هوش هیجانی چه مزایایی برای سران بازاریابی دارد

 

 

  • هوش هیجانی می‌تواند با مشاهده‌ی انواع رفتارها و خصوصیات ارزیابی شود. بازاریابان دارای هوش هیجانی بالا به اشتباهات خود اقرار می‌کنند و از آن‌ها یاد می‌گیرند. در بجث و بررسی مسائل دشوار احساسات و عواطف‌شان را کنترل می‌کنند.

 

مارک ویلسون مدیر بازاریابی و ارتباطات می‌گوید:” هر روز یک جوان بازاریاب باهوش و پرشور با هوش هیجانی بالا به من بدهید، آن‌ها به زودی به بازاریابان و لیدرهای بازاریابی بزرگی تبدیل خواهند شد.”

 

سطوح بالای مهارت‌های فنی و تحلیلی بازاریابی برای رسیدن به موفقیت‌های شغلی کافی نیست، مهارت‌های نرم مانند رهبری، هوش هیجانی (EI) کارگروهی و نفوذ عوامل تعیین کننده‌ی موقعیت‌های ارشد بازاریابی هستند. هوش هیجانی تفاوت بین رهبران و دنبال‌کنندگان فنی کارآمدش را توضیح می‌دهد.
کاربرد مزایای هوش هیجانی برای بازاریابان:
در کتاب هوش هیجانی دنیل گلمن، او استدلال کرد که تفاوت مردم با IQ بالا و IQ متوسط ممکن است در هوش هیجانی نهفته شده باشد و افراد با IQ بالا خودکنترل، دارای پشتکار، توانا هستند و در دیگران ایجاد انگیزه می‌کنند. گلمن در کتابش هوش هیجانی را به چهار حوزه تقسیم می‌کند: خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط. افراد دارای خودآگاهی بالا با خلق‌وخو، احساسات و عواطف‌شان در هماهنگی هستند، آگاهی بیشتر از چگونگی احساسات ممکن است بر افکار و تصمیم‌گیری‌ تاثیرگذار باشد. به همین ترتیب افراد با خود مدیریتی بالا دارای مهارت مدیریت موثر احساسات خود هستند. بازاریابان با آگاهی هیجانی می‌توانند حالات هیجانی خود و دیگران را تشخیص داده، واکنش و تصمیم‌گیری‌های اولیه خود را تعدیل کنند. درک احساسات افراد یک مهارت بسیار مهم برای یک بازاریاب است.
آگاهی اجتماعی توانایی به رسمیت شناختن حالت عاطفی دیگران است، گوش دادن و مشاهده کردن از عناصر مهم می‌باشند. افراد دارای آگاهی اجتماعی دوست‌های موثر، مذاکره‌کنندگان و رهبران هستند و در راهنمایی دیگران، الهام بخشیدن، نفوذ و متقاعد کردن دیگران مهارت دارند. تحقیقات نشان‌ داده‌اند که 90 درصد از تفاوت عملکردهای فوق‌العاده و متوسط به علت عدم شایستگی هیجانی و عاطفی در ارتباطات است.
هوش هیجانی می‌تواند با مشاهده‌ی انواع رفتارها و خصوصیات ارزیابی شود. بازاریابان دارای هوش هیجانی بالا به اشتباهات خود اقرار می‌کنند و از آن‌ها یاد می‌گیرند. در بجث و بررسی مسائل دشوار احساسات و عواطف‌شان را کنترل می‌کنند. آن‌ها به همان اندازه که صحبت‌می‌کنند، گوش می‌دهند، انتقادپذیر هستند و در موقعیت‌های تحت فشار آرام باقی می‌مانند. آن‌ها هم‌چنین می‌دانند چگونه به طور موثر به حل و فصل درگیری‌ها بپردازند، با اعضای تیم همدل باشند و براین اساس واکنش نشان دهند.
روش‌های تقویت هوش هیجانی:
درحالی که بسیاری بر این باورند که برخی از مردم به طور طبیعی از لحاظ احساسی باهوش‌تر از دیگران هستند، باور به این‎که هوش هیجانی بالا می‌تواند توسعه بیابد و بهبود پیدا کند، وجود دارد. روش‌های بهبود هوش هیجانی شامل توجه بیشتر به احساسات، توجه به فرصت‌ها به جای محدودیت‌ها، عادت کردن به بازخورد مثبت، در دسترس بودن، توضیح تصمیم‌گیری‌ها و مشاهده زبان بدن است.
بررسی‌ها نشان داده است که گوی رقابت آینده را مدیرانی خواهند برد که بتوانند به طور اثربخش و نتیجه بخش با منابع انسانی خود ارتباط برقرار کنند. در این زمینه هوش هیجانی یکی از مولفه‌هایی است که می‌تواند به میزان زیادی در روابط مدیران با اعضای‌ سازمان نقش مهمی ایفا کند.

