دهد. اما منظور من چیز دیگری است. معتقدم شما همیشه باید چیزی بدهید و در انتظار گرفتن چیزی از مشتری نباشید، چرا که بازگشت دوباره مشتریان تان به برندتان باید برایتان اهمیت داشته باشد نه پولی که دریافت می کنید.

آشنایی با چند نمونه مهم از طرفداری از برند

 

  • تصور کنید اگر شما قادر به شناسایی و تعامل با افرادی شوید که به صورت رایگان حاضرند به شما کمک کنند، آن هم تنها به این دلیل که به برند شما علاقه مند هستند، چقدر می توانید از آنها برای موفقیت بیشتر برندتان کمک بخواهید. این انجام نخواهد شد مگر اینکه با روی باز آنها را بپذیرید و با تشویق آنها و هدف دار کردن فعالیتهاشان، از کمک آنها بهره ببرید.

 

زمانی که نیاز به تعمیر حمام خانه داشتم، از یک برند خاص درخواست کردم که آنرا تعمیر کند. از آنجا که کار آنها بسیار عالی بود برای تعمیر آشپزخانه و دستشویی نیز از آنها کمک خواستم و به رقبای آنها مراجعه نکردم. بعد از آن، این برند را به دوستانم نیز معرفی کردم. به این ترتیب بدون اینکه این برند بداند، من در نقش یک حامی یا طرفدار برای آنها ظاهر شده بودم. مشکل مشترکی که بسیاری از سازمانها با آن مواجهند این است که طرفداران خود را نمی شناسند.

من خودم طرفدار نوع “زائر مشتاق” یک شرکت نرم افزار بازاریابی هستم. اما حداقل 6 نوع طرفداری دیگر وجود دارد. من در اینجا به ترسیم اینکه دیگر برندها چگونه باید طرفداران خود را بشناسند و چرا این امر مهم است، می پردازم. چرا که اگر شرکتی به طور فعال طرفداران خود را گروه بندی و تشویق نکند تا درگیر فعالیت های هدف دار فروش شوند، پول زیادی هدر میدهد.

حداقل 7 نوع طرفداری وجود دارد، که در اینجا هر یک را مورد بررسی قرار می دهیم:

1) نوع Titanic Tweeter
این نوع طرفدار، مشتاق به اشتراک گذاشتن هر چیزی است. آنها اغلب یک کشتی مملو از مسافران مشتاق را هدایت می کنند. ترفندشان این است که به مسافران مطالب جالب، سرگرم کننده و قابل درکی را عرضه می کنند. آنها همه چیزهای ممکن را برایشان میفرستند، سپس از آنها سوال می کنند. آنها را با دانش، مطالب پر محتوا و امنیت بالا، با خود همراه نگه می دارند.

2) نوع زائر مشتاق
در این نوع طرفداری، شخص عاشق برند است و بسیار وفادار و متعهد به برند باقی می ماند. در واقع سالهای طولانی از یک برند خاص استفاده می کند. در نتیجه، این زائران با کمال مسرت برند شما را گسترش می دهند. تنها خطر این نوع طرفداری این است که ممکن است آنها شبکه خود را با مطالب زیاد و سرسام آور، آزار دهند. بنابراین، باید به این زائران نقشه راهی داده شود تا به آنها کمک کند تا پیام های برند را به صورت منظم و درست (و نه بیش از حد) انعکاس دهند.

3) نوپرست قهرمان

در این نوع طرفداری، شخص در جستجوی محصولات و خدماتی است که وی را نسبت به بقیه برجسته کند. این طرفدار می خواهد همچون یک قهرمان در صف اول برند شما قرار گیرد و نسبت به بقیه، از برند شما بیشتر اطلاعات داشته باشد. در غیر اینصورت کمتر خود را وابسته به برند می داند.

