آشنایی با مزیت های برندهای واسطه ای

  • در زمینه خود تبدیل به یک قدرت شوید، اما بیشتر از آن، مانند نخبگان از آن اعتبار استفاده کنید تا آنچه سهم شما را ارزشمند تر می کند به یک بازار خاص و پرشور وصل شود. علاقه یا شیوه زندگی خاصی را عرضه کنید. نشانه ای در فروشگاه تان بگذارید که عبارت “ساخته شده” را داشته باشد. فقط یک مقصد نباشید بلکه یک وضعیت باشید.

 

بازاریابان و نویسندگان تجاری نویس سالهاست که در مورد حذف واسطه گری ( حذف دلالان) صحبت می کنند و برای رسیدن به روابط مستقیم و از لحاظ اقتصادی کارآمد تر در تلاش اند. اما رقابت بین Hachette و Amazon به ما یادآوری می کند که هنوز بازیگران بسیار قدرتمندی، در واسطه بین مشتری و تولید کننده وجود دارند.

پس چرا در دنیایی که ارتباط مستقیم، بسیار ساده به نظر می رسد و برندها بسیار مشتاق به پرورش اجتماعی هستند، برخی از واسطه ها همچنان به رشد خود ادامه می دهند؟ و همچنین بقیه افرادی که بین سازنده و خریدار انتهایی قرار دارند چه درس هایی می توانند از این موفقیت ها بگیرند؟
با کمال تعجب شاید، پاسخ ها به ارزش افزوده به عنوان یک بخش پل زننده در عصر دیجیتال به سه عامل مهم اما بسیار ساده که هنوز هم بسیار مشاهده می شود، قابل کاهش است: نفوذ یا تاثیر، زمان و روابط.

نفوذ

1) یک بستر باشید – این واسطه های قدرتمند، ثروت افزا هستند. برندهایی که از آنها حمایت می کنند، قوی تر و معتبرتر از آنهایی هستند که به تنهایی کار فروش را انجام می دهند. این واسطه ها در اصل با بالا بردن ارزش هر چیزی که در ارتباط با آنهاست به عنوان بستری برای برندهایی که پشتیبانی می کنند، عمل می کنند در حالی که واسطه های سنتی به عرضه و تقاضا نگاه می کنند، این واسطه ها با برندهای خود به عنوان دارایی برخورد می کنند و در بزرگ نمایی ارزش درک شده آنها، ثروت خود را نیز افزایش می دهند. در انجام این کار، آنها یک حلقه ارزش مدار بنا می کنند که در آن برندها برای شرکت شان بسیار قدرتمند هستند و این شرکت ها به خاطر پیشنهاد دسترسی (دسترسی انحصاری) به این برندهاست که مشهور می شوند. اگر شما بخشی از ثبات آنها هستید، این عضویت انحصاری، در جایگاه خود بسیار معتبر است.

2) یک مزه ساز باشید – این واسطه ها اغلب در بخش های شلوغ و پر رقابت حضور دارند. آنها ما را به طبیعت انسانی مان نزدیک می کنند تا اطمینان بیابیم که در حال تصمیم گیری خوب هستیم. احکام آنها – که اغلب منبعی غنی است – تصمیم می گیرند که چه کسان دیگری با آنها همراه شوند. از نمونه های بارز، سایت هایی مرور محصولات و خدمات همچون TripAdvisor هستند که برای هر کس که برای سفری آماده می شود، مشاوره می دهند. همچنین، می توان به افراد موفق دیگر اشاره کرد که متخصص در ارائه اطلاعات به خوانندگانی هستند، که به راحتی نمی توانند به این اطلاعات دسترسی داشته باشند – به عنوان مثال Open Table برای هر کسی که به دنبال جایی برای غذا خوردن است، مشاوره می دهد. این واسطه ها به قدرت انباشته خود و البته راحت بودن در داشتن عقاید گوناگون، وابسته اند.

زمان

3) صفحه فرود شوید – این واسطه ها به عنوان مقصدهای صرفه جویی عمل می کنند. آوردن مردم به مکانی که در آنجا آنها می توانند دسترسی (و معاملات) داشته باشند و می توانند به صورت جداگانه جستجو کنند، اما زمان بیشتری می برد. آمازون، آیتونز، App Store، Expedia و Ticketek نمونه های قدرتمندی از این کانال های میانبر می باشند. در یک سطح، این واسطه ها از طریق محل مورد نظر، ارزش را افزایش می دهند. آنها “هزینه جستجو” را با داشتن صفحه فرود برای بخش خودشان کاهش می دهند. همچنین نمونه های آف لاین نیز وجود دارند. خریداران به دلیل اعتمادی که آنها به آن برند دارند و برای تازه ترین و طبیعی ترین تولیدی که از جانب آنها ارائه می شود، به Wholefoods هجوم می آورند.

ارتباط

4) آنچه تصمیم گرفته شده را تصمیم بگیرید – از طریق الگوریتم های آنها، این کانالها پارامترهایی که در آن میلیون ها نفر از مردم در رابطه و تصمیم گیری با هم هستند، ارائه می دهند. گوگل، فیس بوک، Linked IN، سایت های دوست یابی و دیگر سایت ها از طریق غربال تمام اطلاعات موجود در پایگاه های داده، جنبه های زندگی مردم را مدیریت می کنند. این واسطه ها از جهان منظری به ما می دهند که راحت تر می توان انتخاب کرد. برای کسانی که به لحاظ فنی مایل به دانستن جزئیات بیشتر هستند

5) هزینه جدیدی را راهبری کن – واسطه ها یی همچون Uber و Airbnb اینکه مصرف کنندگان چگونه با هم کار می کنند و چارچوب های قدیمی را به چالش می کشند را تغییر می دهند. نقش آنها عملکردی و عاطفی است. کسی که شرکت کنندگان جدید را گرد هم می آورد و به عنوان یک نشست مهم عمل می کند. این واسطه ها، نقطه قابل اتکا و الهام بخش برای راه های جدید برای حل مسائل قدیمی و خسته کننده هستند. برندها در اقتصاد مشارکتی هر دوی این نقش ها را ایفا می نمایند. آنها به جمع آوری امتیاز برای مردم و اقدامات جدید می پردازند و در انجام این کار، یک جامعیت انطباق پذیر اولیه که دارای ارزش تجاری است را می سازند.

بسیار خوب، من می توانم این سوال شما را بشنوم که می پرسید این مطالب برای برندهای بزرگ کار می کنند، اما برای بازیگران کوچکتر چه باید کرد؟ چگونه می توان حداقل برخی از این اصول را به نفع خود اعمال می کرد؟ بیشتر بازیگران متوسط ​​بازار در حال حاضر از مدل وقفه ساده یاب به جایی بین احزاب و دسته جات نقل مکان کرده اند. بیشترشان این را فهمیده اند که راحتی، قیمت، تثبیت و شبکه ها، ویژگی های رقابتی هستند که تا خراب شدن ارزششان ادامه خواهند داد. نیز دیده شده که هم اکنون، انتظار برخی از سطوح مشاوره می رود. حالا چه کار باید بکنیم؟ چطور شروع کنیم؟ برخی از گزینه ها:

1) در زمینه خود تبدیل به یک قدرت شوید، اما بیشتر از آن، مانند نخبگان از آن اعتبار استفاده کنید تا آنچه سهم شما را ارزشمند تر می کند به یک بازار خاص و پرشور وصل شود. علاقه یا شیوه زندگی خاصی را عرضه کنید. نشانه ای در فروشگاه تان بگذارید که عبارت “ساخته شده” را داشته باشد. فقط یک مقصد نباشید بلکه یک وضعیت باشید.