قوانین اصلی برای ساختن کسب‌ و کارهای بزرگ

 

 

  •  بسیاری از کسب‌وکارها هر ساله کارهای بسیار خاصی انجام می‌دهند اما همواره با شکست مواجه می‌شوند چرا که سرمایه‌ی خوبی برای مدیریت کارشان ندارند. Weinzweig می‌گوید ارائه‌ی یک محصول بزرگ تضمین سودآوری نیست.

1)    الهام بخش باشید، چشم‌انداز استراتژیک داشته باشید.
چشم‌انداز سیاست کلی یک شرکت و بیان صریحی از آینده‌ای است که شرکت شما باید به سمت آن حرکت کند. برای موثر واقع شدن چشم‌انداز نیاز دارید که الهام بخش باشید به مردم بفهمانید که این چشم‌انداز انجام خواهد شد و همچنین نیاز به یک صدای استراتژیک دارید یعنی در حالی که اهداف جاه‌طلبانه و بلند پروازانه هستند به آن‌ها بفهمانید که واقع بینانه هستند.
2)    شما نیاز دارید که به مشتریان‌تان دلایل قانع‌کننده برای خرید بدهید.
این مورد کاملا واضح است، Weinzweig می‌گوید صاحبان کسب‌وکارها به مشتریان‌شان نیاز دارند بیشتر از اینکه مشتریان به آن‌ها نیاز داشته باشند. شما باید یک راه هیجان‌انگیزتر از رقبا پیدا کنید و خدمات استثنایی به مشتریان ارائه کنید.
3)    بدون سرمایه‌گذاری خوب شما شکست خواهید خورد.
بسیاری از کسب‌وکارها هر ساله کارهای بسیار خاصی انجام می‌دهند اما همواره با شکست مواجه می‌شوند چرا که سرمایه‌ی خوبی برای مدیریت کارشان ندارند. Weinzweig می‌گوید ارائه‌ی یک محصول بزرگ تضمین سودآوری نیست.
4)    همکاری گرفتن از کارکنان
کارکنان زمانی که احساس کنند عضوی از یک شرکت بزرگ هستند بهترین کارشان را انجام می‌دهند، Weinzweig می‌گوید عملکرد شرکت زمانی بهبود پیدا می‌کرد که رضایت شغلی کارکنان افزایش پیدا می‌کرد.
5)    اگر می‌خواهید کارکنان خدمات بزرگی به مشتریان ارائه کنند، ابتدا شما به عنوان مدیر باید خدمات بزرگی به کارکنان ارائه کنید.
Weinzweig اعتقاد راسخ دارد به تئوری  Robert Greenleaf که می‌گوید هرگز خدمات کارکنان به مشتریان بهتر از خدمات مدیر به کارکنان نخواهد بود.

 

 

6)    انتظارات واضح داشته و ابزارهای کار در اختیار کارکنان قرار دهید.
اگر می‌خواهید عملکرد عالی از کارکنان‌تان بگیرید، باید انتظارات شفاف و روشنی از آن‌ها داشته باشید و ابزارهای مورد نیاز آن‌ها را برای انجام کارشان فراهم کنید. این دو مورد از مهم‌ترین عوامل ماندن یک کار است. در مجله‌ی کسب‌وکار گالوپ نوشته شده که آنچه که هر یک از کارکنان قرار است انجام بدهند را شرح دهید. به صورت مجموعه‌ای از مراحل و یا فرآیندها توضیح دهید که چگونه برای رسیدن به اهداف سازمانی باید این انتظارات را برآورده سازد.
7)     یک کسب‌وکار موفق کاری را انجام می‌دهد که دیگران می‌دانند باید این کار را انجام دهند… اما عموما انجام نمی‌دهند.
سازمان‌های بزرگ کمی مهربانانه عمل می‌کنند، آن‌ها از مشتریان و کارکنان‌شان هرازگاهی تشکر می‌کنند، برای خرید مواد اولیه‌ی بهتر کمی بیشتر پرداخت می‌کنند، خطای کارکنان وفادار خود را می‌بخشند و کمی بیشتر به جامعه هدیه می‌دهند.
8)    در همه‌ی زمان‌ها، رویکرد رو به رشد خود را حفظ کنید.
Weinzweig می‌گوید در لحظه‌ی شروع کسب‌وکار همه چیز آرام است و مدیریت کسب‌وکاری که به بلوغ نزدیک می‌شود سخت‌تر می‌شود در این زمان باید رشد خود را حفظ کنید.
9)    موفقیت یعنی پیشرفت با وجود مشکلات
این‌که با پیشرفت کار مشکلات از بین خواهد رفت افسانه‌ای بیش نیست، چالش‌ها همواره خواهند بود. با این تفاوت که در آغاز شما سعی می‌کنید فروش خود را قوی کنید و زمانی فروش خوبی داشتید باز سعی خواهید کرد تا آن را حفظ کنید. مهم این است که شما مشکلات را از پیش رو بردارید و از فرصت‌هایی که در اختیار شما قرار می‌گیرند بهتر استفاده کنید.
10)    هر چیزی که نقطه‌ی قوت شما است، احتمالا تبدیل به نقاط ضعف شما خواهند شد.
Weinzweig پیشنهاد می‌کند گاهی نگاهی به نقاط قوت خود بیندازید و پیش‌بینی کنید که آن‌ها چگونه می‌توانند به شما صدمه بزنند.
11)    اصولا طول می‌کشد تا اتفاقات بزرگی بیفتد.
نباید انتظار داشت یک استراتژی جدید بلافاصله و هنگام شروع به کار توسعه پیدا کند. معمولا توسعه‌ی یک استراتژی حدود پنج سال طول می‌کشد.
12)     سازمان‌های بزرگ قدردان و سرگرم‌کننده هستند.
Weinzweig بر اهمیت ایجاد یک فرهنگ کاری مثبت و لذت‌بخش تاکید می‌کند، که در آن کارکنان سخت کار می‌کنند زیرا می‌دانند که از آن‌ها قدردانی خواهد شد.