4) میلیونر پر حرف و پر صدا

این نوع طرفدار شامل ستاره های موسیقی، بازیگران، کارآفرینان، نویسندگان، کمدین ها، رهبران سیاسی و …. می شود که به دلیل شهرت شان، طرفداران زیادی دارند و می توانند با صدای بلند و موثری، پیام های برند را به اشتراک گذارند. البته باید این گونه طرفداران را عاقلانه انتخاب کنید به نحوی که با ارزش های برند شما همخوان باشند.

5) در نقش معلم
این نوع طرفداران بسیار مشتاق اند تا اطلاعات گوناگونی از محصولات و خدمات را برای دوستان یا خانواده ایمیل کنند. در واقع آنها عاشق کمک کردن هستند، بنابر این به آنها یاری دهید تا اطلاعات درستی را به اشتراک بگذارند.

6) متصدی کنجکاو

این نوع طرفدار علاقه فراوانی برای داده های دقیق و اطلاعات تحلیلی دارد. آنها لینک های مختلف را به منظور جمع آوری بهترین منابع در مورد یک موضوع جستجو می کنند. سپس این منابع را به طور خلاصه و تجزیه و تحلیل یافته برای دوستان خود، اعضای خانواده و همکاران شان به اشتراک می گذارید. به این طرفدار، اطلاعات فکری و تاریخی به همراه جزئیات بدهید چرا که با لذتی که از خواندن این مطالب می برند هم آنها را با دیگران به اشتراک می گذارند و هم طرفدار برند شما می شوند.

7) نینجای بی صدا

این نوع طرفدار به صورت یواشکی از برند شما حمایت می کند. این خوانندگان ناشناس ممکن است یافته های خود را در وبلاگ ها به اشتراک گذارند یا آموزه های خود را به صورت حضوری در اختیار بقیه قرار دهند. سعی نکنید آنها را آشکار کنید چرا که دوست دارند در سایه باقی بمانند. در عوض، به آنها مثلا کدهایی برای تخفیف یا چیزهای دیگری بدهید تا متمایل به اشتراک گذاشتن شوند.

تصور کنید اگر شما قادر به شناسایی و تعامل با افرادی شوید که به صورت رایگان حاضرند به شما کمک کنند، آن هم تنها به این دلیل که به برند شما علاقه مند هستند، چقدر می توانید از آنها برای موفقیت بیشتر برندتان کمک بخواهید. این انجام نخواهد شد مگر اینکه با روی باز آنها را بپذیرید و با تشویق آنها و هدف دار کردن فعالیتهاشان، از کمک آنها بهره ببرید.

اطمینان و اعتماد در برندینگ احساسی

 

  • ساخت یک برند مبتنی بر احساساتی مانند امنیت و اعتماد، منجر به ایجاد ادراکاتی مثبت در ذهن مشتریان می گردد. اگرچه، مشتریان هنگامی که متوجه شوند تعهدات مربوط به امنیت و اعتماد شکسته شده است، بازگشت دوباره این احساس درآنان بسیار مشکل است و عمدتا آنها هرگز آن را قبول نخواهند کرد

 

اطمینان و اعتماد سنگ بنای هر گونه ارتباطات برند است، درست مانند ارتباطاتی که ما هر روزه در زندگی خود داریم، اگر هیچ گونه حس اعتماد و اطمینانی وجود نداشته باشد، هیچ ارتباطی نیز بوجود نخواهد آمد و پایدار نخواهد ماند. امروزه دیگر مشتریان مانند افرادی که در عصر صنعتی زندگی می کردند و تنها ویژگی های کارکردی و تکنیکی شرکت ها و محصولات برایشان مهم بود، نیستند بلکه امروزه این احساسات مشتریان نسبت به یک شرکت و محصولات و خدمات آن است که بر فرآیند خرید و وفادار نمودن آنها تاثیر گذار است. ایجاد برندی مبتنی بر یک یا چند احساس برای موفقیت در بازار بسیار موثر است چرا که برخی از احساسات می تواند محرکی برای خرید مشتری باشد. با این حال، ایجاد یک برند احساسی به آسانی انتخاب یک احساس توسط مدیر بازاریابی، تبلیغ درباره آن و در نهایت افزایش فروش مبتنی بر آن نمی باشد!