2) در آب های متلاطم خریداران را راهنمای کنید. کاپیتان باشید. گزینه هایی ارائه دهید.

3) محتاطانه (نه پر حرارت) مرزهای مورد اعتماد خود را گسترش دهید. اگر شما هم اکنون یک زمینه خاص را شناخته و در آن مورد اعتماد قرار گرفته اید، مشتریان را دعوت به یک بخش قابل تنظیم کنید که مانند یک گسترش طبیعی برای آنها احساس شود. تعادلی باید در اینجا برای دیدن روند قابل پیش بینی گذشته ایجاد شود، به طوری که پیشنهاد جدید شما نه تنها کم و بیش مانند دیگران نباشد، اما در همان زمان به گونه ای نباشد که مصرف کنندگان را نگران کند و به اشتباه بیاندازد. گرفتن این حق نیاز به نظم و انضباط واقعی دارد (گسترش مناسب، زمان مناسب، مصرف کننده مناسب، جزئیات درست)، اما فرصت های هیجان انگیزی را برای بازسازی روابط خود، تازه کردن ارزش ها و ارزیابی خود توسط دیگران، ارائه می دهد.

4) مکالمه را در مسیرهای جدید رهبری کن- در حالی که آنلاین بودن توسط برخی به عنوان یک تهدید جدی برای واسطه گری تبدیل شده، همچنین این فرصت را که برخی از شرکت ها با آنچه که می گویند تاثیر می گذارند، مورد تردید قرار می دهد. بزرگترین سرخوردگی که مصرف کنندگان و یا فروشندگان مواجه اند چیست؟ چگونه می توان با تفاوت های آنها، خود را تطبیق دهید؟ آیا تمایز (و پولی) را در دفاع از یک طرف می توانید اختصاص دهید؟ آینده ای برای اینکه همه چیز در همه جا باشد وجود ندارد، اما آیا می توانید تبدیل به همه چیز برای یک نفر شوید؟

5) نقطه میانه را تغییر بده – جایی که در حال حاضر قرار دارید را دوست ندارید ؟ حرکت کنید. بنابراین بسیاری از واسطه ها به اندازه کافی به فکر این نیستند که خود را بین بخشهای مختلف قرار دهند و تنها بین خودشان قرار نگیرند. این یک فرصت الهام بخش است: راهی برای خودتان بیابید که بین بخش هایی باشید که نمی توانید به هم اعتماد کنید و شفافیت کمی وجود دارد. در این شرایط، خریدار و فروشنده به طور یکسان و از طریق نوعی تجارت، یک بستر قابل اعتماد، پاسخگو، کارآمد، بی طرف و به روز را ارزش گزاری خواهند کرد.

در بسیاری از موارد، قوانینی که برای رسیدن به موفقیت به عنوان برند واسطه ای امروزی لازم است هیچ تفاوتی با قوانینی که برای برندهای مستقیم است، ندارند.

طراحی برای صدای برند

  • همزمان که سعی در تعریف روشنی از صدای برندتان دارید، شناخت عمیق از مخاطب تان نیز می تواند کمک زیادی به شما بکند. یک نفر از مخاطبین هدف خود را انتخاب کنید( به عنوان مثال والدین شاغل، دانشجویان دانشگاه یا جوانان مدپرست) و سپس به سوالات زیر پاسخ دهید:

 

آیا برای بازاریابی شرکت، محصول یا برند جدیدتان آماده اید؟
قبل از اینکه یک وبلاگ راه اندازی کنید یا برای محتوای وب سایت برندتان طرح ریزی کنید و قبل از اینکه شروع کنید به توئیت کردن باید صدای برندتان را طراحی کنید.

به طور خلاصه صدای برندتان، قلب و روح ارتباطات شماست .صدای برند فقط مجموعه ای از کلمات و عبارات نیست بلکه لحن و تُنی است که شما با مخاطبان تان صحبت می کنید و ارتباط برقرار می کنید. صدای برند شما می تواند مقتدرانه، اطلاع دهنده، طنزآمیز و شبیه یک شوخی باشد اما علیرغم همه اینها این صدا باید قابل اعتماد و معتبر باشد.
یادتان باشد که هرگونه ادعای نا بجا و غیر معتبر سریعا از سوی مخاطبان تان شناسایی می شود. مطالعاتی که طی چندین سال صورت گرفته نشان داده است که مصرف کنندگان از برندهایی خرید می کنند که یک ارتباط احساسی با آنها برقرار می کنند و از برندهای دیگر دوری می کنند.

اگر قبلا صدای برندتان را طرا
حی کرده اید بهتر است این متن را نخوانید اما اگر این کار را نکرده اید ما 4 تمرین برای پیدا کردن این سس جادویی ارئه کرده ایم.

1) الگو سازی کنید
همزمان که سعی در تعریف روشنی از صدای برندتان دارید، شناخت عمیق از مخاطب تان نیز می تواند کمک زیادی به شما بکند. یک نفر از مخاطبین هدف خود را انتخاب کنید( به عنوان مثال والدین شاغل، دانشجویان دانشگاه یا جوانان مدپرست) و سپس به سوالات زیر پاسخ دهید:
ظاهر او چگونه است؟
به چه چیزی اهمیت می دهد؟
کجا کار می کند؟
برای سرگرمی چه کار می کند؟
و مهم تر از همه، از برند شما چه انتظاری دارد؟
رفتن به سراغ کسانی که می خواهید با آنها در ارتباط باشید یکی از بزرگترین اقداماتی است که می توانید برای طراحی صدای برندتان انجام دهید.

2) جاهای خالی را پر کنید
اکنون کمی وقت صرف پر کردن جاهای خالی زیر کنید:
من می خواهم برند من باعث شود مردم احساس ….. داشته باشند.
…… باعث می شود که من همان احساس را داشته باشم.
من می خواهم وقتی مردم با برند من ارتباط برقرار می کنند، …….باشند.
سه کلمه ای که برند من را توصیف می کنند عبارتند از …… و…… و……. .
من دوست دارم صدای برندِ ……. را تقلید کنم.
من صدای برندی را که ………باشد، دوست ندارم.
تعامل با مشتریان و مراجعان باعث می شود من احساس……. داشته باشم.
برای آنکه صدای برندتان اصیل و طبیعی باشد باید از صدای خود شما الهام گرفته شده باشد، بنابراین در پر کردن این جاهای خالی به ندای درونتان گوش دهید. آیا این ندا بامزه هست؟ خیلی خنده دار است یا فقط در حد یک تبسم ساده است؟ یا شاید این صدای درون شما مقتدارنه است، اگر اینگونه است آیا این اقتدار از روی علم و دانش و دلسوزانه است یا اقتدار قیم مآبانه؟!!

