زنان شاغل و مدیریت اضطراب و استرس

  • تغییرات ساختاری، زمینه های متغیر اجتماعی، شغلی و عرصه فناوری های جدید همه در فرآیند افزایش استرس شغلی دخیل هستند. استرس شغلی دومین علت غیبت زنان از محیط کار است.

 

استرس شغلی یکی از مشکلات بزرگی است که سلامت افراد شاغل را تهدید می کند.برخی کارشناسان معتقدند که افزایش کشمکش های شغلی به میزان قابل توجهی با افزایش خطر ابتلا به افسردگی شدید رابطه مستقیم دارد و این تأثیر در زنان به مراتب بیشتر است. پژوهش های اخیر نیز نشان می دهد نبود حمایت های اجتماعی کافی در محیط کار موجب بروز افسردگی در زنان و مردان می شود، اما زنان شاغل بیش از مردان با عوارض بیمارگونه آن دست به گریبانند.
در حقیقت استرس و فعالیت شغلی زنان و وقت کمتری که آنان صرف سلامتی خود می کنند، موجب پائین آمدن ایمنی بدن زنان و ابتلای بیشتر آنان به برخی از اختلالات هورمونی می شود.

جدیدترین یافته های علمی نشان می دهد که استرس نقش مؤثری در اختلالات هورمونی دارد به طوری که می تواند موجب به هم خوردن نظم دوره های ماهیانه در زنان شود و عوارض دیگری در سنین بالاتر از جمله ابتلا به مشکلات روحی و ناباروری را به همراه داشته باشد.
همچنین بیماری O.C.P یا همان تخمدان های پلی کیستیک که منجر به رشد موهای زائد در صورت و بدن می شود نیز در این افراد بیشتر دیده می شود.

9300_518

● زنان استرس شغلی را جدی بگیرند
استرس قسمت طبیعی زندگی ما است. اما اگر بیش از حد مجاز باشد ممکن است به صورت بیمارگونه جلوه کند و زندگی فرد را به خطر اندازد. داشتن استرس کم می تواند با به وجود آوردن انگیزش شغلی و بهبود عملکرد افراد مثبت و سازنده عمل کند ولی در صورتی که استرس فرد زیاد شود نه فقط با اضطراب و افسردگی همراه خواهد بود بلکه موجب وقوع بیماری های جسمانی از جمله حملات قلبی، زخم معده و سکته می شود.

تغییرات ساختاری، زمینه های متغیر اجتماعی، شغلی و عرصه فناوری های جدید همه در فرآیند افزایش استرس شغلی دخیل هستند. استرس شغلی دومین علت غیبت زنان از محیط کار است. مطالعه ای در آمریکا نشان می دهد که ۲۹ درصد افراد سطوح متفاوتی از استرس شغلی را تجربه کرده اند. همچنین برآورد شده است که در بریتانیا سالانه حدود ۴۰ میلیون روز کاری به علت استرس افراد بویژه زنان به هدر می رود. این امر هزینه سنگینی را بر جوامع وارد می کند به طوری که اتحادیه اروپا سالانه هزینه ای معادل ۲۰ میلیارد یورو به علت غیبت شغلی ناشی از استرس زیان می بیند. معمولاً افرادی که به علت استرس شغلی بالا، غیبت طولانی مدت از محیط کار خود داشته اند قادر نیستند به محیط کار خود برگردند.

● علائم وجود استرس
▪ علائم جسمانی: خستگی مفرط، سردرد، بی خوابی، تعریق
▪ علائم روانی: خشم پذیری، افسردگی و ناتوانی در تمرکز
▪ علائم رفتاری: کم تحملی، افزایش مصرف مواد، عملکرد ضعیف شغلی
بیشتر افراد خواهان کاهش استرس خود هستند ولی دقیقاً نمی دانند باید چه راهکارهایی را به کار گیرند تا سطح استرس خود را کاهش دهند بعضی از راه های کاهش استرس که متخصصان حوزه روان مطرح می کنند بدین قرار است:

● همواره مثبت فکر کنید
چگونگی تفکر شما نسبت به شرایط و وضعیت های گوناگون بر واکنش شما نسبت به محیط و شرایط مختلف تأثیر زیادی می گذارد. اگر شما بتوانید وضعیت ها و شرایط را مثبت ارزیابی کنید قادر خواهید بود سطح استرس خود را کاهش دهید. اما اگر شما دارای افکار منفی باشید سطح استرس در شما افزایش می یابد و در نتیجه به بدن خود آسیب می رسانید.