در این سری ازمقالات با موضوع برندینگ احساسی ، شما می آموزید چگونه احساسات مرتبط با برند بر استراتژی های برندینگ اثرگذار است و ما در هر قسمت بر یکی از احساسات موثر بر برند متمرکز می شویم. در ابتدا بهتر است تعریفی از برندینگ احساسی و چگونگی کارکرد آن ارائه شود. برندینگ احساسی را این گونه تعریف می نماییم: مشتریان خود را با برندی که استفاده می کنند تعریف می نمایند و برندی را انتخاب می کنند که احساس کنند با هویت آنان سازگار است و در نتیجه این احساسات مرتبط با برند موجب می شود مشتری به برند انتخابی خودش وفادار باقی بماند. اپل، مرسدس، پپسی، نمونه های موفق از برندینگ احساسی هستند.
حس اعتماد
حس اعتماد و اطمینان یکی از رایج ترین احساساتی است که توسط اکثر بازاریاب ها برای فروش محصولات و خدمات به کار می رود. برای مثال یک بانک ممکن است به مشتریان خود اینگونه القا کند که آن ها می توانند به سرمایه گذاری پول خود در این بانک اعتماد داشته باشند و یا وب سایتی که تجارت الکترونیک را انجام می دهد به مشتریان خود می گوید که آن ها می توانند به نقل و انتقالات مالی خود در این وب سایت اعتماد کنند و خریدی اطمینان بخش را از طریق این سایت داشته باشند.
ساخت یک برند مبتنی بر احساساتی مانند امنیت و اعتماد، منجر به ایجاد ادراکاتی مثبت در ذهن مشتریان می گردد. اگرچه، مشتریان هنگامی که متوجه شوند تعهدات مربوط به امنیت و اعتماد شکسته شده است، بازگشت دوباره این احساس درآنان بسیار مشکل است و عمدتا آنها هرگز آن را قبول نخواهند کرد. هنگامی که تجارب و پیغام های برند شما مبتنی بر حس اعتماد و اطمینان است، هیچ گونه ناسازگاری با عملکرد شرکت نباید وجود داشته باشد ،چراکه مشتریان سریعا برند شما را رها کرده و برند دیگری را جست و جو خواهند کرد که نیاز مربوط به حس اعتماد آنها را برآورده کند. در حقیقت هر برندی می تواند، بدون ارائه هیچ گونه مدرک و شواهدی این ادعا را داشته باشد که قابل اعتماد و اطمینان است. برای مثال تمام بانک ها ادعا می کردند که قابل اعتماد هستند اما بعد از بحران مالی چند سال قبل، ادراک مشتریان نسبت به بانک ها کاملا متفاوت شد. امروزه، تعداد مشتریان کمتری هستند که این ادعا را باور داشته باشند.
ممکن است اینطور به نظر رسد که ایجاد حس اعتماد در مشتریان زیاد مهم نیست، اما اگر از یکی از مشتریان NIKE این سوال را بپرسید می بینید که چگونه این احساس بر روند خرید او اثرگذار است و متوجه می شوید که مشتریان وفادار NIKE به دلیل این احساس اطمینان است که بارها و بارها NIKE را بر دیگر برندها ترجیح می دهند. آنان مطمئن هستند که NIKE به تعهدات برند خود پایبند است و انتظارات آنان را برآورده می سازد. بنابراین این اصلا تعجب برانگیز نیست که برند نایک در بین ده برند قابل اطمینان قرار گیرد.