3) یک گروه آزمایش ایجاد کنید
در زندگی شخصی مان خانواده و دوستان اشتباهات ما را در مورد خودمان بازتاب می دهند و به اصلاح آن اشتباهات کمک می کنند.همین رویکرد را می توانید در مورد صدای برندتان نیز به کار ببرید.
سعی کنید گروهی از نزدیک ترین افراد را که به مخاطبین هدف شما نیز نزدیک هستند دور هم جمع کنید و در مورد اینکه چه چیزی در مورد برند شما آنها را تهییج می کند نظر سنجی کنید. از آنها بپرسید که چه چیزی را در مورد برند شما منحصر به فرد می دانند و چه کلمه یا عبارتی را با برند شما مرتبط می دانند؟
سپس از آنها بخواهیدکه همین سوالات را در مورد شخص خود شما که قرار است پیام برندتان را منتقل کنید، پاسخ بدهند.
بر اساس بازخورد هایی که از این نظرسنجی می گیرید صدای برندتان را طراحی کنید و ابتدا سعی کنید چند صدا و پیام مختلف را در قالب جملاتی متفاوت روی کاغذ بیاورید. سپس سعی کنید با دقت آنها را بررسی کنید و بفهمید کدام یک طبیعی تر و هیجان انگیزتر به نظر می رسد؟
نترسید اگر نیاز بود آنها را باهم ترکیب کنید و بهترین جمله را انتخاب کنید. طراحی صدای برند شبیه آشپزی است ، گاهی نیاز است از ترکیب مواد مختلف به شکل هاو مقادیر مختلف استفاده کنید.
اگر بین چندین انتخاب تردید داشتید آنها را به گروه آزمایش خود بفرستید و از آنها بخواهید که بهترین را انتخاب کنند.

4) الهه خود را بیابید

وقتی ایده ای برای آینده برند خود دارید الگو گرفتن از برندهایی که صدایی مشابه برند شما دارند می تواند برایتان مفید باشد. اگر نیاز به الهام گرفتن دارید می توانید از برندهای تاثیر گذار صنعت خود الهام بگیرید.هر چند بعضی از این برندها ممکن است طنزآمیز یا بعضی صدای برند اطلاع دهنده داشته باشند اما همه آنها اصیل و قابل توجه اند.
بعد از آنکه صدای برند خود را تدوین کردید آن را تقویت کنید. قطعا شما می خواهید افرادی که شما را در شبکه های اجتماعی دنبال می کنند به وب سایت شما سر بزنند و با واحد خدمات مشتریان شما ارتباط برقرار کنند تا تجربه ای را که شما به دنبال آن هستید بدست آورند. برای این کار یک راهنما تهیه کنید که برند و صدای برندتان را توصیف کند و آن را بین تیم کاری تان توزیع کنید، حتی می توانید یک رویداد برگزار کنید و در آن صدای برندتان را به مردم معرفی کنید و به سوالات آنها پاسخ دهید و پس از آن برنامه ای برای اجرای علنی کردن و تثبیت صدای برندتان طراحی کنید.

آشنایی با چند ایده برای عرضه محصول جدید در بازار

 

  • اگر برنامه یا رویدادی برای معرفی و عرضه محصول جدید دارید، پیاده سازی آن را از یک ماه قبل شروع کنید. بارها و بارها آن را تکرار و تمرین کنید، تا زمانی که بتوانید آن را در خواب و رویای خود به وضوح انجام دهید. نتیجه شگفت انگیز خواهد بود.

 

در این مقاله ایده هایی برای عرضه محصول جدید ارائه می شود که ممکن است مورد توجه شما قرار بگیرد.
شرکت شما محصولی جدید تولید کرده است و می خواهد سهم بازار و مشتری برای آن جذب کند. شما همچنان به دنبال روش های سنتی هستید یا می خواهید تحولی ایجاد کنید؟ اگر به دنبال ایده های جدید هستید با این مقاله همراه شوید. حتی اگر این کار توسط بازاریاب های شرکت نیز می خواهد انجام شود باید به آنها آموزش دهیم که به گونه ای عمل کنند که انگار می خواهند جنجال و هیاهویی در بازار به پا کنند.

برند معتبری چون اپل که شهرت جهانی دارد و همگان به کیفیت آن اعتماد دارند، وقتی می خواهد محصول جدید خود را عرضه کند، احترام گذاشتن به اعتماد مشتریانش را در اولویت قرار می دهد. اما متاسفانه بسیاری از برندهای معتبر ایرانی وقتی سهم بازار را به دست آوردند، مشتریان خود را رها می کنند. امروزه مشتری به دنبال احترام است. می خواهد که برای شعور و درک وی احترام قائل شویم. اینکه در معرفی محصول خود به چه شکل عمل می کنیم نیز مهم است.

تمرین و ممارست
اگر برنامه یا رویدادی برای معرفی و عرضه محصول جدید دارید، پیاده سازی آن را از یک ماه قبل شروع کنید. بارها و بارها آن را تکرار و تمرین کنید، تا زمانی که بتوانید آن را در خواب و رویای خود به وضوح انجام دهید. نتیجه شگفت انگیز خواهد بود. کلیدی ترین نکته در برگزاری چنین برنامه ای مدیریت زمان است. شروع و پایان برنامه باید طبق زمان بندی اعلام شده و به موقع باشد. دقت کرده اید زمانی که می خواهیم چنین برنامه یا رویدادی را انجام دهیم هر چقدر هم تلاش و برنامه ریزی می کنیم باز هم اکثر کارهای مهم برای دقیقه ۹۰ می مانند و مدام در حال استرس و دویدن هستیم. یک هفته قبل از برنامه خواب و خوراک و استراحت نداریم و یک هفته بعد از آن هم راهی بیمارستان می شویم. اینجاست که می گوییم کاش وقت بیشتری داشتیم. دقیقاً یک روز قبل از برنامه ایده های جدیدتر به ذهنمان می رسد و یا قراردادهای همکاری جدید می بندیم و جالب است که می خواهیم ظرف 24 ساعت تمام آنها عملیاتی و اجرایی شوند. تمرین، تمرین و تمرین . . .

خلق داستان
نمی توان تنها به توسعه و گسترش محصول اکتفا کرد، لازم است که یک داستان بزرگ برای محصول خلق کنیم. نباید بگوییم به دنبال ایجاد محصولات بیشتر هستیم بلکه باید بهترین محصولاتی را خلق کنیم که می توانند وجود داشته باشند. بیشتر تمرکزمان بر بازار برتر باشد. معرفی محصولات در سرتاسر دنیا در یک دهه اخیر تفاوت های چشمگیری داشته است. خلق داستان جزو کلیدی ترین عنصر در عرضه یک محصول شده است. اما هنوز در ایران از آن غافل هستیم و خیلی از مدیران، حاضر به هزینه کردن روی آن نیستند چرا که از تأثیرات شگرف آن غافلند و هنوز می بینیم که بعد از تولید محصول به دنبال بازاریاب قوی هستند. متن هایی که در معرفی محصول استفاده می شوند نیز بسیار مهم و تأثیر گذار هستند. در خیلی از شرکت های بزرگ و معتبر جهانی داستان سرایی برای محصول حتی به عنوان یک شغل در نظر گرفته شده است و فرد یا افرادی در پشت صحنه فقط روی این مورد تمرکز دارند و فکر می کنند. چرا که نحوه معرفی محصول باید به گونه ای باشد که تا مدت ها در ذهن ها نقش ببندد.