● مهارت های جدید بیاموزید
گاهی اوقات یادگیری یک مهارت جدید می تواند به شما در کاهش استرس کمک کند. برای مثال، یاد بگیرید چگونه به خواسته های همکاران، اعضای خانواده تان و دوستان با اعتماد به نفس و با جرأت پاسخ دهید. بدون این که موجب ناراحتی آنان و افزایش استرس در شما شود.

● مهارت مدیریت زمان را فراگیرید
مدیریت زمان موجب می شود تا شما از وقتتان به خوبی استفاده کنید و در نتیجه استرس ناشی از کمبود وقت را کاهش دهید.

● مهارت های حل مسئله را در خود افزایش دهید
این امر به شما در یافتن راه حل های مناسب برای برخورد و رویارویی با وقایع استرس زا کمک می کند.
▪ تغییرات مثبتی را در سبک زندگی تان به وجود بیاورید.
مرتباً ورزش کنید مثل پیاده روی و یا شنا کردن به آرامش روانی شما کمک می کند.
▪ از تکنیک های آرمیدگی مثل نفس عمیق کشیدن و شل کردن عضلات خود برای کاهش استرس استفاده کنید.
▪ زمانی را برای فعالیت های لذتبخش و آرامش بخش اختصاص دهید.
▪ با اعضای خانواده تان و دوستان صحبت کنید تا حمایت عاطفی مناسب را دریافت دارید.
▪ غذاهای مغذی و نیروبخش مصرف کنید.
▪ خواب کافی داشته باشید.

● کاهش استرس در محیط کار صمیمی
بعضی از عوامل استرس زای شغلی ناشی از محیط کار نامطلوب و مدیریت نکردن صحیح رئیسان و کارفرمایان در محیط کار است. بعضی از استرس زاهایی که در محیط کار وجود دارد و منجر به استرس شغلی در زنان می شود شامل اینهاست: وجود سروصدای زیاد در محیط کار، شیفت های کاری نامناسب، خواسته های متضاد شغلی از زنان، نبود نور کافی و غیره…

بنابراین لازم است مدیریت محیط کاری نکاتی را برای کاهش استرس کارکنان زن به کار گیرد. برای مثال:
-شرایط فیزیکی محیط کار باید بهبود یابد، درجه حرارت یا نور باید متناسب با شرایط و نیاز زنان باشد. همچنین باید تعداد آنان از حد مجاز تجاوز نکند و فاصله شخصی میان آنان رعایت شود.
-کیفیت هوا در محل کار باید با استفاده از تهویه هوای مطلوب بهبود یابد.
-برنامه ها و وظایف محوله باید متناسب با (استعدادها، مهارت ها و توانایی های) آنان باشد تا دچار استرس نشوند.
-باید فرصت هایی برای زنان فراهم شود تا در تصمیمات سازمان که به نوعی به آنها مربوط می شود شرکت کنند. البته باید به این امر توجه داشت که واگذاری تصمیم گیری در امور، متناسب با تخصص ها و توانایی های آنان باشد به طوری که به مدیریت لطمه نزند.
-مدیران باید خواسته های خود از زنان و وظایف محوله به آنها را به صورت آشکار و واضح مطرح کنند تا آنان با ابهام شغلی مواجه نشوند. -انسان ها دوست دارند که یک محیط کاری روشن، صریح و غیرمبهم داشته باشند. مطالعات نشان می دهد که عواملی مانند وضوح شغلی و مشخص بودن شغل رابطه مثبتی با کاهش استرس زنان دارند.
-مدیریت باید فضا و جوی صمیمی را به وجود بیاورد تا زنان راجع به مشکلات و ناراحتی های خود راحت تر با آنها صحبت کنند.

آیا هویت خود را می شناسید ؟

  • ابتلا به آلزایمر. در بیماری آلزایمر، مغز کوچک شده و پسرفت می کند. یعنی یک آدم شصت ساله به بچه ای سیزده ساله تبدیل شده و این مشکل باعث تعلل ورزی می شود.

