رهبران موفق و مدیران بزرگ هر روز با خود چه می گویند

 

  • اگر کسی اشتباه کرد، به او ثابت کنید که می دانید، اشتباه امری غیرقابل اجتناب است و حتی بزرگترین شرکت ها هم دچار اشتباه می شوند. مهمتر از همه درس هایی است که منجر به عدم تکرار آن اشتباه خواهند شد.

رهبری موفق یک کسب و کار و بازاریابی قوی برای آن نیازمند طرز تفکر ویژه ای است که فقط در برخی رهبران دیده می‌شود. آن ها به خوبی می دانند که چگونه باید با کارمندان خود رفتار کنند و نه صرفا به عنوان یک زیردست بلکه بعنوان یک همراه به آن ها نگاه کنند.
عبارات زیر، جملاتی هستند که رهبران موفق در روابط عمومی روزانه خود باید از آن ها استفاده کنند.

 

۱) تو چی فکر می‌کنی؟
کارمندان شما، منابع نامتناهی ایده هایی هستند که حتی ممکن است به ذهن شما نرسیده باشد. وقتی از آن ها می پرسید که به چیزی فکر می کنند، به طرز تفکر آن ها ارزش قائل شده اید.

 

۲) من به تو اعتماد دارم.
هر کارمندی دوست دارد بفهمد که در کسب اعتماد رییس خود موفق بوده است. وقتی بدانند که به آن ها اعتماد دارید با کار خوبشان، وفاداری خود را به شما نشان خواهند داد.

 

۳) می دونم که میتونی این کار رو بکنی.
وقتی کارکنان شما بفهمند که به کار آن ها ایمان دارید، اعتماد به نفس شان بالا می رود.

 

۴) این تقصیر تو نیست!
مشکلات را بر گردن کارکنان انداختن اشتباه بزرگی است. در بیشتر مواقع کاری از دست آن ها برنمیامده که انجام دهند. بگذارید کارکنانتان بفهمند که به خاطر کاری که نکرده اند سرزنش نخواهند شد.

 

۵) من به تو افتخار می کنم.
چه کسی دوست ندارد که رییس‌اش به خاطر موفقیت هایش به او و کارش افتخار کند و به شکلی سینه سپر از کار او در همه جا دفاع کرده باشد.

 

۶) لطفا
احترام، راز ارتباطی موفق است. هیچکسی دستور شنیدن را دوست ندارد. زمانی که چیزی از کارکنان تان می خواهید، کاملا با ادب باشید.

 

۷) متشکرم
طبق تحقیقی ۵۸ درصد از رییس شرکت ها به ندرت از کارمندان خود تشکر می کنند. در کلام بخشنده باشید.

 

۸) ایده فوق العاده‌ایه! بیا انجامش بدیم!
اگر هیچ کدام از ایده های فوق العاده کارکنان خود را عملی نکرده اید، فرصت بزرگی را در حال از دست دادن هستید. دیگر کارکنان شما، ایده های جدید برایتان نخواهند آورد. اطرافیان خود را به نوآوری و خلاقیت تشویق کنید.

 

۹) من همیشه برای تو وقت دارم.
مهمترین دارایی شما، تیم شماست. آن ها بسیار بسیار مهمتر از تجهیزات سخت افزاری، محصولات تولید شده، دارایی معنوی، سرمایه خوابیده در بانک و … هستند. هیچوقت در صرف زمان برای آن ها کم نگذارید.

 

۱۰) بدون تو نمی تونستم انجامش بدم.
بگذارید کارکنان تان بدانند که کارشان ارزشمند است و این واقعیت بدیهی را به آن ها یادآوری کنید که بدون وجودشان انجام کار غیرممکن بوده است.

 

۱۱) هیچ کس ایده آل نیست.
اگر کسی اشتباه کرد، به او ثابت کنید که می دانید، اشتباه امری غیرقابل اجتناب است و حتی بزرگترین شرکت ها هم دچار اشتباه می شوند. مهمتر از همه درس هایی است که منجر به عدم تکرار آن اشتباه خواهند شد.

 

۱۲) چطور می تونم کمکت کنم؟
کارکنان شما به پشتیبانی شما نیاز دارند. بگذارید بدانند که همیشه شما مانند کوهی پشت سرشان هستید تا اجازه بروز کوچک‌ترین مشکل را ندهید.

 

۱۳) من اشتباه کردم.
از اعتراف به اشتباه خود نهراسید. این کار پسندیده ای است. هیچ کارکنی دوست ندارد رییسی داشته باشید که اشتباهاتش را نمی پذیرد.

 

۱۴) هر چیزی ممکن است!
رهبران موفق می دانند که عملا هیچ محدودیتی برای رسیدن به اهداف وجود ندارد. از آدم هایی باشید که نیمه پر لیوان را می بینند!

 

۱۵) متاسفم
زمانی که حرف ناشایستی زده باشید که دل کسی شکسته باشد، از اینکه غرورتان را بشکنید و عذرخواهی کنید، ترسی نداشته باشید. این کار شما درمان زخم های بسیاری است.