– See more at: https://www.ibazaryabi.com/%da%a9%d8%b3%d8%a8%e2%80%8c%d9%88%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af/#sthash.2jf90Zce.dpuf

تفکر سیستمی در بازاریابی نیاز است

 

 

  • سیستم مجموعه ای است از عناصر که به نحو خاصی با یکدیگر در ارتباط و وابستگی متقابل هستند. این ارتباط و وابستگی به سیستم خصوصیات توانائی رفتاری متمایز از خصوصیات و رفتار و توانائی اجزاء متشکهٔ آن را می دهد. اگر اجزاء یک مجموعه ارتباط و وابستگی متقابل ذکر شده را نداشته باشند، یک سیستم را تشکیل نمی دهند.

در این مقاله سعی دارم تفکر سیستمی را در افزایش هماهنگی در سازمان جهت افزایش بازدهی سازمان و تاکید بر یکپارچگی سازمان در جهت بازاریابی کالا و رضایت مشتریان به وسیله یکی از شرکت‌هایی که بررسی شده است را برای شما بیان کنم.

چندی پیش یکی از کار افرینان از من خواست به بررسی وضعیت شرکت او که یک شرکت خدماتی بود بپردازم.

پس از کسب اطاعات از مدیر ان واحدهای مختلف و بررسی وضعیت متوجه شدم که واحدهای شرکت اعم از واحد بازاریابی فروش حسابداری واحد مشتریان مدیریت بصورت منفصل از هم کار می کنند و انسجامی بین واحدهای فوق و اهداف سازمان وجود ندارد. فعالیت‌های قابل قبولی انجام می شود ولی شرکت در رسیدن به اهدافش با مشکل روبروست، شرکت در وضعیت بحرانی قرار گرفته است.

مشکلی که در این شرکت وجود داشت عدم توجه به اینکه شرکت یک سیستم است و لزوم اثربخشی یک سیستم هماهنگی تمام اجزای سیستم می باشد و عدم وابستگی اجزای سیستم در جهت رسیدن به هدف باعث می شود که سیستم به اهداف خود نرسد .هر کدام از اجزای سیستم بدون انسجام با دیگر اجزاء فعالیت نماید ممکن است خوب کار کند و کارائی بالایی داشته باشد ولی اثر بخش نخواهد بود و سیستم را به اهداف خود نمی رساند مانند سه نفر که باید کاری را انجام دهند که به هم وابسته است اگر دو نفر از انان کار خودشان را انجام دهند و به کار دیگری کار نداشته باشند و به وابستگی کار که لزوم نتیجه است کار نداشته باشند نتیجه ای حاصل نمی شود و کار بیهوده انجام داده اند.

در سازمان ها نیز ممکن است چنین اتفاقی بیفتد به این صورت که واحد فروش کار خود را به نحو قابل انجام می دهد بدون توجه به واحد حسابداری یا تولیدممکن است که واحد فروش کاری را انجام دهد که کار واحد حسابداری را خنثی کند زیرا واحدها باهم هماهنگی در جهت اهداف سازمان ندارند که این مشکل در این شرکت به خوبی مشهود بود و این عدم انسجام را نیز مشتریان حس می کنند.
مدیران به عنوان مدیر باید انسجام را در کلیه اجزاء سیستم ایجادکنند زیرا عدم انسجام اجزای سیستم باعث کاهش اثر بخشی و در نتیجه سیستم در راه رسیدن به هدف باز می دارد مدیران باید توجه داشته باشند.