 

روانشناسی تنبلی و اهمال کاری
اولین ویژگی انسان با هویت شناخت خویش است. چنین فردی استعدادها، توانمندی ها، نیازها، افکار، احساسات، هیجانات و نقاط ضعف و قوت خود و هم چنین کرامات، ارزش ها و ظرفیت های وجودی و قدرت های عظیم فکری و روحی انسان و… را به خوبی می شناسد. از ویژگی های دیگر افراد هویت یافته داشتن انگیزه و هدف و برنامه است. این افراد اهل تفکر و تحقیق و مطالعه هستند، بنابراین این انسان ها دارای جهان بینی و اعتقادی بزرگ و راسخ بوده و در هیچ زمینه ای از دیگران تقلید نمی کنند. بااراده، مسئولیت پذیر، متعهد و نوع دوستند، فرهنگ و گذشته تاریخی خود را می شناسند و دارای هویت ملی هستند.

از ویژگی های انسان هویت یافته داشتن طرح و هدف و برنامه است. متأسفانه برخی افراد هیچ هدف و برنامه ای ندارند و از صبح تا شب سرگرم کارهایی هم چون: پیامک زدن، چت کردن، صحبت کردن با تلفن همراه و… هستند. این گروه وقت خود را هدر داده و آینده خود را نیز به تباهی می کشانند که در شماره پیش به این اعتیادهای پنهان به طور مفصل اشاره کردیم.

گروهی هم وجود دارند که هدف دارند اما هیچ تلاشی برای رسیدن به اهداف خود نمی کنند. این دسته که به افراد “از شنبه”، معروفند مدام کارهای خود را به عقب انداخته و به فردا و آینده موکول می کنند.

قصد داریم از دو منظر روان پزشکی، روان شناسی به مبحث اهمال کاری و تنبلی بپردازیم. به همین منظور با دکتر حمیدرضا ارشدی روان پزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه به گفت وگو نشسته ایم.

* اهمال کاری به چه معناست و به نظر شما از نظر روان پزشکی چه عواملی باعث اهمال کاری و تنبلی در افراد می شود؟
ـ اهمال کاری در لغت معادل تنبلی، سهل انگاری، تعلل کردن، دست دست کردن و به تأخیر انداختن تصمیم برای انجام یک کار است.
اگر بخواهیم از دیدگاه روان پزشکی به این موضوع نگاه کنیم انگیزش، یک مسیر مغزی داشته و با یک سری از مواد شیمیایی درون مغز مانند دوپامین در ارتباط است، در نتیجه بیماری های روان پزشکی روی سیستمی از مغز که انگیزش را ایجاد می کند، تأثیر گذاشته، باعث کاهش انگیزه در فرد می شود و زمانی که انگیزه ها کاهش پیدا می کند به دنبال آن مسئولیت پذیری هم پایین آمده و در فرد تعلل ایجاد می شود.

* چه بیماری های روان پزشکی باعث تنبلی و تعلل در فرد می شوند؟
ـ افسردگی. که موجب کندی روانی ـ حرکتی در فرد می شود. نوعی بیماری است که قدرت انرژی ذهنی و روانی فرد را پایین آورده و این کاهش انرژی باعث تعلل و یا بی لذتی می شود، یعنی هیچ چیزی در فرد لذت ایجاد نمی کند. هم چنین نگاه فرد افسرده نسبت به خودش، به آینده و به جهان و کل هستی منفی می شود، بنابراین این نگاه باعث ناامیدی شده و فرد نمی داند به چه دلیل باید کاری را انجام دهد، در نتیجه این نگاه، در فرد تعلل ایجاد می شود.

بیماری های اضطرابی. فردی که به بیماری های اضطرابی دچار است، انجام هر کاری برایش اضطراب برانگیز است. حتی یک کار معمولی برای چنین شخصی، بسیار بزرگ به نظر می رسد. کسانی که از بیماری های اضطرابی رنج می برند از انجام کارها اجتناب کرده و مسلماً دچار تعلل می شوند.

بیماری مانیا. یک سری از بیماری های روان پزشکی وجود دارند که لذت جویی را بالا می برند. یعنی فرد دوست دارد از فعالیت های متعدد بدون در نظر گرفتن عواقب آن لذت ببرد. مانند بیماری مانیا که فرد لذت جو می شود. در این بیماری فرد به قدری درگیر فعالیت های آنی و تکانشی است که به وضوح بی هدف می شود.

استفاده از مواد مخدر. کسانی که از مواد مخدر استفاده می کنند آن قدر ذهنشان درگیر مراحل مصرف و چگونگی تهیه مواد است که چیزهای دیگر برایشان اهمیتی ندارد. این افراد در همه چیز به جز آنچه مربوط به مصرف مواد است، تعلل می ورزند.