 

استفاده از این عبارت ها می تواند در زندگی شخصی نیز تاثیرگذار باشد ولی در کسب و کار مطمئنن جادو می کند.
شما چه عبارت هایی را در تجارت خود استفاده می کنید؟
رفتارتان با کارکنان تان چگونه است؟
آیا رفتار رییس شما مناسب است و از این عبارات در ارتباط با شما استفاده می کند؟

مثل یک مدیر بازاریابی شرکت بزرگ فکر کنید

  • برخی اوقات یک آژانس تبلیغاتی راه کاری برای ارائه ندارد. این موضوع سختی است که اغلب به آن اعتراف نمی کنند. هرچند عشق به اصول آژانس و باور به قدرت آن در توسعه یک برند بسیار مهم است، باید قبول کنید زمانی هست که شرکت راهکار مناسبی برای ارائه ندارد.

 

 

بازه تخصص خدماتی که یک آژانس بازاریابی قادر است ارائه بدهد بسیار زیادند. برندسازی، تبلیغات، خدمات دیجیتال، شبکه های اجتماعی، روابط عمومی، تحقیقات بازاریابی، بازاریابی مستقیم و … . ولی آیا آژانسی قادر به انجام همه آن ها است؟

تمرکز موضوع مهمی است. باعث می شود که یک تخصص عمیق شکل بگیرد و به شرکت ها کمک کند که در موضوعی خاص به راه حل ایده آل برسند. از سوی دیگر ممکن است منجر به نوعی نزدیک بینی شود که در مسیر ارائه خدمات مشتری عالی قرار بگیرد.

اگر آژانس های تبلیغاتی، با در نظر گرفتن قوانین اصلی که برای خود ساخته اند به تمامی کسب و کارها نزدیک شوند، ممکن است موقعیت تاثیرگذاری بیشتر و دریافت بودجه های بزرگتر را از دست بدهند. ولی این به معنی آن نیست که هر کسی باید همه کار بکند. همه کاره هیچ کاره شدن، بدترین کار ممکن است.

 

این به آن معنی است که بتوانیم شرکای تجاری و حرفه ای های دیگری را برای دستیابی به یک ایده بزرگ، در کنار هم جمع کنیم. این دقیقا همان کاری است که مدیران بازاریابی در شرکت های بزرگ انجام می دهند. هرقدر نقاط بیشتری در یک کمپین تبلیغاتی به هم وصل شوند، موفقیت آن بیشتر و گسترده تر خواهد بود.

 

افرادی که مشغول کارهای تجاری هستند باید بدون خستگی، بر روی تجارت خود تمرکز کنند ولی همزمان باید به خوبی فعالیت های رقبا را نیز رصد کنند. آژانس های تبلیغاتی ولی علاوه بر رقبایشان باید دنیای بزرگتری را نیز ببینند. آن ها باید اطلاعات شرکت هایی را جمع آوری کنند که با روش های مرتبط و هوشمندانه، مخاطبان شان را ترغیب به کار می کنند. این باعث می شود که یک آژانس تبلیغاتی و مشتریانش، باهوش، تیز و پیشرو باشند.

 

برخی اوقات یک آژانس تبلیغاتی راه کاری برای ارائه ندارد. این موضوع سختی است که اغلب به آن اعتراف نمی کنند. هرچند عشق به اصول آژانس و باور به قدرت آن در توسعه یک برند بسیار مهم است، باید قبول کنید زمانی هست که شرکت راهکار مناسبی برای ارائه ندارد.

 

در برخی مواقع ممکن است یک شرکت قبل از موعد مناسب به سراغ آژانس تبلیغاتی آمده باشد و شرکت به لحاظ داخلی، نیازمند مرتب کردن اهدافش باشد. در مواقع دیگر ممکن است که کسب و کار درخواست یک کمپین بازاریابی شهری داشته باشد ولی تیم بعد از تحقیق و بودجه بندی به این نتیجه برسد که یک کمپین اینترنتی برای کسب و کار نیاز است.

 

کلاه مدیر بازاریابی را به سر بگذارید و برای یافتن بهترین راه کار تلاش کنید. حتی اگر راه کار شما بخشی از خدمات آژانس تان نباشد.

 

مدیر بازاریابی که فقط به یک سوی معادله تمرکز کند، به زودی خودش را تنها و بدون شغل خواهد یافت. بسیاری از کمپین های موفق زاده ی ترکیب چندین آژانس تبلیغاتی با قوانین مختلف هستند.
زمانی که ارتباط جدیدی با مشتری تازه در حال شکل گرفتن است، به شکلی فعال با آژانس های دیگر ارتباط ایجاد کنید، ببینید چه کسی مشغول انجام چه کاری است. دقیق بررسی کنید که چگونه می توان برایندی از همه تلاش ها ایجاد کرد؟
مطمئنا این فراتر از یک آژانس معمولی تبلیغات است ولی معادله‌ای دوسو برنده به حساب میاید.

با شش راه‌ کار برای مدیریت عملکرد بازاریابی آشنا شویم

 

  • رشد مداوم در قلب ارزیابی است. فقط زمانی شاهد چنین رشدی خواهیم بود که یک نگرانی و گوشه چشم خاص بین مدیران به این امر وجود داشته باشد. مدیران اجرایی بازاریابی مسیر تیم را مشخص می کنند ولی مدیریت عملکرد بازاریابی بر روی ارزیابی متمرکز است تا متوجه شود که تیم بازاریابی برای دستیابی به آرمان هایش به کدام استانداردها، تمرین ها و فرایندها نیازمند است.