اما سوال مهمی که در این جا مطرح می شود این است که چگونه می توانیم این احساس اعتماد را نسبت به برند خود در مشتریان ایجاد کنیم و آنان را به این باور برسانیم؟
این امر تنها از طریق تحقیقات بازار امکان پذیر است. شما با استفاده از این تحقیقات می توانید راه های خاص ارتباط با مشتریان خود را شناسایی کرده و اثبات کنید که برند شما به طرز قابل باوری مورد اعتماد مشتریان است. در این راستا بسیاری از برندها نیاز به ایجاد دلیلی برای القای حس اعتماد به مشتریان خود دارند. بدین معنا که آنان باید در خدمت یا محصولی که ارائه می دهند دلیلی را پیدا کنند که بر اساس آن مشتریان بتوانند به برند حس اعتماد داشته باشند. بنابراین، شما باید بر روی درک انتظارات مشتریان خود کار کنید.تحقیقات بازار باید با این پرسش از مشتریان آغاز شود که آنان چه انتظاری از برند شما دارند؟ سپس باید در مورد تجاربی سوال شود که موجب شده است آنان اعتماد خود را به برندهای رقیب از دست بدهند و یا اعتمادشان به آنها افزایش یابد و براساس این تحقیقات می توان فرصت ها و تهدیدات موجود را در رابطه با حس اطمینان بخشی به برند خود شناسایی کنید. به عبارت دیگر شما در این مرحله متوجه خواهید شد که مشتریان چه چیزی را می خواهند و سپس همان را به آنها منتقل می کنید.
نکته ای که برای مدیران بازاریابی در این بحث وجود دارد این است که آن ها باید این تحقیقات را به طور مستمر قبل از راه اندازی کمپین بازاریابی ، تعمیم و توسعه برند خود اجرا کنند تا انتظارات مشتری از آن برند را دریابند. در غیر این صورت، این موارد ممکن است حس اعتماد مشتری به برند را تخریب یا کمرنگ کند و بازگشت دوباره این احساس بسیار مشکل است. همچنین شما باید از تحقیقات بازار در کنار رسانه های اجتماعی جهت ارزیابی شهرت برند و اطمینان از کسب اعتماد مشتریان خود استفاده کنید.

حل کردن مشکل بدنامی برند

  • آنچه می کنید و جایی که کرده تان شما را می برد را گزارش دهید تنها در مورد چیزهایی که خوب دارد پیش می رود صحبت نکنید بلکه با فراخی کامل از مسائلی که خوب پیش نمی رود نیز سخن بگویید. یک اتاق گفتگو برای پیشنهادات باز کنید. برای حل مسائل به کمک بخواهید. نقاط لغزش را شناسایی کنید.

برخی از برند ها با مشکل بدنامی مواجهند، به هر دلیلی در یک دوره زمانی بدنام شده اند مثلا به خاطر رفتار بدشان شهرت پیدا کرده اند. دیگر صنف آنها نمی خواهند آن برند بین شان باشد. منتقدان مدام به هست و نیست شان حمله می کنند، مشتری ها به آنها اعتماد چندانی ندارند و منتقدان نیز به انگیزه کاری آنها شک دارند بیشتر مواقع این برند ها از قانع کردن صنف و مشتریان و منتقدان خود ناتوانند.
رسیدن به پایان راه کابوس هر مدیر شرکت و مدیر برندی است و فکر کردن به تبعات و هزینه های آن زجرآور و حتی تجربه همچون چیزی مانند ایستادن در جلوی خط آتش است.
بعضی برند ها کنار می کشند. اصطلاحا چراغ ها را خاموش می کنند. یا سعی می کنند از نو برند خود را بسازند و یا محصولات برند خود را به زور به بازار بقبولانند و از چم عموم به دور باشند.
بعضی از برند ها مبارزه می کنند. پول خرج می کنند از اهرم های بازاریابی استفاده می کنند تا سهم خود را از بازار پوشش دهند. با قدم جلو گذاشتن در رسانه ها سعی در درست کردن وجه خود می کنند یا با تاکید بر این که کاری که می کنند قانونی است و سعی در درست کردن پیامی که از نطر آنها اشتباه است سعی در تغییر جهت افکار عمومی دارند و تلاش می کنند نشان دهند که این مساله حق است که باید به حق دار برسد.