تمرکز بر مشتری، به جای تمرکز بر چشم انداز
محصول شما علاوه بر اینکه برای مشتریان وفادارتان عرضه می شود، باید به دنبال مشتریان جدید نیز باشد، افرادی که تاکنون هیچ یک از محصولات شما را خریداری نکرده اند. در مقابل مشتریانی دارید که محصول جدید برند شما را خریداری و به دیگران معرفی می کنند. برای این دسته از مشتریان باید بهبود تدریجی را در پیش بگیرید و تمایزهایی ایجاد نمایید. برای مثال اپل در محصول جدید خود از یک سنسور اثر انگشت برای بازکردن قفل تلفن و تراشه ای جدید و با سرعت دو برابر استفاده می کند. مدل جدید خود را با قاب طلا ارایه می دهد. تصور بر این است که افراد بسیاری این مدل جدید را تهیه کنند، چرا که قالب طلایی آن دیگران را متوجه خواهد کرد که آنها مدل جدید را خریداری کرده اند و از مدل قبلی استفاده نمی کنند! از ایجاد تمایزهای بدین شکل برای محصول خود غافل نباشیم. خواسته های مشتریانمان را بشناسیم. شاید مشتریان اپل خواسته شان یک گوشی طلایی نبوده است، اما خواسته بازار و مشتریان بازار توسط مدیران اپل به درستی شناخته شده است.

ایجاد تعلیق
اگر شرکت کوچکی هستید و هنوز سهم زیادی از بازار به دست نیاورده اید، این کار آسانی نیست. چرا که هنوز برند شما شهرت آنچنانی پیدا نکرده است و در نتیجه مخاطبان توجه زیادی به محصول جدید شما نشان نمی دهند. این کار حتی برای شرکت های بزرگ و معتبر نیز دشوار است. قبل از رونمایی از محصول خود بگذارید رسانه های اجتماعی، وب سایت ها در مورد محصول جدید صحبت کنند. و شما در برابر تمامی اخبار و شایعه ها سکوت کنید و به شایعات اجازه انتشار بدهید. نکته مهم اینجاست که روز رونمایی از محصول جدید همه می دانند چه محصولی قرار است معرفی شود اما از جزییات آن بی خبر هستند و همین امر کافی است.

ارایه اطلاعات بیشتر در مورد محصول از طریق وب سایت
در حقیقت این اطلاعات شامل مشخصات محصول، تصاویر، لینک ها، و ویدئوهای مرتبط که نشان دهنده اطلاعات بیشتر در مورد محصول جدید شما هستند باید از قبل آماده و برنامه ریزی شده باشند. به محض پایان برنامه لازم است تمامی این اطلاعات خیلی سریع روی وب سایت شما قرار بگیرند. نتایج آن شما را شگفت زده خواهد کرد. امتحان کنید. البته قطعاً متوجه این موضوع هستید که تمامی تصاویر و لینک های شما باید جذاب و تاثیر گذار و تبلیغاتی باشند به گونه ای که در ذهن مخاطب ماندگار شده و وی را ترغیب به خرید کند.

ساده سازی
شاید محصول شما ویژگیهای تکنیکی و مشخصه های تخصصی داشته باشد که آن را از محصولات دیگر متمایز می کند اما به یاد داشته باشید که مشخصات فنی و تکنیکی برای همگان قابل درک نیست. سعی کنید آن ویژگیهای متمایز را خیلی خلاصه و ساده بیان کنید به گونه ای که برای همه افراد این تمایز قابل درک باشد. امروزه استفاده از بیلبوردهای شهری و تبلیغات محیطی و تلویزیونی برای عرضه و معرفی محصول جدید تبدیل به یک ضرورت شده است. چه خوب است که برندهای معتبر و معروف ایرانی نیز برای عرضه و معرفی محصول جدید خود به دنبال خلق ایده های جدید در سطح ملّی و بین المللی باشند.

صدای برند خود را بالا ببریم

 

  • تعداد بسیار زیادی از کسب و کارها خود را درگیر صحبت کردن می کنند؛ حرف زدن دربارۀ آنچه انجام می دهند، می فروشند، عرضه می کنند و یا تأمین می کنند. آنها، با آب و تاب، دربارۀ ویژگی ها یا لیست بلند بالای خدمات خود صحبت کرده، چشم انداز خیره کننده ای برای مشتریان خلق می کنند.

 

در این نوشته سه نکته مهم را می آموزید برای اینکه صدای برند خود را رساتر کنید. اگر می خواهید کسب و کاری را شروع کنید یا قبلاً کسب و کاری راه انداخته اید و به دنبال یک شعار مناسب برای آن هستید، این مقاله را مطالعه نمایید.

توجه داشته باشید که برند ما چیزی بیش از یک لوگو است. وقتی که دربارۀ راهبردهای برند با مخاطبان خود صحبت می کنم، آنها اغلب اوقات فکر می کنند که «لوگوی من که فوق العاده است و از یک هویت بصری برخوردار است.» امّا، این فقط بخشی از ماجراست.

برند به عنوان وعدۀ اصلی شما و نشانگر ماهیت و روایت گر هویت شماست. لوگوی شما باید حاوی برند شما باشد، امّا، این دو یکی نیستند. بارها و بارها در همین وب سایت گفته ام که برند اساس همه تلاش های شما در بازاریابی است، اما، جنبه های سازمانی بسیاری را نیز بیان می کند، از جمله، فعالیت ها، نحوه استخدام و جتب تعامل با شرکاء. برند داستانی است که شما روایت می کنید و جایگاهی است که در اذهان مردم به خود اختصاص می دهید. بعنوان مثال اگر شده در زمینه لباس فعالیت می کنید آیا مخاطبان، شما را در بازار «طراحان لباس سفارشی لوکس» ارزیابی می کنند یا شما را با عنوان ارائه دهنده «لباس های ارزان» می شناسند؟

برای هر چیزی بازار و مخاطب هدف وجود دارد، اما، شما، به عنوان صاحب یک کسب و کار یا به عنوان دست اندر کار بازار، باید تصویری کاملاً شفاف از هدف خود داشته باشید. این تصویر بر همه چیز، اعم از قیمت گذاری تا توزیع و تجارب مشتری تا حتی، هویت بصری شما تأثیر می گذارد.
برند حکم یک سه پایه را دارد: به این معنی که پیام شما را به سه شکل بصری، کلامی و تجربی انتقال می دهد. بخش «بصری» ساده ترین بخش آن است: لوگو، رنگ، طرح و بسته بندی شما، جنبۀ بصری برند را تشکیل می دهد. بخش «کلامی» یعنی اینکه چگونه صحبت می کنید، چه می گویید و چه پیام هایی را انتقال می دهید. برای مثال، آیا صحبت خود را با سخن گفتن از قیمت شروع می کنید یا با سخن گفتن از ارزش؟ آیا شرکت شما با لحنی محافظه کارانه و مستبدانه سخن می گوید یا شما، از نظر خودتان، شوخ طبع تر و لوده تر از این حرفها هستید؟ اصولاً، وعده های بصری و کلامی شما باید با واقعیات همخوانی داشته باشد و از محک تجربه سربلند بیرون آید. به عبارت دیگر، آیا وقتی که وعده هایی را به شکل بصری یا کلامی به یک مشتری یا مراجعه کنندۀ بالقوه، می دهید، وعدۀ شما با تجارب گذشته همخوانی دارد؟ فرض کنیم که همۀ نشانه ها حاکی از آخرین درجۀ لوکس بودن [محصول] شماست؛ آیا این همان چیزی است که من به دنبالش هستم؟ آیا در صورتی که شما به شکلی منطقی برای تحقیق و توسعه هزینه نکنید، من به دنبال نوآوری و پیشگام شدن [برای استفاده از محصول یا خدمات شما] خواهم بود؟