جایگاه مدیریت عملکرد ابتدائا به سیستم ها و فرایندهای تولیدی اختصاص یافته بود. با گسترش ابزارهای اتوماسیون بازاریابی و افزایش دانش مربوط به بازاریابی که منجر به توجه بیشتر به آن می‌شود، مدیریت عملکرد بازاریابی، مخصوصا در بین سازمان های کوچکتر، اهمیت بیشتری دارد و یک -باید- است.

اولین تحقیقات ما بر روی مدیریت عملکرد در سال 2007 انجام گرفت. تحقیقات ما نشان داد که شرکت ها از این جهت بخش مدیریت عملکرد را به فرایند بازاریابی خود اضافه می‌کنند که مطمئن شوند سیستم‌ها، فرایندها و ابزارها برای اندازه گیری و مدیریت کیفیت بازاریابی، به درستی در جایگاه خود قرار گرفته اند.

 

از سال 2009 گروه هایی مانند Lenskold به تحقیقات جامع تر بر روی مدیریت عملکرد بازاریابی آغاز کردند. تحقیقات آن ها نشان داد، شرکت هایی که از مدیریت عملکرد بازاریابی استفاده می‌کنند، دو برابر بهره ورتر از دیگر شرکت ها هستند.

تا پنج سال گذشته، تاثیر عملیات بازاریابی فقط بر روی مدیریت پروژه بازاریابی و حکومت بازاریابی بود. ولی با تحقیقات گسترده ای که در این سال ها انجام گرفته، نقش و میزان تاثیر آن چند برابر شده است و طبق گزارش 2014 VisionEdge موارد زیر را در بر می‌گیرد:

 

اندازه گیری میزان عملکرد و گزارش‌گیری
تحلیل و آنالیز کمپین های تبلیغاتی و گزارش‌گیری
مدیریت تکنولوژی و سیستم های اتوماسیون
برنامه ریزی و بودجه:‌ مدیریت اقتصادی و گزارش‌گیری
مدیریت داده
توسعه و مستندسازی فرایند گردش کار
مدیریت پروژه
برنامه ریزی استراتژیک
ارزیابی سازمانی
مشتری، بازار، هوش رقابتی، تحقیقات و دیدگاه
مدل سازی تحلیل و پیش بینی
توسعه مهارت و استعداد

 

در شرایط ایده آل، بازاریاب ها باید افرادی به نظر برسند که ایجاد ارزش می کنند، چرا که اولیه ترین تمرکز آن ها بر روی استفاده از داده ها برای ایجاد بازار و مشتری و اتخاذ تصمیم هایی است که برای مشتریان و سهام داران ارزشمند باشد.

 

برای اینکه ما نیز به این دسته از بازاریاب ها اضافه شویم و بتوانیم مدیریت عملکرد بازاریابی را به بهترین نحو پیاده سازی کنیم، شش راه کار زیر توصیه می‌شوند:

 

1) هم ترازی

داده های آماری اثبات کرده اند که بازاریاب های ایده آل، به سبک متفاوتی به هم ترازی بازاریابی با کسب و کار نزدیک می شوند. آن ها فعالیت های بازاریابی و سرمایه گذاری را با نتایج کسب و کار مرتبط می کنند و تلاش های خود را برای هم ترازی فراتر از بحث فروش می برند. مدیریت عملکرد بازاریابی در چنین سازمان هایی فرایند هم ترازی را سرعت می بخشد.

 

2) پاسخگویی

بازاریابان ایده آل، بستری برای نمایش معیارهای اندازه گیری و گزارش گیری ارزش بازاریابی را دارند. آن ها می دانند که کدام معیارها بر روی تیم رهبری تاثیرگذار است. مدیریت عملکرد بازاریابی باعث توسعه این بستر و شاخص های کلیدی عملکرد می شود. با استفاده از آن می توان ساختار اندازه گیری را مدیریت کرد، تحلیل ها را نمایش داد و نتایج نحوه عملکرد را منتشر کرد. مدیریت عملکرد بازاریابی معیارهای اندازه گیری بخش های مختلف بازاریابی را به دانشی دسته بندی شده تبدیل می کند که مدیران از آن برای اتخاذ تصمیم های استراتژیک، تاکتیکی و سرمایه گذاری استفاده می کنند.

 

۳) تجزیه و تحلیل

در فضای امروز که کاملا برای پایه حقیقت های موجود است، داده ها و تجزیه و تحلیلشان نقش کلیدی دارد. سازمان های بازاریابی باید قادر باشند به سرعت از داده ها سنتزهای جدید تولید کنند و واکنش های عملی طراحی کنند. بازاریاب های به بازوهای تحلیلی نیاز دارند تا مدل هایی برای تصمیمات استراتژیک و سرمایه گذاری هوشمندانه بسازند. مدیریت عملکرد بازاریابی فضایی را ایجاد می کند که بازاریاب ها بتوانند راحت تر از داده و تحلیل شان استفاده کنند.

 

۴) اتوماسیون

تکنولوژی در دسترس برای کمک به ارزیابی بازاریابی و گزارشگیری نحوه عملکرد در حال توسعه است. از مدیریت منابع بازاریابی گرفته تا تجارت های هوشمند، مدیریت عملکرد بازاریابی بستر تکنولوژیک و اتوماسیون را برای حمایت از دپارتمان بازاریابی ایجاد و مدیریت می کند.