ابتلا به آلزایمر. در بیماری آلزایمر، مغز کوچک شده و پسرفت می کند. یعنی یک آدم شصت ساله به بچه ای سیزده ساله تبدیل شده و این مشکل باعث تعلل ورزی می شود.
ابتلا به وسواس. در این بیماری فرد به قدری درگیر دقت در دست انجام دادن کارش می شود که دچار تعلل می گردد.
بنابراین، با توجه به تأثیر این بیماری ها در ایجاد تنبلی و اهمال کاری، پیشنهاد می شود اگر خانواده یا فردی مشاهده می کند فرزند او یا خودش دچار بی حالی، کسلی، بی انگیزگی، اهمال کاری و یا تنبلی شده است به یک روان پزشک مراجعه کند زیرا ممکن است فرد به یکی از بیماری های روان پزشکی مبتلا شده باشد.

8300_993

* از نگاه روان شناسی ریشه های فردی تنبلی و اهمال کاری چیست؟
ـ نداشتن هدف و برنامه. بعضی وقت ها در زندگی خود هیچ هدفی نداریم. یعنی نمی دانیم، فردا یا هفته آینده می خواهیم چه کار کنیم. در یک سال و یا پنج سال آینده هم نمی دانیم باید چه کار کنیم. برخی که اصلاً نمی دانند در کل عمر خود باید چه کار کنند. اصلاً برنامه ریزی و اهداف کوتاه مدت و درازمدت و میان مدت آنها روشن نیست.

دانش آموزان هدفمند و غیرهدفمند را می توان اغلب با این پرسش، که شما در آینده قصد دارید چه کاره شوید، تشخیص داد. کسی که در زندگی خود هیچ هدفی ندارد می گوید حالا کنکور می دهیم ببینیم چه می شود. خوب مسلماً چنین فردی چیزی نمی شود. اما فردی که پاسخ می دهد: من قصد دارم در کنکور شرکت کنم، رشته مهندسی فلان در دانشگاه صنعتی فلان را بخوانم و… دچار تنبلی و اهمال کاری نمی شود.

* چطور می توان در زندگی هدفمند بود؟
ـ از جایی که پشت هر هدف یک ارزش وجود دارد، اگر در زندگی خود دارای ارزش های بزرگی بوده و به دنبال معنای زندگی و جایگاه خود در این معنا باشیم، زندگی و کار ما هدفمند خواهد شد. انسان ها برای داشتن یک زندگی هدفمند باید ارزش های واقعی زندگی را پیدا کرده و برای آن ارزش ها زندگی کنند. اما متأسفانه گاهی اوقات ارزش های زندگی ارزش های خود ما نیستند، ارزش های دیگران هستند که به ما تحمیل شده اند و یا ما از ارزش های آنها تقلید می کنیم و یا ارزش هایی هستند که نشان می دهند برای خودمان زندگی نمی کنیم بلکه برای دیگران زندگی می کنیم که این مشکل، خود باعث تنبلی می شود.

در تصمیم گیری ها هم ارزش ها دارای اهمیت هستند. برای مثال در زمان ازدواج یا انتخاب کار ابتدا از فرد پرسیده می شود ارزش های شما برای ازدواج و یا کار چیست. هر انسانی باید ارزش ها و اهداف خود را بشناسد. اگر ما ارزش های زندگی خود را درست انتخاب کنیم و اهداف زندگی خود را بدانیم مسلماً برای رسیدن به آن اهداف، انگیزه هم خواهیم داشت در نتیجه دچار اهمال کاری نمی شویم.

* تنبلی با اهمال کاری فرق می کند؟
ـ در حقیقت ریشه تنبلی، اهمال کاری است. وقتی اهمال کاری، دست دست کردن، سهل انگاری و ساده انگاری به صورت یک عادت درمی آید فرد تبدیل به یک آدم تنبل می شود.
اغلب آدم هایی که تنبل، سهل انگار یا اهمال کار هستند سه دسته اند: یا این افراد غفلت می کنند یعنی خبر ندارند که دارند سهل انگاری می کنند. مثلاً خانمی که چند روز ظرف ها را نمی شوید و همه روی هم تلنبار می شوند. چنین شخصی ممکن است متوجه نباشد که دارد غفلت می کند. دسته دوم انسان هایی هستند که خبر دارند اهمال کاری می کنند، خودشان می گویند من سهل انگارم، اما نمی دانند کارشان چقدر زشت است، مانند کسی که سیگار می کشد اما نمی داند چقدر سیگار کشیدن زشت است. دسته سوم کسانی هستند که می دانند سهل انگاری می کنند و کارشان زشت است اما راه حل مشکل را بلد نیستند و نمی دانند با این مشکل چگونه کنار بیایند.