بعضی از برند ها طفره می روند. سعی در گیج کردن بازار دارند. با گزافه گویی و فریب و تاخیر و حاشا کرد و حقه بازی سعی می کنند به نحوی خود را خوب جلوه دهند.
در برخی صنوف تلاش بر تعریف دوباره است. آنها مننقدان را متهم می کنند که به خاطر شهرت شان آنها را قربانی می کنند. سپس سعی می کنند استاندارد های برای رفتارشان تعریف کنند که از نطر خودشان قابل قبول و عملی است و به اقتصاد و مزایایی که فعالیت شان به جامعه می بخشد تاکید می کنند، بعد به استاندارهایی که خودشان تنظیم کرده اند گزارش عملکرد می دهند.

من با چند مدیر برند صخبت کرده ام که چرا برند هایی که احساس می کنند محاصره شده اند اینگونه رفتار می کنند و جوابی که اغلب اوقات می گیرم این است که آنها باید از خود دفاع کنند. آنها در مقابل حملاتی که به آنها می شود باید مقاومت و دفاع کنند تا انتقاداتی را که کار را برای آنها سخت کرده است را خنثی کنند.
این موضوع از دید آنها کاملا قابل درک است ولی مشکل اینجاست که هیچ کدام از این روش ها کار نمی کند. چرا که هیچ کدام از روش های یاد شده در قانع کردن هر کسی در تجدید نظر درباره برند بد نام شده موفق نبوده است. چرا که راه کار های استفاده شده برای مدیریت اعتبار موجود خوب است نه برای اعتبار تخریب شده. پاسخ دادن راه حل نیست.
تکذیب، گفتگو نیست.

یکی از دلایل کلیدی که مردم با برندی که آن را بدذات می پندارند سر دشمنی دارند این است که این برند ها را خود خواه، حریص، تندرو و یا کوته فکر می پندارد. غریزه هر بازاریابی این است که در این موارد باید همه این چیز ها را نفی کرد تا بیش تر از این چنین افکاری پراکنده نشود ولی برای یک آدم شکاک چیزی که از این عمل نتیجه می شود این است که بله حدسم درست بود، چرا که این واکنش نشان می دهد که: تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها.
مبارزه با شهرت بد اینگونه نیست که بگویید ما خوب هستیم. یا ما خوب کار می کنیم و یا خوب کار خواهیم کرد . یا ادعا کنید که کمتر از دیگران بد ذات هستید. بلکه باید با بدنامی اینگونه مبارزه کنید که بگویید ببینید این ها چیز هایی است که شما به آنها گیر داده اید و اینکه شما انسان هستید و اینکه موضوع پیچیده است و اینکه شما از هر پیشنهادی استقبال می کنید. و این که شما آماده اید تا با وجود نا ملایمت ها صادق باشید و این که بدنبال هر فرصتی هستید تا هر جا که توانستید تغییر ایجاد کنید.

این مسئله سه سوال بر می انگیزد:
یک برند چه کسی را باید قانع کند؟
چه چیزی باید آنها را قانع کند؟
و بهترین روش برای انجام این کار چیست؟

بیایید فرض کنیم که یک برند واقعا می خواهد کارها را سامان ببخشد و روابطش را با صاحبان سهام بهبود بخشد و به مردم درباره آنچه در باره آن نگرانند بوضوح توضیح بدهد. اگر شما مدیر چنین برندی هستید. از کجا شروع می کنید تا با موضوعی که احساس بد را در مورد برند شما بوجود آورده روبرو شوید. چطور می خواهید دهان مردمی رو ببندید که قبل از این که بخواهید دهان تان را باز کنید بر سرتان فریاد می کشند.
من از این جا شروع می کنم. یعنی پاسخی صادقانه به این پرسش. درد کجاست؟ این کاری است که انجام می دهی؟ یا این چیزی است که می فروشی. یا چه کسی هستی یا بودی؟ چه چیزی درباره تو مردم را آزار می دهد. مردم در باره این چیز ها چگونه مطلع شده اند؟ چه چیزی به آنها گفته شده؟ چه کسی یا بوسیله چه کسانی گفته شده؟