 

۵) اتحاد

مطالب بسیاری در خصوص اینکه بازاریابی باید اتحاد قدرتمندی بین فروش، فناوری اطلاعات، اقتصاد و عملکردهای محصول و خدمات ایجاد کند، نوشته شده است. عملکرد بازاریابی مانند لوله ای بین همه این ها عمل می کند.

 

۶) ارزیابی

رشد مداوم در قلب ارزیابی است. فقط زمانی شاهد چنین رشدی خواهیم بود که یک نگرانی و گوشه چشم خاص بین مدیران به این امر وجود داشته باشد. مدیران اجرایی بازاریابی مسیر تیم را مشخص می کنند ولی مدیریت عملکرد بازاریابی بر روی ارزیابی متمرکز است تا متوجه شود که تیم بازاریابی برای دستیابی به آرمان هایش به کدام استانداردها، تمرین ها و فرایندها نیازمند است.

 

همانطور که مطالعه کردید، مدیریت عملکرد بازایابی در حال توسعه است چرا که همه عناصر بازاریابی را برای یک فرایند بازاریابی ایده آل کنار هم قرار می دهد.

برای شرکت خود آکادمی بازاریابی ایجاد کنید

 

  • کسی را به عنوان رهبر آکادمی مشخص کنید که از طریق سرمایه گذاران داخلی بتواند برنامه را به موفقیت برساند و مانند یک مدیر پروژه، روند پیش روی آن را سرعت بخشد. در شرکت های بزرگ، این امر وظیفه شخصی از بخش مدیریت منابع انسانی است.

 

مقاله ی پیش رو اقتبسای انحصاری از کتاب جدید Paul Roetzer با عنوان استراتژی ها و تکنولوژی هایی برای ساخت و اندازه گیری موفقیت کسب و کار است که توسط انتشارات Wiley منتشر شده است.

 

با رشد بازاریابی به شکلی عملکرد محور، دانشگاه ها در پرورش دانشجویانی که در این زمینه متخصص باشند، ناتوان هستند چرا که به سرعت در حال دگرگونی است. برنامه های آموزشی در حوزه های تجزیه و تحلیل، اتوماسیون، محتوا، ایمیل، موبایل، شبکه های اجتماعی و دیگر مباحث بحث برانگیز، پیوستگی کاملی با مباحث بازاریابی دارند.

 

دانشگاه ها هنوز هم نقش تاثیرگذاری در آماده سازی افراد حرفه ای در عرصه بازاریابی را ایفا می کنند ولی در پیش بینی می شود که در آینده نه چندان دور، این خود شرکت های تجاری باشند که ابتکار عمل در آموزش بازاریابان مدرن خود را به دست بگیرند.

 

شرکت هایی که عملکرد ایده آلی دارند، داوطلبانی در تمامی سطوح با صلاحیت های لازم پیدا می کنند ( داوطلبان با توانایی نگارش قدرتمند، دید جزیی بین، تجزیه و تحلیل صحیح، کنجکاو، پرانگیزه و تفکری استراتژیک) سپس آن ها این افراد را با ترکیبی از منابع داخلی و خارجی مورد آزمایش قرار می دهند و آن ها را در زمینه بازاریابی و تکنولوژی غوطه ور می کنند.

 

فقط 28 درصد از شرکت ها چنین آموزش هایی را به بازاریاب های خود ارائه می دهند و همین فرصت مناسبی برای شرکت های کوچک و بزرگ است که یک مزیت رقابتی ایجاد کرده باشند.

 

11 گام پیش رو برای ایجاد یک آکادمی درون سازمانی بسیار مهم و موثر خواهد بود:

 

۱) رهبر آکادمی را مشخص کنید

کسی را به عنوان رهبر آکادمی مشخص کنید که از طریق سرمایه گذاران داخلی بتواند برنامه را به موفقیت برساند و مانند یک مدیر پروژه، روند پیش روی آن را سرعت بخشد. در شرکت های بزرگ، این امر وظیفه شخصی از بخش مدیریت منابع انسانی است. به دنبال شخصی باشید که تغییرات دنیای دیجیتال در حوزه بازاریابی را به خوبی درک می کند و علاقه وافری به پیشرفت شرکت دارد.

 

۲) اهداف آکادمی را مشخص کنید

برای ایجاد آکادمی موفق بازاریابی نیاز به اهداف کاملا واضحی داریم. با این سوالات شروع کنید: چرا به یک آکادمی داخلی نیاز داریم؟ تا چه میزانی اهداف ایجاد آکادمی با اهداف بازاریابی شرکت مان هم سو است؟ ( فقط 4 درصد از شرکت ها مطمئن هستند که تلاش هایشان در حوزه آموزش بازاریابی هم سو با استراتژی های شرکت شان است. )

 

۳) رفتاری برای ارزیابی مهارت ها ایجاد کنید

زمانی که مهارت های لازم برای موفقیت در بازاریابی را کشف کردید، ارزیابی طراحی کنید که بازاریابان فعلی و آینده شما را درجه بندی کند. ساختاری برای درجه بندی تک به تک اعضای تیم منجر به شناخت توانایی ها و ضعف های آن ها می شود که منجر به ایجاد برنامه های درسی دقیق تر و برنامه ریزی توسعه شخصی خواهد شد.