8299_624

* چه ارتباطی بین کمبود اعتماد به نفس و سهل انگاری و تنبلی وجود دارد؟
ماهیت تمام این موارد است که آدم اهمال کار، سهل انگار و تنبل، اعتماد به نفس خود را از دست می دهد. ارتباطی دوسویه بین این دو وجود دارد. یعنی آدم هایی که اعتماد به نفس ندارند سهل انگار، اهمال کار و تنبل می شوند و آدم های تنبل، و سهل انگار، اعتماد به نفس پایینی دارند. فردی که سهل انگاری و اهمال کاری می کند مسلماً اعتماد به نفسش پایین می آید.

استرس در دوران بارداری چه تاثیری روی مادر و جنین دارد

7896_423

 

  • مادراني كه در دوره بارداري استرس‌هاي شديد را تجربه مي‌كنند، براي مثال از همسر خود جدا مي‌شوند يا يكي از نزديكان خود را از دست مي‌دهند با احتمال 2برابر بيشتر از ديگر مادران بايد منتظر كودكي با مشكلات رفتاري باشند

مادراني كه در دوره بارداري خود استرس داشته‌اند، با احتمال بيشتري نسبت به مادران ديگر صاحب فرزند سركش، عصبي و زودجوش مي‌شوند. اين تحقيقات براي نخستين بار اثبات كرد رابطه قدرتمندي بين فشار روحي در نخستين ماه بارداري روي مادر و بروز مشكلات رفتاري در كودكان مدرسه‌اي وجود دارد. به‌نظر مي‌رسد مقادير بالاي هورمون استرس در رحم مي‌تواند روي رشد مغزي جنين تاثيرگذار باشد. در اين مطالعات كه روي هزاران كودك از زمان رشد در رحم مادر تا رسيدن به سن مدرسه انجام شده بود، مشخص شد هورمون‌هاي استرس مي‌توانند باعث بروز مشكلات تمركز و توجه در كودكان و همچنين بيش‌فعالي در آن‌ها شود. ديگر مشكلات رفتاري هم در اين كودكان شايع است. به اين ترتيب بايد گفت مادراني كه در دوره بارداري استرس‌هاي شديد را تجربه مي‌كنند، براي مثال از همسر خود جدا مي‌شوند يا يكي از نزديكان خود را از دست مي‌دهند با احتمال 2برابر بيشتر از ديگر مادران بايد منتظر كودكي با مشكلات رفتاري باشند. به همين دليل كارشنان معتقدند، مادران بايد در دوره بارداري حمايت عاطفي بيشتري از اطرافيان خود دريافت كرده و تا حد ممكن از عوامل استرس‌زا و نگران‌كننده دوري كنند.

 

 

 

 

افسردگی حاد و تمیزی چه رابطه ای با هم دارند

6250_604

  • امروزه محل زندگي انسان‌ها به قدري تميز و پاكيزه است كه سيستم ايمني بدن بسيار كمتر از گذشته با عوامل بيماري‌زا برخورد مي‌كند.

 

محققان متوجه شدند خانه‌ها و اداره‌هاي تميز‌تر، باعث مي‌شود ميزان باكتري‌ها و آلودگي‌هايي كه انسان‌ها با آن برخورد مي‌كنند، كمتر شود كه اين عامل مي‌تواند باعث ضعيف‌شدن سيستم ايمني بدن انسان و تغيير در عملكرد مغز شود. مطالعات قبلي هم نشان داده بود كودكاني كه در خانه‌هاي بسيار تميز بزرگ شده‌اند سيستم ايمني ضعيف‌تري دارند و راحت‌تر از ديگران به بيماري‌هايي مانند آلرژي و آسم مبتلا مي‌شوند. اين افراد بسيار شديدتر از ديگران به گرد و غبار يا انواع ديگري از آلودگي‌ها واكنش نشان مي‌دهند اين موضوع مي‌تواند توليد مواد شيميايي شادي‌آور را در مغز كمتر كرده و باعث افسردگي شود. به همين دليل دانشمندان معتقدند ميزان افسردگي در كشورهاي توسعه يافته جهان بسيار بيشتر از ديگر كشورهاست كه عامل اصلي آن نيز تميز بودن بيش از حد و استفاده از وسايل پاك‌كننده است. سيستم ايمني بدن انسان نقش مهمي در ابتلا به افسردگي دارد. همزمان با رشد انسان‌ها سيستم ايمني بدن آنها نيز رشد پيدا كرده و كامل‌تر مي‌شود. هر چقدر انسان با باكتري‌ها و عوامل بيماري‌زاي بيشتري در تماس باشد، به همان اندازه سيستم ايمني قوي‌تري پيدا كرده و راحت‌تر مي‌تواند با عوامل بيماري‌زا مبارزه كند. امروزه محل زندگي انسان‌ها به قدري تميز و پاكيزه است كه سيستم ايمني بدن بسيار كمتر از گذشته با عوامل بيماري‌زا برخورد مي‌كند.