سپس بر اساس 3 مفهوم ساده تلاش می کنم توافق داخلی را جلب کنم.
بیایید با ملاحظه باشیم اما نه ضعیف. بیایید توافق کنیم که به درستی گوش کنیم و آنچه از سوی روشنفکران به ما گفته می شود را در نظر بگیریم. بیایید منازعاتی که با ما می شود را بی طرفانه گوش کنیم. اما اجازه ندهیم سیاست بازی ها ما را به سوی مسلک باد بکشاند و به دو رویی بگراییم.
بیایید قابل قبول را از غیر قابل قبول جدا کنیم. بیایید در تشخیص سیگنال از نویز مهارت پیدا کنیم. بیایید معیار های مشخصی برای انجام کارها داشته باشیم که خود خواهانه نباشد. بیایید انتقاد ها را دفاعی در مقابل اعمال خود بدانیم.
بیایید اعتراض ها را فرصت بدانیم. بیاید روشی انتخاب کنیم تا نقاط مثبت را از منتقدان یاد بگیریم و در حرفه خود بکار ببریم. نه فقط آنهایی که برای ما دغدغه فکری است بلکه همه انتقاد ها. و بیایید آنها را چالی برای نوآوری خود در نطر بگیریم.

سپس به شکل زیر بدنبال ایجاد رابطه با آنهایی که گوش شنوا دارند تا بشنوند که برند چه دارد بگوید:
1) یک زمینه توافق اساسی بیابید. توافق اساسی به مردم امکان وصل به ایده های شما را می دهد و دست کم به یک گفتگوی مشترک تشویقشان می کند. این جستجوی است برای یافتن زمینه های مشترک توافق. از این که نقطه مشترکی که یافته اید بسیار دور از دسترس است نا امید نباشید . دست کم نقطه ای برای شروع یافته اید.

2) مذاکرات داخلی را روی 2 قانون اساسی حول محور نقطه اصلی توافق جلو ببرید. اول: آنچه درباره آن نقطه متعهد می شوید کاری است که انتظار دارید انجام شود . دوم کاری که اکنون به خاطر تعهدتان نمی توانید انجام دهید.

3) آن تعهدات را منتشر کنید و فراخوان دهید. سپس گوش فرا دهید. به بازخوردی که می گیرید به عنوان ورودی بنگرید نه انتقاد. به گروهی که به دنبال نتیجه واقعی هستند بپیوندید نه کسانی که تنها به دنبال دعوا هستند. و کار را به سمتی سوق دهید که به مذاکره بیانجامد. همراه با دیگران کار کنید تا به پاسخ دست یابید.

4) بدنبال گره های کور بروید. فیل داخل اتاق را شناسایی کنید، پیچیدگی ها را تشریح کنید و توضیح دهید که چرا حل این مشکلات اینقدر پیچیده است و توضیح دهید که اساساً چرا این مشکلات باید حل شود و این که اگر حل نشود چه تبعاتی به دنبال خواهد داشت.

5) آنچه می کنید و جایی که کرده تان شما را می برد را گزارش دهید تنها در مورد چیزهایی که خوب دارد پیش می رود صحبت نکنید بلکه با فراخی کامل از مسائلی که خوب پیش نمی رود نیز سخن بگویید. یک اتاق گفتگو برای پیشنهادات باز کنید. برای حل مسائل به کمک بخواهید. نقاط لغزش را شناسایی کنید.

6) به دنبال معجزه نباشید. بر روی این متمرکز باشید که یک تجارت چگونه در دنیا کار می کند این کاری است که با همکاری قابل انجام است و کاری است بلند مدت. برای تغییر آماده باشید یک تغییر واقعی . کار ساده ای نخواهد بود. اگر شما در تصمیم خود جدی هستید سوالات آزار دهنده بسیاری برایتان پیش خواهد آمد. در عین حال برای دیگران نیز آزار دهنده خواهد بود . ممکن است موجب توقف عده ای شود. ممکن است به راه حل بیانجامد. ممکن است بی نتیجه باشد. هیچ چیز هم اتفاق نیافتد ممکن است مشتری راجع به آنچه رخ می دهد واقع بین شود. بی تردید بهتر از فریاد و ناله و یا از کنار مساله با بی توجی رد شدن است.