همچین ارزیابی ها باعث می شود که نیازتان به خدمات برون سپاری شده و داخلی کاملا مشخص شوند. برای مثال اگر بخش توسعه برنامه های موبایل را به خارج از شرکت سپرده اید، دیگر لازم نیست که در داخل برنامه های درسی آن را بگنجانید.

 

۴) برنامه درسی را بسازید

یک فایل در Google Doc یا مکان هایی مشابه ایجاد کنید و اجازه دهید که مدیران ارشد بازاریابی در شرکت نظرات خود را درباره آموزش های مورد نیاز بنویسند. برنامه های درسی بالقوه می تواند به شکل دوره های آنلاین، گواهی نامه های صنعتی، کنفرانس ها، کتاب ها، وبینارها، سخنران های مهمان، توزیع دانش از طریق شبکه داخلی و … باشد.

 

۵) نقشه مسیرهای آموزشی استاندارد را تهیه کنید

زمانی که مهارت ها را ارزیابی کردید و برنامه درسی مشخصی نوشتید، زمان آن می رسید که نقشه مسیر آموزشی را ایجاد کنید. برای مثال:

پیگیری سازمانی: ایده آل برای بازاریابان تازه کار و شرکای تجاری خارجی. یک پیگیری سازمانی دوره های در زمینه پایه و اساس بازاریابی دیجیتال، فرایندهای اختصاصی، تکنولوژی های اساسی، زیربنای تجارت و صنعت، استراتژی بازاریابی و … ارائه می‌کند.

پیگیری بر پایه تجریه و تحلیل: بازاریاب ها باید قادر باشند که بتوانند داده های خام را به هوشمندی و این هوشمندی را به خروجی قابل لمس تبدیل کنند.

 

۶) برنامه هایی برای ارزیابی شخصی سازی شده افراد

برنامه پیشرفته شخصی سازی شده برای تک تک افراد تجربه آموزش را بسیار بهبود می بخشد. توانایی عمل در بازاریابی مدرن ممکن است مهمترین دارایی شما باشد پس باید به شکلی کاملا شخصی سازی شده به سمت آن حرکت کرد.

 

۷) حلقه ای برای جذب بازخوردها ایجاد کنید

تیم تان را تشویق کنید که نگرانی ها، سوالات و ایده های خود را با شما به اشتراک بگذارند. از تالارهای گفتگو و شبکه های اجتماعی داخلی برای به دست آوردن نظرات افراد تحت تعلیم خود استفاده کنید.

 

۸) سیستم هایی برای پشتیبانی ایجاد کنید

پیشتیبانی از دو طریق انجام می شود. یکی توسط منتورها (مربی ها) و دیگری توسط ایجاد گروه های آموزشی. منتورها با ایجاد انگیزه و اعتماد به نفس، همواره همراه افراد در حال آموزش هستند و اعضای تیم را روی دوره های آموزشی متمرکز نگه می دارند. در گروه های آموزشی نیز می توان برای مثال با انتخاب یک کتاب و برگزاری جلساتی برای صحبت راجع به آن تیم را به پیش برد و ایجاد انگیزه کرد.

 

۹) ایمیل های اتوماتیک ارسال کنید

ایمیل هایی را بصورت مرتب زمان بندی کنید تا آخرین رویدادهای آموزشی را به مخاطبان و مدیران یادآوری کند و همچنین منابع مطالعاتی را در اختیار آنان قرار بدهد. برای مثال زمانی که شخص جدیدی به استخدام شرکت دربیاید، بصورت ایمیل هایی به او ارسال شوند و برنامه زمان بندی کلاس ها را یادآوری کرده و منابع مرتبط را معرفی کنند.

 

۱۰) سیستمی برای اندازه گیری میزان پیشرفت دوره ایجاد کنید

هرکسی دوست دارند که پیشرفت را ببیند و حس کند. نشان ها، مدال ها و لوح های تقدیر روش های متدوالی برای مشخص کردن پیشرفت اعضای تیم است.

 

۱۱) نحوه عملکرد خود را نقد و بررسی کنید

آکادمی های داخلی نیز باید همانند کمپین های بازاریابی یک ROI داشته باشند تا میزان تاثیرگذاری و نرخ بازگشت فعالیت های خود را بررسی کنند.

سازمان شما برای ایجاد یک تیم موفق و مدرن بازاریابی چه برنامه هایی را در پیش دارد؟

موفق شدن هر شرکت نیاز به مدیریت دانش دارد

 

  • مدیریت دانش سازمانی به صورت فعالانه، می تواند همچنین باعث بهبود و پیشرفت در تغییرات فرهنگی و تشویق برای نوآوری و ابتکار به وسیله جریان آزاد ایده ها شود. برای مثال، برنامه پردازش شتابان تغییر CAP GE شامل توسعه مدیریت، رهبری واحد کسب و کار و کارگاه های متمرکز می باشد

 

مدیران هر روز با انبوهی از اطلاعات تقریبا مشابه، بمباران می شوند. طبق گفته دیوید دربیشایر ” دانشمندان به دقت حساب کرده اند که چه اندازه داده، برای یک فرد مشخص در طول یک سال فرستاده می شود این مقدار برای هر نفر در جهان معادل خواندن 174 روزنامه در هر روز است.”