سیستم مجموعه ای است از عناصر که به نحو خاصی با یکدیگر در ارتباط و وابستگی متقابل هستند. این ارتباط و وابستگی به سیستم خصوصیات توانائی رفتاری متمایز از خصوصیات و رفتار و توانائی اجزاء متشکهٔ آن را می دهد. اگر اجزاء یک مجموعه ارتباط و وابستگی متقابل ذکر شده را نداشته باشند، یک سیستم را تشکیل نمی دهند.

 

رهبران موفق و مدیران بزرگ هر روز با خود چه می گویند

 

  • اگر کسی اشتباه کرد، به او ثابت کنید که می دانید، اشتباه امری غیرقابل اجتناب است و حتی بزرگترین شرکت ها هم دچار اشتباه می شوند. مهمتر از همه درس هایی است که منجر به عدم تکرار آن اشتباه خواهند شد.

رهبری موفق یک کسب و کار و بازاریابی قوی برای آن نیازمند طرز تفکر ویژه ای است که فقط در برخی رهبران دیده می‌شود. آن ها به خوبی می دانند که چگونه باید با کارمندان خود رفتار کنند و نه صرفا به عنوان یک زیردست بلکه بعنوان یک همراه به آن ها نگاه کنند.
عبارات زیر، جملاتی هستند که رهبران موفق در روابط عمومی روزانه خود باید از آن ها استفاده کنند.

 

۱) تو چی فکر می‌کنی؟
کارمندان شما، منابع نامتناهی ایده هایی هستند که حتی ممکن است به ذهن شما نرسیده باشد. وقتی از آن ها می پرسید که به چیزی فکر می کنند، به طرز تفکر آن ها ارزش قائل شده اید.

 

۲) من به تو اعتماد دارم.
هر کارمندی دوست دارد بفهمد که در کسب اعتماد رییس خود موفق بوده است. وقتی بدانند که به آن ها اعتماد دارید با کار خوبشان، وفاداری خود را به شما نشان خواهند داد.

 

۳) می دونم که میتونی این کار رو بکنی.
وقتی کارکنان شما بفهمند که به کار آن ها ایمان دارید، اعتماد به نفس شان بالا می رود.

 

۴) این تقصیر تو نیست!
مشکلات را بر گردن کارکنان انداختن اشتباه بزرگی است. در بیشتر مواقع کاری از دست آن ها برنمیامده که انجام دهند. بگذارید کارکنانتان بفهمند که به خاطر کاری که نکرده اند سرزنش نخواهند شد.

 

۵) من به تو افتخار می کنم.
چه کسی دوست ندارد که رییس‌اش به خاطر موفقیت هایش به او و کارش افتخار کند و به شکلی سینه سپر از کار او در همه جا دفاع کرده باشد.

 

۶) لطفا
احترام، راز ارتباطی موفق است. هیچکسی دستور شنیدن را دوست ندارد. زمانی که چیزی از کارکنان تان می خواهید، کاملا با ادب باشید.

 

۷) متشکرم
طبق تحقیقی ۵۸ درصد از رییس شرکت ها به ندرت از کارمندان خود تشکر می کنند. در کلام بخشنده باشید.

 

۸) ایده فوق العاده‌ایه! بیا انجامش بدیم!
اگر هیچ کدام از ایده های فوق العاده کارکنان خود را عملی نکرده اید، فرصت بزرگی را در حال از دست دادن هستید. دیگر کارکنان شما، ایده های جدید برایتان نخواهند آورد. اطرافیان خود را به نوآوری و خلاقیت تشویق کنید.

 

۹) من همیشه برای تو وقت دارم.
مهمترین دارایی شما، تیم شماست. آن ها بسیار بسیار مهمتر از تجهیزات سخت افزاری، محصولات تولید شده، دارایی معنوی، سرمایه خوابیده در بانک و … هستند. هیچوقت در صرف زمان برای آن ها کم نگذارید.

 

۱۰) بدون تو نمی تونستم انجامش بدم.
بگذارید کارکنان تان بدانند که کارشان ارزشمند است و این واقعیت بدیهی را به آن ها یادآوری کنید که بدون وجودشان انجام کار غیرممکن بوده است.