بزرگترین اشکال بسیاری از کسب و کارها عدم توانایی شان در انتقال درست پیام (کلامی) است. آنها در رقابت هایشان به تقلید گرایش دارند یا اینکه به صورتی متناقض صحبت می کنند. چگونه میتوان پیامی را انتقال داد که به جذب خریداران واقعی منتج شود؟ چگونه میتوان طوری صحبت کرد که به طور مؤثر انگیزۀ خرید و احساس نیاز را در آنها تحریک کند؟ و مهمتر از آن، چگونه باعث می شود که شما در یک بازار شلوغ و پر ازدهام دوام بیاورید؟ هدف از این بازی برند دست یافتن به چشم اندازی برای شناخت، دوستی و اعتماد [مشتریان] نسبت به شماست، به طوری که وقتی به محصول یا خدمات شما نیاز شد – و وقتی که آنها بیشترین آمادگی را برای خریدن دارند – شما اولین کسی باشید که به فکرشان می رسد. نحوۀ پیام رسانی است که می تواند این رابطه را برقرار سازد و یا از بین ببرد.

اکنون سه پیشنهاد مطرح می کنیم که وقتی پیامی را ساخته و پرداخته می کنید آنها را در نظر داشته باشید تا بتوانید علاقۀ مخاطب را جلب کرده و با او رابطه ای برقرار سازید و از دور رقابت با رقیبان حذف نشوید.

۱) تصویری ترسیم کنید
تعداد بسیار زیادی از کسب و کارها خود را درگیر صحبت کردن می کنند؛ حرف زدن دربارۀ آنچه انجام می دهند، می فروشند، عرضه می کنند و یا تأمین می کنند. آنها، با آب و تاب، دربارۀ ویژگی ها یا لیست بلند بالای خدمات خود صحبت کرده، چشم انداز خیره کننده ای برای مشتریان خلق می کنند. امّا، مشتریان توجهی به شما ندارند. آنها فقط به این نکته توجه دارند که این حرفها چه نفعی به حال آنها دارد: چقدر محصول یا خدمات شما زندگی مرا بهتر می کند؟ امنیت خانواده ام را بیشتر می کند؟ بدنم را سالمتر می کند؟ کسب و کارم را پر رونق تر می کند؟ کارم را آسانتر می کند و درآمدم را بیشتر می کند؟

حرف خود را با صحبت کردن دربارۀ مزیت ها از دیدگاه مشتری آغاز کنید، نه اینکه فقط دربارۀ ویژگیها (ی محصول یا خدمت خود) سخنرانی کنید. اگر آنها بپرسند که «آن محصول یا خدمت شما به چه درد من می خورد؟» در آن صورت، شما هنوز مزیتی را به او عرضه نکرده اید.
تصویری را خلق کنید که نشان دهد وقتی مشتریان از محصولات یا خدمات شما استفاده می کنند زندگی یا کارشان به چه شکلی در خواهد آمد. سپس می توانید دلایلی بیاورید که اثبات کند محصولات یا خدمات شما قادر است، با داشتن ویژگی هایی که شما ارائه می دهید، به آن ادعاها جامۀ عمل بپوشاند.

۲) وعدۀ عملی بدهید
وقتی که از طریق برند خود وعده ای می دهید، بهتر است به وعدۀ خود عمل کنید. به قول خودم، نباید برند شما چکی باشد که کسب و کارتان نتواند از عهدۀ پرداخت مبلغ آن برآید. همیشه با دلیل و مدرک وجود مزیت ها را تأیید کنید. چگونه است که می توانید این ادعاها را مطرح کنید؟ چه قابلیت هایی را عرضه می دارید که من باور کنم شما می توانید هزینه های مرا کم کنید، فروش مرا افزایش دهید، چین و چروک های مرا از بین ببرید و فشار خونم را پایین بیاورید؟ویژگی ها و پیشنهادهای واقعی شما می تواند دلیل و مدرک به حساب آید، امّا، تعریف و تمجیدهای مطبوعات، جوایز، رضایتنامه های مشتریان یا مطالعاتی که به منظور بررسی میزان بازده سرمایه گذاری بر روی محصولات و خدمات شما انجام یافته اند، نیز، می تواند به عنوان دلیل و مدرک محسوب شود.

دلایل و مدارکی برای تأیید مزیت های کالاها و خدمات بیاورید و تفاوت خود با «افراد دیگر» را به روشنی بیان کنید تا بدانیم که شما چیزی بیش از وعده های توخالی بازاریابی دارید.

۳) انسانی رفتار کنید
من به واسطه شغلم اکنون با صنایع دیگری که کسب و کارهای (B2B) و کسب و کارهای (B2C) کار می کنم – رؤیای من آن است که روزی همۀ وب سایت ها و مطالب منتشر شده در مطبوعات، واقعاً، صورتِ سخنان انسانی به خود گرفته و از حالتِ اصطلاحات بی معنی بیرون آیند.
انیشتین گفته است «اگر نتوانید مطلبی را به یک کودک شش ساله توضیح دهید، این بدان معنی است که خودتان آن را درک نمی کنید.» باید تصویر و پیام شما با شخصی که آن را در یک بروشور یا وب سایت می خواند به طور مستقیم صحبت کند. شرکت شما چه نوع انسانی به نظر می رسد؟ برند شما چه نوع شخصیتی دارد؟ رسمی یا محافظه کار؟ شاید این برند برای بازار یا مخطبان شما مناسب باشد. شاید هم بازیگوش و لوده هستید.
شما می توانید با استفاده از صدای برند خود در میان تودۀ عظیم بازار دوام بیاورید و چشم اندازی انسانی تر خلق کنید. قطعاً لازم است با زبان مخاطبان خود یا با زبان صنعت خود سازگار باشید؛ با این حال، به همین علت هم هست که راهبرد برند شما باید مشتری ایده آل شما را، به وضوح، نشان دهد. بدین ترتیب، وقتی که شما از طریق انتقال دادن پیام «صحبت می کنید»، فوراً با شخص مربوطه با صمیمیت بیشتری رابطه برقرار می کنید و می توانید از بقیه متمایز شوید.

ممکن است لازم باشد سایت، مطالب و معرفی هایی را که برای فروش کالا و خدمات انجام داده اید، بار دیگر از نظر پیام رسانی بررسی نمایید تا مشخص شود که آیا حرف خود را با ذکر مزایا آغاز کرده اید یا با ذکر مشخصات و اینکه آیا برای اثبات ادعاهای بزرگ خود به مخاطبانتان دلیلی ذکر کرده اید.

سعی کنید صدایی اصیل برای برند خود بیابید که به بقای شما [در عرصۀ رقابت] کمک کرده، شما را بهتر از افراد دیگر به مشتریان وصل کند.

مشتریان را عاشق نام تجاری (برند) خود کنیم

  • راهی برای کار کردن و همکاری با این تاثیرگذاران پیدا کنید. آنها را ” قهرمانان پرشور” خود بدانید. اینها مردم و کسب و کارهای هستند که احساس می کنند که در موفقیت شما منافعی خواهند داشت. این کار را با یافتن راهی برای ایجاد موقعیت برنده-برنده با این تاثیرگذاران انجام دهید.