این بمباران به وسیله داده ها باعث شده است که مدیریت دانش اهمیت فزاینده ای پیدا کند. سه دلیل مهم برای اینکه چرا مدیریت دانش برای موفقیت یک شرکت مهم است:

1) توانایی برای تصمیم گیری را آسان تر می کند.
2) سازمان های یادگیرنده را، به وسیله تبدیل به عادت ساختن امر یادگیری در سازمان به وجود می آورد.
3) موجب ایجاد تشویق برای تغییرات فرهنگی و بروز ابتکارات در سازمان می شود.

 

توانایی برای تصمیم گیری را آسان تر می کند.

داده ها می توانند به مدیران مقادیر زیادی اطلاعات را بدهند اما پردازش این مقادیر زیاد سبب جلوگیری از تصمیمات با کیفیت بالا می شود. شورای اجرایی شرکت CEC GE، یک مثال هست که چگونه یک شرکت با به کارگیری سیستم مدیریت دانش به مدیران اجرایی کمک می کند تا اطلاعات غیرضروری را حذف کنند ، اطلاعات را به اشتراک بگذارند، و تصمیم گیری را بهبود بخشند. CEC تشکیل شده است از مدیران چهارده کسب و کار مهم و نشست های دو روزه، جلساتی برای به اشتراک گذاری بهترین اقدامات، شتاب بخشیدن به پیشرفت ها و مباحثاتی که در رابطه با موفقیت ها، شکست ها، و تجارب است. در حالی که بمباران اطلاعاتی یا نیاز به دانش سایر افراد در شرکت برای تصمیم گیری می تواند برای مدیران سختی ها و مشکلاتی ایجاد کند، قرار دادن یک سیستم مدیریت دانش می تواند بهتر عمل کند و باعث تصمیمات آگاهانه شود.

 

به وجود آوردن سازمان های یادگیرنده به وسیله تبدیل به عادت ساختن امر یادگیری در سازمان

در کتاب ” یادگیری در عمل” دیوید گاروین اشاره می کند که ” برای حرکت رو به جلو، باید همیشه اول پشت سر را نگاه کرد”. روش بازنگری پس از اقدام (AARs) ارتش آمریکا، یک مثال از سیستم مدیریت دانش است که کمک کرده است تا ارتش یک سازمان یادگیرنده شود که این کار به وسیله تبدیل به عادت کردن یادگیری در سازمان انجام می گیرد. این کار، فرهنگی را به وجود آورده است که هرکس به صورت پیوسته خودش، واحدش، سازمانش را ارزیابی می کند و همیشه به دنبال راه هایی هست تا پیشرفت حاصل شود. بعد از هر فعالیت یا رویداد مهم، تیم های ارتش، آن چه را که به آن ها محول شده است را مورد بازبینی قرار می دهند، تا موفقیت ها و شکست هایشان تشخیص داده شود و به دنبال راه هایی هستند تا در دفعه بعد بهتر عمل کنند (گاروین، 2000، صفحه 106). این رویکرد یعنی یادگیری از تجربیات، دانشی را به وجود می آورد که می تواند نحوه انجام کارها را ساده کند و فرآیند ها را بهبود دهد.

 

تشویق برای تغییرات فرهنگی و ابتکارات

مدیریت دانش سازمانی به صورت فعالانه، می تواند همچنین باعث بهبود و پیشرفت در تغییرات فرهنگی و تشویق برای نوآوری و ابتکار به وسیله جریان آزاد ایده ها شود. برای مثال، برنامه پردازش شتابان تغییر CAP GE شامل توسعه مدیریت، رهبری واحد کسب و کار و کارگاه های متمرکز می باشد. CAP به وجود آمد تا نه تنها دانش اخیر را به مدیرانی که می خواهند موفق شوند، انتقال دهد بلکه باعث به وجود آوردن بحث هایی برای حل مشکلات سازمان شد، ارزش های سازمانی را آرام آرام جا انداخت، و باعث تغییرات فرهنگی در سازمان شد. در این مجموعه، یعنی محیط تجارت جهانی، این نوع از برنامه های مدیریت دانش می تواند به مدیران کمک کند تا تغییر را بپذیرند و ایده پردازی و درک سریع مشکلات و شرایط پیچیده را تشویق کنند، که اغلب باعث ابتکار و نوآوری می شود، حتی برای صاحبان کسب و کارهای خانوادگی محلی.

 

خط پایانی

500 شرکت با درآمد بالا، تقریبا 31.5 بیلیون دلار در هر سال از دست می دهند که به خاطر شکست در به اشتراک گذاری دانش می باشد.( بابکوک Babcock، سال 2004، صفحه 46)، یک مقدار وحشت انگیز در اقتصادی جهانی که با تغییر و تلاطم رو به رو است. مدیریت دانش به صورت فعال می تواند به شرکت ها کمک کند تا شانس موفقیت شان را به وسیله تسهیل فرآیند تصمیم گیری افزایش دهند، و باعث ایجاد تغییرات فرهنگی و ایجاد نوآوری و ابتکار شوند. به وسیله اجرای فعالانه سیستم های مدیریت دانش، شرکت ها می توانند جمله قدیمی ” تغییر اجتناب ناپذیر است، رشد انتخابی است” را بازنویسی کنند و به جای آن ” تغییر اجتناب ناپذیر است، رشد عمدی(قصدی) است” را بنویسند.