 

۱۱) هیچ کس ایده آل نیست.
اگر کسی اشتباه کرد، به او ثابت کنید که می دانید، اشتباه امری غیرقابل اجتناب است و حتی بزرگترین شرکت ها هم دچار اشتباه می شوند. مهمتر از همه درس هایی است که منجر به عدم تکرار آن اشتباه خواهند شد.

 

۱۲) چطور می تونم کمکت کنم؟
کارکنان شما به پشتیبانی شما نیاز دارند. بگذارید بدانند که همیشه شما مانند کوهی پشت سرشان هستید تا اجازه بروز کوچک‌ترین مشکل را ندهید.

 

۱۳) من اشتباه کردم.
از اعتراف به اشتباه خود نهراسید. این کار پسندیده ای است. هیچ کارکنی دوست ندارد رییسی داشته باشید که اشتباهاتش را نمی پذیرد.

 

۱۴) هر چیزی ممکن است!
رهبران موفق می دانند که عملا هیچ محدودیتی برای رسیدن به اهداف وجود ندارد. از آدم هایی باشید که نیمه پر لیوان را می بینند!

 

۱۵) متاسفم
زمانی که حرف ناشایستی زده باشید که دل کسی شکسته باشد، از اینکه غرورتان را بشکنید و عذرخواهی کنید، ترسی نداشته باشید. این کار شما درمان زخم های بسیاری است.

 

استفاده از این عبارت ها می تواند در زندگی شخصی نیز تاثیرگذار باشد ولی در کسب و کار مطمئنن جادو می کند.
شما چه عبارت هایی را در تجارت خود استفاده می کنید؟
رفتارتان با کارکنان تان چگونه است؟
آیا رفتار رییس شما مناسب است و از این عبارات در ارتباط با شما استفاده می کند؟

بزرگترین اشتباهاتی که در بازاریابی انجام می دهیم

 

  • با چشم و گوش بسته، اینطور فرض نکنید که مطمئنا کمپین شما به هر نحوی شده، موفق خواهد شد. ایده را روی چند مشتری اولیه آزمایش کنید! مطمئن باشید که مقدار زیادی پول و اعتبار در جیب تان باقی خواهند ماند.

 

بیسکوییت های Oreo، که بخشی از شرکت بین المللی Mondelez است، به فکر راه اندازی یک کمپین بازاریابی هوشمندانه افتاد. در حالت نظری ایده جذاب و بامزه ای بود: بیایید برای مردم ۵۰ شهر کوچک آمریکا با استفاده از پست، بیسکوییت بفرستیم!

 

ولی در عمل این کمپین یک افتضاح بزرگ به بار آورد! البته نه به این خاطر که همه گیر نشد، از قضا بسیار هم همه گیر شد! ولی این اتفاق به شکل بدی افتاد و هیچ چیز آنطور که پیشبینی می کردند، پیش نرفت. واکنش های منفی به این کار به قدری زیاد شد که توجه رسانه های بسیاری را به خود جلب کرد.

 

Oreo برای هر خانه یک تکه بسیار کوچک بیسکوییت فرستاده بود که این میزان واقعا بسیار کم به نظر می رسید. بهترین توصیف برای این کمپین را یک روزنامه نگار در Great Falls Tribune انجام داده بود:

 

بدون شک، کمپین بسیار جذابی بود! خیلی جالب است که صبح صندوق پستی خود را باز کنیم و علاوه بر نامه های مالیات و اخبار روزانه یک بیسکوییت هم در آن جا بیابیم. ولی به نظر می رسید که فاصله طبقاتی زیادی بین محلی که شرکت بیسکوییت سازی در آن قرار داشت با محلی که بیسکوییت ها در آنجا توزیع می شد، وجود داشت. احساس اغلب مردم با دیدن بیسکوییت اینطور بود: متاسفیم که در وسط ناکجاآباد رها شدی! بیا این بیسکوییت رو بگیر، خوشحال باش!!

 

اگر فکر می کنید که شرکت پس از کجا باید می دانست که بازخورد مردم چگونه خواهد بود؟ به احتمال شرکت شما هم در صف ارتکاب به چنین اشتباهی قرار گرفته است. بزرگترین اشتباه Mondelez این بود که به مخاطبانش نه بعنوان انسان بلکه بعنوان یک سری اشیا نگریسته بود.
مجریان پروژه تصور می کردند که مشتریان خود را به خوبی درک می کنند و دیگر زحمت این را به خود ندادند که بر روی تفاوت های جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی، جنسی، مذهبی که منجر به بازخورد متفاوت می شوند، تحقیق کنند.