چگونه می شود که ما یک نام تجاری ( برند ) را بر نام تجاری دیگر ترجیح می دهیم؟ وفاداری به نام تجاری عملی ذهنی نیست، بلکه عاطفی است. مشتریان وفادار به نام تجاری رابطه های عاطفی با آن ایجاد می کنند. همانطور که وودی آلن در “آنی هال” بیان می کند: «معتقدم، رابطه مانند کوسه است. اگر به طور مداوم رو به جلو حرکت نکند، خواهد مرد.»
7
چالش پیش روی بسیاری از نام های تجاری این است که چگونه رابطه های عاطفی ایجاد کنند و سپس آن را زنده نگه دارند. چگونه یک نام تجاری اولین قرار ملاقات را می گذارد و سپس آن را به یک ازدواج پایدار و شاد تبدیل می کند؟
در این مقاله هشت گام برای ایجاد رابطه موفق نام تجاری (برند) با مخاطب ارائه می کنم.

۱) گروه هدف خود را مشخص کنید. در دوران رسانه های اجتماعی امروز، تقریباً تمامی افراد دارای پروفایل دیجیتال هستند. از آنجا که کسب و کار شما باید با گروهی خاص از مشتریان ارتباط برقرار کند (تمرکز بر بازار هدف کوچک / افسون بازاریابی چریکی)، باید بانک اطلاعاتی جامعی از اشخاص ایجاد کنید. شما باید تا آنجا که ممکن است به جزئیات توجه کنید و گروه هدف خود را کاملاً بشناسید؛ مثلاً بدانید که برای صبحانه چه چیزی می خوردند، چه کتاب هایی می خوانند، ورزش فوتبال را ترجیح می دهند یا یوگا را، و درآمد مازاد خود را چگونه خرج می کنند. هرچه بانک اطلاعاتی شما دقیق تر و مفصل تر باشد، محصول و یا پیام شما در افراد بیشتری طنین انداز می شود.

۲) به همه بگویید شما در جستجو هستید. اگر در جستجوی یک همراه در ورزش و یا حتی همسر هستید، باید بخشی از استراتژی شما این باشد که به همه افرادی که می شناسید بگویید که در جستجوی فردی مناسب هستید. این افراد و شرکت ها تاثیر گذارانی هستند که ارتباط مستقیمی با گروه هدف شما دارند و در حال حاضر، توجه و اعتماد آنها را در اختیار دارند.

۳) راهی برای کار کردن و همکاری با این تاثیرگذاران پیدا کنید. آنها را ” قهرمانان پرشور” خود بدانید. اینها مردم و کسب و کارهای هستند که احساس می کنند که در موفقیت شما منافعی خواهند داشت. این کار را با یافتن راهی برای ایجاد موقعیت برنده-برنده با این تاثیرگذاران انجام دهید.

۴) جلوه متناسبی داشته باشید. بدانید گروه هدف تان به چه چیزی جلب می شود و سعی کنید شبیه آن چیزی شوید که آنها می خواهند. برای این کار، باید بدانید که گروه هدف تان چه محیط های اجتماعی را ترجیح میدهد (مثلاً فیسبوک یا توییتر) و از چه رسانه هایی (مثلاً تبلت، تلفن همراه و یا کامپیوتر رومیزی) استفاده می کنند. محیط آنلاین شما بایستی علاقه و شور و هیجان ایجاد کرده و به زبان مشتریان صحبت کند.
به چشمان آنها نگاه کنید. هر کسی دوست دارد احساس کند منحصر به فرد است. مشتری شما دوست دارد بداند که دَرکش می کنید، که می دانید از کجا آمده و به چه چیزی فکر می کند. گفتگویی دوطرفه ایجاد کنید که به شما اجازه دهد درک عمیق تری از جایی که هستند و جایی که می خواهند باشند به شما بدهد. به آنها اجازه سخن گفتن بدهید و اجازه دهید بدانند به سخنان شان گوش می دهید.

۵) ارزش ارائه کنید. اطمینان حاصل کنید که نام تجاری شما در مورد چیزی که برای آنها دارای اهمیت است صحبت می کند. مشتری شما می خواهد ببینید که چگونه می توانید زندگی آنها را بهبود دهید، زیرا اگر نتوانید، هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها مشتری دائمی شما باقی بمانند. به آنها نشان دهید که محصول یا خدمات شما ارزش دارد. با این کار، احتمال بیشتری وجود دارد که آنها هم به سوی شما بیایند.

۶) طلبِ تعهد کنید. اگر رابطه نام تجاری – مصرف کننده رابطه ای بین دو فرد بود، اینجا جایی بود که شما “حلقه نامزدی هدیه می دادید!” اما قبل از اینکه بتوانید رابطه را نهایی یا قطعی کنید، باید بدانید که از مشتریان خود چه می خواهید. چیزی که از آنان می خواهید می تواند به اشتراک گذاشتن پیام شما باشد، می تواند دادن اطلاعات تماس خود به شما و یا خرید از شما باشد. به هیچ وجه اجازه ندهید که بدون گفتن اینکه از آنها چه می خواهید، از شما دور شوند، و پس از آن مطمئن شوید که این کار را انجام داده اند.

۷) جرقه را روشن نگه دارید. اگر از هر فردی که در یک رابطه موفق است بپرسید، به شما خواهند گفت که اظهار عشق هرگز به پایان نمی رسد. دوباره و به طور منظم، پیامهای کلیدی خود را تصور کنید و برنامه های هدفمندی ایجاد کنید تا مشتریانی جدید جذب کرده و همچنین با “قهرمانان پرشور” خود تعامل مجدد داشته باشید. انرژی پیام خود را به صورت منظم تقویت کنید و همیشه بر اهمیت و اعتبار نام تجاری تاکید کنید.

۸) عملکرد خود را ارزیابی کنید. تنها راه دانستن تاثیر یک رابطه، سنجش و یا ارزیابی نتایج آن است. به همین ترتیب، در کسب و کار نیز باید هر چیزی که مربوط به دستیابی به اهداف می شود، مانند ترافیک، تعامل، تبدیل و غیره، را اندازه گیری کنید. اعداد به شما کمک می کند عملکرد خود را بسنجید و به جایی که می خواهید، برسید.

با به کار بردن این هشت گام، رابطه های بادوام و متقابلاً سودمند با مشتریان خود خواهید داشت. ایجاد نام تجاری موثر پیچیده تر از همیشه شده و مصرف کننده ی ایرانی نیز بسیار زرنگ تر و باهوش تر شده است. ایجاد و حفظ ارتباط عاطفه ای که باعث مراجعه ی دوباره مشتریان به شما شود نیازمند نبوغ و بصیرت واقعی است.

رنگ در نام تجاری (برند) چه اهمیتی دارد

  • تمام رنگهای فوق را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: گرم و سرد. به طور کلی، رنگهای گرم، مانند قرمز و زرد، پیامی پرانرژی القا می کنند، در حالی که رنگهای سرد، مانند آبی، آرام تر و خوددارتر هستند. با این حال، درخشان کردن یک رنگ خنک طراوت و چالاکی آن را افزایش می دهد و باعث کاهش وقار آن می شود.