برای مدیر خوب شدن باید مربی خوبی باشیم

 

  • به طور خلاصه، در روش گفتگوهای هدایت گرانه، که مدیر همچون یک مربی با کارمندان برخورد می کند، باعث می شود تا ارتباطی قوی بین شما و کارکنانتان پدید آید و با حمایت گری شما، آنها می توانند با تکیه بر آموزه ها و مهارتهای خودشان به پیشرفت خود و شرکت یاری رسانند.

 

اگر شغل شما به گونه ای باشد که در آن دیگران را مدیریت می کنید: مهم ترین نکته ای که هر روز باید انجام دهید این است که به اعضای تیمتان کمک کنید تا در کارهای خود، پیشرفت را تجربه کنند.
برای این کار، باید به هر فرد کمک کنید تا بین کار فردی اش و ماموریت و اهداف استراتژیک شرکت، ارتباط برقرار کند. ارتباطات منظم حول محور توسعه، با داشتن گفتگوهایی که جنبه هدایت گرانه دارد، بسیار ضروری است. در واقع، با توجه به تحقیقات اخیر، مهمترین جنبه مدیریتی که مدیران را از رده های پایین تر متمایز می کند، توانایی مربیگری آنهاست.

برخی مدیران فکر می کنند که زمانی برای این گفتگوهای هدایت گرانه ندارند، و بسیاری دیگر نیز فاقد مهارت های لازم برای چنین کاری هستند. با این حال هنوز 30 درصد از یادگیری و پیشرفت کارکنان در محیط کار از طریق برنامه های آموزشی رسمی اتفاق می افتد. بنابراین اگر مدیران وظایف حمایتی خود را فعالانه پی نگیرند، در زمینه رشد کارکنان خود با مشکل مواجه خواهند بود. باید به مدیران آموزش داد که در ارتباط با کارکنان خود نقش هدایتگری را به گونه ای ایفا کنند که همچون یک انرژی مثبت باعث شوند کارمندانشان مدام در حال ارتقاء خود باشند. در اینجا 5 نکته کلیدی که می توانند در این راه به شما کمک کنند، اشاره می کنیم.
به دقت گوش کنید.
با پرسیدن سوالاتی همچون ” این ماه چگونه می خواهی خودت را ارتقاء دهی؟” به کارمند خود فرصت بدهید تا نظراتش را بیان کند و در عین حال بسیار با دقت به سخنانش گوش دهید. برای یک گفتگوی هدایت گرانه، بسیار مهم است که با ذهن و گوش باز که امکان ارتباط موثر را فراهم می آورد، با کارمند خود مواجه شوید.

بدون اینکه چیزی بگویید، فقط بپرسید
در روش گفتگوهای هدایتگرانه، باید با سوالهای باز، بدون اینکه بخواهید پاسخی بدهید، با کارمندان خود مواجه شوید. باید همچون یک مربی به آنها کمک کنید تا جواب سوالها را خودشان پیدا کنند. این باعث می شود آنها بر اساس اولویتها و راهبردهایی که دارند، عملا درگیر سوالات شوند و به طور عملی دنبال پاسخ های مناسب باشند.

یک اتحاد مبتنی بر پیشرفت را ایجاد و نگه داری کنید
فرض کنید یکی از کارمندان شما، طرحی برای ارتقاء وضعیت شرکت ارائه می کند. در این حالت شما باید مجوز، امکانات و فضای لازم برای تحقق ایده این کارمند را به او بدهید و از او به عنوان یک کارمند نمونه که به پیشرفت و توسعه شرکت کمک می کنید یاد کنید. البته به یاد داشته باشید که به صورتی جدی، پیگیر کارهای کارمند خود نیز باشید.
بر حرکتهای رو به جلو متمرکز شوید
گاها، یکی از کارمندان شما که در حال گفتگوی هدایت گرانه با او هستید در جزئیات انجام یک طرح گرفتار می شود و توضیحات و دلایل نه چندان کارسازی را بیان می دارد. در این هنگام باید او را با سوالهایی از قبیل: ” می توانی بازه های زمانی منظم و مشخصی را برای حل مسئله ات در طول هفته تعیین کنی؟” یا ” مهارتها یا ارتباطاتی که بتوانند به تو در حل مشکلت یاری دهند، می شناسی؟” یا ” چگونه می توان از دیگران به عنوان یک تیم مشترک برای صرفه جویی در زمان استفاده کرد؟” ، تشویق کنید تا ناکامی های خود را بهتر بشناسد و جبران کند.
بر جوابگو بودن کارمند خود تاکید کنید
در این روش، علاوه بر راهنمایی ها و ارتباطاتی که دارید، همچنین، باید از کارمندان خود بخواهید تا مسئول طرحهایی که در حال اجرای آن هستند، باشند. یعنی هزینه ها و مدت زمانی که لازم دارند تا اطلاعات لازم در مورد طرح و نتایج آنرا به آگاهی شما برسانند، مشخص کنید.