 

وقتی تصور می کنید که برداشت همه از کاری، مانند خود شماست، موجودیت مخاطب خود را فراموش کرده اید و او را مانند روبوتی تصور می کنید که می خواهید آنطور رفتار کند که شما دوست دارید. این روش هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
از قالب تفکری خاص رها شدن و فراتر از خود رفتن کار سختی است. چند روش برای تمرین این کار در ادامه برای شما آورده ایم:

 

تنوع در سطح مدیریت

نگاهی به مدیر عاملان، مشاوران و مدیران ارشد شرکت تان بیاندازید. اگر همه آن ها از یک رنگ باشند، تحصیلات مشابهی را گذارنده باشند و پس زمینه زندگی شان شبیه هم باشد مشخص است که در یک جامعه حفاظت شده‌ی بسته قرار گرفته اید.
مطمئمن باشید در بین مدیران سطح بالای سازمان، افرادی باشند که حس و رفتارشان شبیه به مشتری نهایی است.

 

از مشتریان مشورت بگیرید

بسیاری از شرکت ها، بستری را برای گرفتن مشورت از مشتریان خود ایجاد می کنند و از مشتریان خاص خود دعوت می کنند که به آن ها بازخورد بدهند و با آن ها در ارتباط باشند. مهمتر از همه این است که دقیق توجه کنید چه می گویند و چگونه آن را می گویند. تجربه های کلی آن ها را بدانید. چه چیزی روز آن ها را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار می دهد؟
حتما لازم نیست اطلاعات بازاریابی جمع کنید، اطلاعاتی بگیرید که منجر به درک متقابل آن ها از شما شود.

 

قبل از اجرا، آزمایش کنید

با چشم و گوش بسته، اینطور فرض نکنید که مطمئنا کمپین شما به هر نحوی شده، موفق خواهد شد. ایده را روی چند مشتری اولیه آزمایش کنید! مطمئن باشید که مقدار زیادی پول و اعتبار در جیب تان باقی خواهند ماند.

مثل یک مدیر بازاریابی شرکت بزرگ فکر کنید

  • برخی اوقات یک آژانس تبلیغاتی راه کاری برای ارائه ندارد. این موضوع سختی است که اغلب به آن اعتراف نمی کنند. هرچند عشق به اصول آژانس و باور به قدرت آن در توسعه یک برند بسیار مهم است، باید قبول کنید زمانی هست که شرکت راهکار مناسبی برای ارائه ندارد.

 

 

بازه تخصص خدماتی که یک آژانس بازاریابی قادر است ارائه بدهد بسیار زیادند. برندسازی، تبلیغات، خدمات دیجیتال، شبکه های اجتماعی، روابط عمومی، تحقیقات بازاریابی، بازاریابی مستقیم و … . ولی آیا آژانسی قادر به انجام همه آن ها است؟

تمرکز موضوع مهمی است. باعث می شود که یک تخصص عمیق شکل بگیرد و به شرکت ها کمک کند که در موضوعی خاص به راه حل ایده آل برسند. از سوی دیگر ممکن است منجر به نوعی نزدیک بینی شود که در مسیر ارائه خدمات مشتری عالی قرار بگیرد.

اگر آژانس های تبلیغاتی، با در نظر گرفتن قوانین اصلی که برای خود ساخته اند به تمامی کسب و کارها نزدیک شوند، ممکن است موقعیت تاثیرگذاری بیشتر و دریافت بودجه های بزرگتر را از دست بدهند. ولی این به معنی آن نیست که هر کسی باید همه کار بکند. همه کاره هیچ کاره شدن، بدترین کار ممکن است.

 

این به آن معنی است که بتوانیم شرکای تجاری و حرفه ای های دیگری را برای دستیابی به یک ایده بزرگ، در کنار هم جمع کنیم. این دقیقا همان کاری است که مدیران بازاریابی در شرکت های بزرگ انجام می دهند. هرقدر نقاط بیشتری در یک کمپین تبلیغاتی به هم وصل شوند، موفقیت آن بیشتر و گسترده تر خواهد بود.

 

افرادی که مشغول کارهای تجاری هستند باید بدون خستگی، بر روی تجارت خود تمرکز کنند ولی همزمان باید به خوبی فعالیت های رقبا را نیز رصد کنند. آژانس های تبلیغاتی ولی علاوه بر رقبایشان باید دنیای بزرگتری را نیز ببینند. آن ها باید اطلاعات شرکت هایی را جمع آوری کنند که با روش های مرتبط و هوشمندانه، مخاطبان شان را ترغیب به کار می کنند. این باعث می شود که یک آژانس تبلیغاتی و مشتریانش، باهوش، تیز و پیشرو باشند.

 

برخی اوقات یک آژانس تبلیغاتی راه کاری برای ارائه ندارد. این موضوع سختی است که اغلب به آن اعتراف نمی کنند. هرچند عشق به اصول آژانس و باور به قدرت آن در توسعه یک برند بسیار مهم است، باید قبول کنید زمانی هست که شرکت راهکار مناسبی برای ارائه ندارد.