آیا تا به حال به اهمیت رنگ در نام تجاری (برند) اندیشیده اید؟ کوکاکولا (Coke) قرمز است. یوپیاس (UPS) قهوه ای است. آی بی ام (IBM) آبی است. این شرکتها متوجه شده اند که استفاده ی مناسب از رنگ برای ایجاد تصویری مثبت در میان مصرف کنندگان بسیار حیاتی است. علاوه بر این، رنگ نقش مهمی در حافظه بازی می کند. رنگ تمام حواس را تحریک کرده و بلافاصله پیامی انتقال می دهد که با تمام روشهای ارتباطی دیگر متفاوت است.

انتخاب رنگِ غالبِ مناسب برای نام تجاری ( برند ) شما بسیار مهم است. این رنگ باید در تمام موارد تبلیغاتی شما، از جمله لوگو و بسته بندی محصولات ظاهر شود. رنگی که شما انتخاب می کنید، تا آنجا که ممکن است، باید شما از دیگران متمایز کند، با صنعت و تصویر شما همخوانی داشته باشد و به وعده های نام تجاری شما پیوند بخورد. همچنین باید به روانشناسی رنگ، که نسبتاً پیچیده است، نیز توجه کند. رنگ می تواند بسته به فرهنگ، موقعیت و صنعت معانی مختلفی داشته باشد. با این حال، حداقل در تبلیغات آمریکا، مطالعات برخی از معانی سراسری آن را نشان داده است:

آبی: رنگ آبی سرد است و قابلیت اعتماد، قابلیت اتکا و مسئولیت و ایمنی مالی را القا می کند. رنگ آبی به شدت با آسمان و دریا مرتبط است. رنگ آبی متین و در سطح جهانی مردم پسند است. رنگ آبی پیامی مبنی بر ثبات دارد که الهام بخش اعتماد بوده و به همین دلیل در موسسات مالی به وفور مورد استفاده قرار می گیرد.

قرمز: رنگ قرمز غده هیپوفیز شما را فعال می کند، ضربان قلب شما را افزایش می دهد و باعث می شود سریعتر نفس بکشید. به عبارت دیگر قرمز پرتکاپو، پر انرژی، تحریک آمیز و جلب توجه کننده باشد. قرمز باعث ایجاد پاسخ پرشور، که البته همیشه هم مطلوب نیست، می شود. به عنوان مثال، رنگ قرمز می تواند نشان دهنده خطر و یا بدهکاری باشد.

سبز: به طور کلی، رنگ سبز به صورت ضمنی به سلامت، شادابی و آرامش دلالت دارد. با این حال، مفهوم رنگ سبز به درجه رنگ آن بستگی دارد. سبز پررنگ ثروت و اعتبار را القا می کند، در حالی که سبزهای کمرنگ آرامش دهنده هستند.

زرد: در تمام جوامع، رنگ زرد با خورشید در ارتباط است. بنابراین، رنگ زرد خوش بینی، مثبت گرایی، نور و گرما را القا می کند. به نظر می رسد برخی از درجات خاص رنگ زرد در ایجاد انگیزه و تحریک تفکر خلاق و انرژی موثر باشند. چشم زرد روشن را قبل از هر رنگ دیگر می بیند، در نتیجه رنگ زرد برای نمایش در نقطه خرید عالی است.

بنفش: رنگ بنفش رنگ مورد علاقه انسان های خلاق است. با ترکیبی که از قرمز پرشور و آبی آرام دارد، تداعی کننده رمز و راز، پیشرفت، معنویت و تجلل است. بنفش کمرنگ تداعی کننده نوستالژی و احساسات است.

صورتی: پیامی که رنگ صورتی القا می کند به شدت رنگ آن بستگی دارد. رنگ های صورتی گرم انرژی، جوانی، سرگرمی و هیجان را القا می کنند و برای محصولات ارزان تر و مد روز برای زنان و دختران توصیه می شود. رنگهای صورتی کدر احساساتی هستند. رنگهای صورتی روشن تر عاشقانه تر هستند.

نارنجی: رنگ نارنجی شاد و تداعی گر فراوانی، لذت و نشاط است. با داشتن جذبه قرمز و شادی زرد، نارنجی معاشرتی و خوش مشرب و اغلب کودکانه است. تحقیقات نشان می دهد رنگهای نارنجی روشن تر برای بازارهای مجلل جذابیت ایجاد می کنند. رگه های صورتی آن با مراقبتهای سلامتی، رستوران ها و سالن های زیبایی همخوانی خوبی دارند.

قهوه ای: این رنگِ خاکی سادگی، دوام و ثبات را القا می کند. همچنین می تواند منجر به واکنشی منفی از طرف مصرف کنندگانی شود که آن را کثیف می دانند. درجات خاصی از رنگ قهوه ای، مثل قرمز مایل به قهوه ای، می تواند القاکننده تجلل باشد. از دیدگاه کاربردی، قهوه ای کثیفی را پنهان می کند و می تواند انتخابی منطقی برای برخی شرکتهای حمل و نقل یا صنعتی باشد.

سیاه: رنگ سیاه جدی، جسور، قوی و کلاسیک است؛ جذبه ایجاد می کند و متضمن پیشرفت است. سیاه برای محصولات گرانقیمت کاربرد خوبی دارد، اما می تواند باعث شود محصول سنگین به نظر برسد.

سفید: رنگ سفید بر سادگی، پاکیزگی و خلوص دلالت می کند. چشم انسان به رنگ سفید به عنوان یک رنگ درخشان می نگرد. این رنگ فوراً چشم را به خود جلب می کند. سفید غالباً برای محصولات نوزاد یا مرتبط با سلامت مورد استفاده قرار می گیرد.

جمع بندی: تمام رنگهای فوق را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: گرم و سرد. به طور کلی، رنگهای گرم، مانند قرمز و زرد، پیامی پرانرژی القا می کنند، در حالی که رنگهای سرد، مانند آبی، آرام تر و خوددارتر هستند. با این حال، درخشان کردن یک رنگ خنک طراوت و چالاکی آن را افزایش می دهد و باعث کاهش وقار آن می شود.

برای شکست دادن رکود بازارهای جدید را پیدا کنید

 

  • شاید تا چند سال پیش جنگ تبلیغاتی بزرگی برای این محصول پیشرفته به راه می انداختید و محصول خود را به مشتریان ثروتمندی که برای ویژگیهای اضافی پول بسیاری بیشتری می پردازند می فروختید. اما امروزه هوشمندانه ترین حرکت یافتن راهی جدید برای عرضه این محصول برتر با قیمتی نزدیک به محصولات قدیمی است.