به طور خلاصه، در روش گفتگوهای هدایت گرانه، که مدیر همچون یک مربی با کارمندان برخورد می کند، باعث می شود تا ارتباطی قوی بین شما و کارکنانتان پدید آید و با حمایت گری شما، آنها می توانند با تکیه بر آموزه ها و مهارتهای خودشان به پیشرفت خود و شرکت یاری رسانند.

یک مدیر موفق چه نکاتی را باید بداند

  • ما با مشتریان مان چند بار مصاحبه کرده‌ایم، آیا واقعا برای طراحی تجربه کاربری بهتر دوباره به چنین مصاحبه‌ای نیاز داریم؟ این سوالی است که اغلب مدیران از ما به دفعات می‌پرسند. ما باید هربار به مدیران توضیح بدهیم که یک پروژه تجربه کاربری نیازمند درک و دانش صحیح از طرز تفکر مشتری نسبت به جزییات یک محصول یا سرویس است.

 

تجربه کاربری (UX) موضوع بسیار مهمی است که اغلب مدیران، آشنایی کافی با مباحث مربوط به آن را ندارند. این علم که به تازگی مباحث مربوط به آن در کشورمان مطرح شده است، نیاز به شناخت بیشتر و دقیق‌ تر دارد.
جوزف‌دیکرسون بعنوان شخصی که مدت‌هاست در زمینه تجربه کاربری فعالیت می‌کند و به مدیران مشاوره می‌دهد، معتقد است که تنها چیزی که اغلب‌ مدیران از تجربه کاربری می‌دانند صرفا تلفظ این عبارت است و اغلب عمیقاً با مفاهیم مربوط به آن آشنا نیستند. همچنین تصورات غلط و خطرناک بسیاری در این زمینه وجود دارد که نیاز به اصلاح دارند.

در ادامه هفت نکته مهم درباره تجربه کاربری را می‌خوانید که از گفتگوی جوزف‌دیکرسون با مدیران شرکت‌های مختلف حاصل شده است.

تجربه کاربری یک فرایند موازی است
تجربه کاربری صحیح در یک سازمان نیازمند یک فرایند موازی است. مدیرانی که می‌پرسند: چرا اینقدر این فرایند طول می‌کشد؟ موازی بودن فرایند (Iterative) ایجاد تجربه کاربری را درک نکرده‌اند. درجه مشخصی از کیفیت زمانی حاصل می‌شود که یک چرخه صحیح برای بهینه‌سازی محصول یا سرویس وجود داشته باشد و این فرایندی نیست که یک بار و برای همیشه انجام شود.

تحقیق از مشتری حیاتی است
ما با مشتریان مان چند بار مصاحبه کرده‌ایم، آیا واقعا برای طراحی تجربه کاربری بهتر دوباره به چنین مصاحبه‌ای نیاز داریم؟ این سوالی است که اغلب مدیران از ما به دفعات می‌پرسند. ما باید هربار به مدیران توضیح بدهیم که یک پروژه تجربه کاربری نیازمند درک و دانش صحیح از طرز تفکر مشتری نسبت به جزییات یک محصول یا سرویس است.

ایجاد تجربه کاربری فرایند استانداردی ندارد
برخی مدیران به شدت فرایند محور هستند. یعنی برای انجام یک پروژه جزییات دقیق فرایند را باید بدانند، هرچند این موضوع ممکن است در فعالیت‌های تجاری دیگر میسر باشد ولی در طراحی تجربه کاربری نتیجه نمی‌ دهد، چرا که تجربه کاربری مجموعه‌ای از تاکتیک‌هاست و یک فرمول ثابت ندارد. راز یک تجربه کاربری موفق در انعطاف طراحی آن است.

تجربه کاربری با رابط کاربری فرق دارد
اشتباه کردن بین تجربه کاربری و رابط کاربری اتفاقی است که اغلب مدیران مرتکب آن می‌شوند. طراحی گرافیکی و رابط گرافیکی محصولات، تبلیغات و … فقط بخشی از ایجاد یک تجربه کاربری موفق است. نحوه طراحی یک سرویس و یا استراتژی‌ های تولید محتوا بسیار مهم‌تر از ایجاد رابط کاربری گرافیکی هستند. حتی اگر به فکر طراحی یک برنامه‌کاربری یا یک وب‌سایت هستید در نظر داشته باشید که چیزهای مهمتری از ظاهر کار وجود دارد. مانند تست‌های کاربردپذیری، تحقیق مشتری و … .

تست‌های کاربرپذیری به شدت مهم هستند
شما‌ها افراد حرفه‌ای هستید پس چه نیازی است که طرح نهایی خود را آزمایش کنید؟ من در پاسخ این سوال مدیران به آنها می‌گویم که: حتی اگر نسبت به محصولی که تولید کرده‌اید مطمئن باشید، شما در جایگاه کاربر نیستید. شما از آخرین متدهای طراحی استفاده کرده‌اید و تحقیقات لازم را انجام داده‌اید ولی هیچکدام نمی‌تواند جایگزین بازخورد کاربر نسبت به محصول شود.
بهترین روش برای اینکه به خودمان ثابت کنیم محصولمان صحیح طراحی شده است این است که کاربر را در جایگاه مصرف‌کننده قرار دهیم و بازخورد او را بسنجیم.