 

در برخی مواقع ممکن است یک شرکت قبل از موعد مناسب به سراغ آژانس تبلیغاتی آمده باشد و شرکت به لحاظ داخلی، نیازمند مرتب کردن اهدافش باشد. در مواقع دیگر ممکن است که کسب و کار درخواست یک کمپین بازاریابی شهری داشته باشد ولی تیم بعد از تحقیق و بودجه بندی به این نتیجه برسد که یک کمپین اینترنتی برای کسب و کار نیاز است.

 

کلاه مدیر بازاریابی را به سر بگذارید و برای یافتن بهترین راه کار تلاش کنید. حتی اگر راه کار شما بخشی از خدمات آژانس تان نباشد.

 

مدیر بازاریابی که فقط به یک سوی معادله تمرکز کند، به زودی خودش را تنها و بدون شغل خواهد یافت. بسیاری از کمپین های موفق زاده ی ترکیب چندین آژانس تبلیغاتی با قوانین مختلف هستند.
زمانی که ارتباط جدیدی با مشتری تازه در حال شکل گرفتن است، به شکلی فعال با آژانس های دیگر ارتباط ایجاد کنید، ببینید چه کسی مشغول انجام چه کاری است. دقیق بررسی کنید که چگونه می توان برایندی از همه تلاش ها ایجاد کرد؟
مطمئنا این فراتر از یک آژانس معمولی تبلیغات است ولی معادله‌ای دوسو برنده به حساب میاید.

مدیریت بازاریابی و چطور یک مدیر موفق باشیم

 

  • به طور کلی، هنگامی که یک کسب و کار در حال انجام یک ممیزی برند است، هدف اصلی آن کشف نقاط قوت در منابع، کمبودها، بهترین فرصت های بازار، تهدیدات خارجی، سودآوری آینده، و جایگاه رقابتی است.

مدیریت بازاریابی یکی از شاخه های کسب و کار است که بر کاربرد عملی تکنیک های بازاریابی و مدیریت منابع بازاریابی و فعالیت های بازاریابی یک شرکت متمرکز شده است. فرآیند جهانی شدن، شرکت ها را به بازارهای فراتر از مرزهای کشور خود هدایت کرده و بازاریابی بین المللی را بسیار مهم و بخشی جدایی ناپذیر از استراتژی بازاریابی کسب و کارها ساخته است. نقش یک مدیر بازاریابی می تواند به طور قابل توجهی نسبت به اندازه یک کسب و کار، فرهنگ سازمانی و زیرساخت های یک صنعت، متفاوت باشد.

برای مثال، در یک شرکت بزرگ تولید کننده محصولات مصرفی، مدیر بازاریابی ممکن است به عنوان مدیر عامل کلی عمل کند. برای ایجاد یک استراتژی مدیریت بازاریابی مقرون به صرفه، شرکت ها باید درکی درست و دقیق از کسب و کار خود و بازاری که در آن کار می کنند داشته باشند. در تجزیه و تحلیل این مسائل، رشته ی مدیریت بازاریابی اغلب با رشته ی مربوط به برنامه ریزی استراتژیک دارای اشتراک هستند.
مدیریت بازاریابی برای تجزیه و تحلیل زیر ساخت صنعتی که شرکت در آن فعالیت می کند، ابزار های مختلفی از اقتصاد و استراتژی رقابتی را به کار می گیرد. این موارد شامل نیروهای پنج گانه پورتر، تجزیه و تحلیل گروه های استراتژیک رقبا، تجزیه و تحلیل زنجیره ارزش و غیره می باشد. بسته به نوع صنعت، چارچوب مقرراتی، به منظور بررسیِ جزئیات نیز ممکن است مهم باشد. در تجزیه و تحلیل رقبا، بازاریابان پروفایل دقیق هر یک از رقبا در بازار را می سازند. با تمرکز ویژه بر روی نقاط قوت و ضعف رقابتی با استفاده از تجزیه و تحلیل نمودار SWOT، مدیران بازاریابی به بررسی ساختار هزینه هر رقیب، منابع سود، منابع و شایستگی ها، موقعیت رقابتی و تمایز محصول، درجه ادغام عمودی، پاسخ تاریخی به تحولات صنعت، و عوامل دیگر می پردازند. مدیریت بازاریابی اغلب سرمایه گذاری برروی پژوهش برای جمع آوری داده های مورد نیاز برای انجام تجزیه و تحلیل دقیق بازاریابی را لازم می دانند. به این ترتیب، برای به دست آوردن این اطلاعات، به طور متناوب تحقیقات بازار و تحقیقات بازاریابی انجام میدهند. بازاریابان برای انجام تحقیقات علمی در بازار و داد و ستد کالا انواع تکنیک ها را بکار می گیرند، اما شایع ترین آنها عبارتند از:
• تحقیقات بازاریابی کیفی، از جمله گروه های متمرکز و انواع مختلف مصاحبه.
• تحقیقات بازاریابی کمی، مانند بررسی های آماری.
• تکنیک های تجربی مانند آزمون های بازار.
• تکنیک های مشاهده ای مانند مشاهده قومی (در محل).