 

در این مقاله می خواهیم کمی در مورد شرایط بازاریابی در شرایط رکود اقتصادی صحبت کنیم. بازار کشف کنید تا بر رکود چیره شوید. بازار مقدم است یا محصول؟ خیر! این پرسش همانند پرسش بی پاسخ قدیمی مرغ و تخم مرغ است. وقتی نخست در پی بازار خود باشید، چه کسب و کارتان سال ها سابقه داشته باشد و چه رکود باعث شده باشد فعالیتی مستقل انجام دهید، میتوانید کاملاً چشم انداز فروش خود را تغییر دهید.
اشتباه بزرگ این است که بسیاری از صاحبان کسب و کارها پیش از فهم نیاز مشتریان، درگیر برنامه فروش خود می شوند. در این اقتصاد راکد، این روش می تواند ضررهای مالی بسیاری در پی داشته باشد. صاحبان کسب و کارهایی که بدون آگاهی از پاسخ پرسش های زیر سال ها صرف تکمیل محصول یا خدمات خود کرده اند، بارها از من درخواست راهنمایی درباره بازاریابی کرده اند. این پرسش ها معمولاً عبارتند از:
دقیقاً چه کسانی می خواهند این محصول را بخرند و چرا؟
خریداران بابت محصول چقدر می پردازند؟
برای متقاعد کردن مشتری احتمالی برای انتخاب ما به جای رقبا، به چه کیفیت و تخصصی نیاز است؟

شناسایی دقیق مشتری ایده ال
تصور کنید که بدون پیش داوری شروع به کار کرده اید. تمام تصورات قبلی درباره چیزی که محصول یا خدمات تان ارائه می کند کنار بگذارید. در این اقتصاد، مخاطبان بر نیازها بیشتر از خواسته ها تأکید می کنند. پس از خود بپرسید که واقعاً در رده محصول یا خدمات تان به چه چیزی نیاز است؟ این نیاز ممکن است هر چیزی، از ماشینی با قطعات متحرک کمتر گرفته تا ساعات طولانی تر خدمات به مشتری، باشد. مشتری ایده ال می داند که به چه چیزی نیاز دارد (یا حداقل در هنگام مشاهده محصول نیازش را می فهمد) بنابراین باید محصول یا خدمات تان را بر این اساس بسازید.
سپس تصمیم بگیرید که کدام گروه مشتری احتمالی پول بیشتری برای رفع این نیاز می پردازد. قبل از آنکه بدانید بازار هدفی وجود دارد که می خواهد از شما خرید کند، ساخت محصول یا ارائه خدمات را شروع نکنید. بهتر است به جای داشتن محصول و تلاش برای یافتن بازارش، بازاری کشف کنید و به دنبال محصول برای آن باشید.

قیمت ها را با بازار تطبیق دهید
فرض کنید سال گذشته را صرف ساخت یک محصول فوق العاده کرده اید که نیاز عمدهای را در بازار هدف تثبیت شده خرید آن رفع می کند. برای عرضه این محصول جدید به بازار آماده اید، اما هزینه آن ۳۰.۰۰۰ تومان است در حالیکه تمام محصولات مشابه ۱۰.۰۰۰ تومان هستند. فرض کنید این محصول شما قادر به انجام کاری است که دیگران در انجام آن ناتوانند و مشتریان احتمالی به نیاز خود به این محصول جدید و پیشرفته آگاهند، باید چکار کنید؟
شاید تا چند سال پیش جنگ تبلیغاتی بزرگی برای این محصول پیشرفته به راه می انداختید و محصول خود را به مشتریان ثروتمندی که برای ویژگیهای اضافی پول بسیاری بیشتری می پردازند می فروختید. اما امروزه هوشمندانه ترین حرکت یافتن راهی جدید برای عرضه این محصول برتر با قیمتی نزدیک به محصولات قدیمی است. سپس، بعد آنکه بازار محصول جدیدتان را با آغوش باز پذیرفت، می توانید به تدریج قیمت تان را بالا ببرید، گرچه این قیمت احتمالاً نباید سه برابر محصولات رقیب باشد.
این اصل کلی را رعایت کنید هرگز وارد بازار نشوید مگر اینکه بدانید می توانید محصول یا خدمات تان را به مشتریان احتمالی هدفگذاری شده تان که مایل به خریدند بفروشید.

در نظر گرفتن اعتبار
در اینجا پای واقعیت به میان می آید. حقیقت این است که احتمالاً مزیت های محصول یا خدمات تان به خودی خود برای فروش کالا کافی نیست. وقتی پول کمیاب است، مشتری احتمالی هر خرید را به دقت بررسی می کند. در عرضه محصول یا خدمات، حتی به راغب ترین مخاطبان، زمان، انرژی و پولی را در نظر بگیرید که باید به منظور ایجاد اعتبار (خلق یک برند یا نام تجاری) مورد نیاز صرف کنید تا مشتریان احتمالی متقاعد به انتخاب شما برای خرید شوند. باید با پشتکار بازاریابی کنید تا فروش را در طول حیات محصول یا خدمات از جمله پیش از عرضه آن یا در طول عرضه حفظ کنید.
بازاریابی برای پشتیبانی از فروش است. به محض اینکه بازار هدف را با نیازی روشن شناسایی کردید و درباره تأمین این نیاز تصمیم گرفتید، استراتژی بازاریابی، این مشتریان احتمالی واجد شرایط را متقاعد می کند تا از شما خرید کنند.

برندینگ چیست؟ و چرا مهم است

branding

 

  • امروزه بسیاری از شرکت ها و سازمان ها در این فکر هستند که می توانند در زمینه تجارت موفق باشند و به دنبال برندی برای خود هستند که در سراسر جهان نام انها بر سر زبان ها بیفتد و بدرخشد.اگر بتوانید نام تجاری شرکت خود را به یک برند تبدیل کنید

 

آیا شما می دانید برندسازی یا برندینگ چیست؟پس شما هایی که درباره برند نمی دانید با من همراه باشید.

برند سازی یا برندینگ مفهومی فراتر از نام شرکت دارد .درواقع برند یک واژه و نام تجاری می باشد که به طور کامل در ذهن عموم جای خود را گرفته است و درخاطر آنها هک شده است.

امروزه فلسفه و داستان برندسازی گسترش پیدا کرده و دنیای خودش را یافته است، به طوریکه برای آن یک کمپین برندسازی ایجاد شده است،که این کمپین برای ایجاد یک برند به نکات بسیاری اشاره کرده است ،از لحاظ تصویری و حتی از لحاظ های شنیداری توجه کرده است.حتی شما می توانید مشاهده کنید که قسمت هایی بر روی تلفظ یک برند در زبان های مختلف مطالعه می کنند تا برندی را انتخاب نمایند که در تمام زبان ها،تلفظی یکسان داشته باشد.برای مثال کارخانه کوکاکولا ،که همه ی شما ان را می شناسید یک برند معتبر در سراسر دنیا است،قبل از انتخاب برند خود به بسیاری از مسائل دقت کرده و یک برند معتبر برای خود و شرکت ایجاد نمود.

امروزه بسیاری از شرکت ها و سازمان ها در این فکر هستند که می توانند در زمینه تجارت موفق باشند و به دنبال برندی برای خود هستند که در سراسر جهان نام انها بر سر زبان ها بیفتد و بدرخشد.اگر بتوانید نام تجاری شرکت خود را به یک برند تبدیل کنید ،دیگر نیازی به تبلیغات گسترده ندارید و فقط باید تبلیغاتی را انجام دهید که نام برند شما بر سر زبان مردم سراسر دنیا بیفتد

برای تبدیل شدن نام شرکت شما به یک برند معروف و بر سر زبان افتادن نام تجاری تان،لازم است با طراحی یک سایت مناسب و بهینه سازی وب سایت تان،البته پس از انتخاب نام برند و ثبت شرکت خود،سپس اقدام به تبلیغات نموده. در واقع این کار همان بازاریابی اینترنتی است.بازاریابی اینترنتی می تواند کمک شایانی در تبدیل نام تجاری به یک برند داشته باشد.