مدیران بازاریابی همچنین ممکن است اسکن های مختلف محیطی و فرآیندهای هوش رقابتی برای کمک به شناسایی روند و اطلاع از تجزیه و تحلیل بازاریابی شرکت را طراحی و نظارت کنند.

ممیزی نام تجاری (برند) یک معاینه کامل از موقعیت فعلی نام تجاری در صنعت نسبت به رقبای خود و بررسی اثربخشی آن است. در ممیزی نام تجاری، پنج پرسش باید به دقت مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرند. این پنج پرسش عبارتند از:
استراتژی برند در حال حاضر به خوبی کار می کند؟
نقاط قوت و نقاط ضعف شرکت چه هستند؟
فرصت ها و تهدیدات خارجی کدام ها هستند؟
قیمت و هزینه های کسب و کار در رقابت چگونه هستند؟
موقعیت رقابتی کسب و کار در مقایسه با رقبا چقدر قوی است؟ و شرکت با چه مسائل استراتژیک روبرو است؟

به طور کلی، هنگامی که یک کسب و کار در حال انجام یک ممیزی برند است، هدف اصلی آن کشف نقاط قوت در منابع، کمبودها، بهترین فرصت های بازار، تهدیدات خارجی، سودآوری آینده، و جایگاه رقابتی است.
ممیزی برند عناصر استراتژیک مورد نیاز برای بهبود موقعیت نام تجاری و قابلیت های رقابتی در صنعت را فراهم می سازد.
ممیزی نام تجاری بررسی می کند آیا سهم بازار کسب و کار در حال افزایش است، کاهش می یابد و یا ثابت است؟ همچنین مشخص می سازد آیا حاشیه سود شرکت در حال بهبود است یا کاهش می یابد، و در مقایسه با حاشیه سود رقبا در چه وضعیتی است؟ علاوه بر این، ممیزی نام تجاری در مورد روند سود خالص کسب و کار، بازگشت سرمایه گذاری های موجود و ارزش اقتصادی تثبیت شده ی آن تحقیق می کند و تعیین می کند قدرت مالی کسب و کار و رتبه بندی اعتباری در حال بهبود و یا بدتر شدن است. این نوع ممیزی همچنین تصویر و شهرت یک کسب و کار از منظر مشتریان خود را مورد ارزیابی قرار می دهد. علاوه بر این، ممیزی نام تجاری در جستجوی این بر می آید که آیا یک کسب و کاربه عنوان رهبر صنعت در فن آوری، ارائه محصول و یا نوآوری خدمات، خدمات استثنایی به مشتریان، و دیگر مسائل مربوطه – که مشتریان با استفاده از آن در مورد اولویت یک نام تجاری تصمیم گیری میکنند – شناخته شده است؟

ممیزی برند معمولاً بر روی نقاط قوت کسب و کار و ظرفیتهای منابع متمرکز است به این دلیل که این عناصر مزیتهای رقابتی را افزایش می دهند. نقاط قوت رقابتی کسب و کار می تواند در اشکال مختلفی وجود داشته باشد برخی از این اشکال عبارتند از: متخصصین ماهر، دارایی های با ارزش فیزیکی، دارایی های با ارزش انسانی، دارایی های با ارزش سازمان، دارایی های نامشهود ارزشمند، قابلیت های رقابتی، ریسک های سرمایه گذاری مؤسسه های تعاونی.
مفهوم اساسی ممیزی نام تجاری تعیین این است که آیا نقاط قوت منابع یک کسب و کار دارایی های رقابتی و یا بدهی های رقابتی؟ این نوع ممیزی، تلاش می کند تا اطمینان حاصل شود که یک کسب و کار شایستگی های برجسته ی خود را حفظ می کند تا از آن برای ایجاد و تقویت مزیت رقابتی بهره ببرد.
یک ممیزی برند موفق به دنبال تعیین سرمایه گذاری کسب و کار در بهترین حالت، سطح تخصص ها و نقاط قوت منابع، و قوی ترین توانایی های رقابتی، با هدف شناسایی موقعیت یک کسب و کار و عملکرد آینده است.