چطور بفهمیم حسود هستیم یا نه / تست خودشناسی

ra4-3523

 

  • مراقب باشید. این فقدان ظاهری حسادت، ممکن است شما را نسبت به جامعه و افرادی که آنها را دوست دارید، آسیب پذیر سازد. اگر حسادت بیش از حد روابط انسان ها را مسموم میکند

آیا حسود هستید؟
از حسادت، همیشه به عنوان یکی از رذایل، و ناراحتی های بزرگ نام برده شده، اما این احساس، فقط جنبه های منفی ندارد. تحریکی که ما با دیدن خوشخبتی دیگران با شرایط بهتر آنها در وجود خود احساس می کنیم، و به آن ” تمایل” هم گفته می شود، حالت متعادلی است که فعالیت و رقابت با دیگران را برای این که به همان خوبی باشیم به وجود می آورد. بر خلاف حسادت شدید که نوعی اغراق بیمارگونه است، وضعیت طبیعی آن که در هریک از ما وجود دارد، ضروری بوده و فقدان آن است بیمارگونه محسوب می شود. به هر حال، این صفت، شامل نوعی واکنش شخصی، نسبت به شرایط خاص است.

حسادت، همچنین به عنوان واکنش دفاعی شخصیتی، می تواند عامل پیشرفت، نیز باشد. این احساس، به سرعت و به شکل طبیعی در کودکان رشد می کند. اولین جهت گیری حسادت کودک، به سوی جنس مخالف خود است که علاقه و محبت مادر (در پسرها) و یا پدر (در دخترها) را به سمت خویش جذب می کند. این حسادت اولیه، برای رشد کودک ضروری است. برای حفظ علاقه محبت مادر(یا پدر)، پسر (یا دختر) سعی میکند خود را با الگو گرفتن از پدر یا مادر، هویت بخشد. این الگو، او را بیشتر در مسیر رشد هدایت کرده و به وی امکان می دهد که به دنیای بزرگترها وارد شود. در سنین بزرگسالی، نوعی غبطه خوردن به دیگران، بر این احساس حسادت افزوده شده و می تواند نوعی عامل پیشرفت شخصی باشد. قطعا جنبه مثبت چنین احساسی، درست در همان جایی خاتمه پیدا می کند، که اختلال در روابط دیگران آغاز می شود.

هر سوال، دارای سه پاسخ احتمالی است. یکی از پاسخ ها را که با نظریات شما بیشتر هماهنگ است، علامت بزنید. پاسخ خود را سریع و بر حسب اولین انتخاب علامت بزنید.

1-اگر بهترین دوست تان به شما بگوید شغل بسیار جالبی پیدا کرده است، چه واکنشی نشان می دهید؟
الف: خیلی خوشحال می شوم، چون او استحقاق آن را دارد.
ب: فکر می کنم، چرا این برای من اتفاق نیفتاده و من هیچ گاه چنین شانسی نداشته ام.
ج: اگر شغلی که به دست آورده مهم تر از شغل من باشد، می ترسم نسبت به او احساس  حقارت کنم. دوست دارم برای احساس رضایت خودم، من هم چنین کاری داشته باشم.

2-اگر در جمعی، یک نفر مرکز تمام گفت و گوها باشد، برخورد شما چگونه خواهد بود؟
الف: من هم سعی می کنم قطب جذب کننده ای شوم و به همین خاطر، داستان ها و نکات جالب و سرگرم کننده تعریف خواهم کرد.
ب: وقتی کسی مرکز بحث و گفت و گوها می شود، بی شک مساله جالبی را مطرح کرده است. چرا باید این برایم ناخوشایند باشد؟ من هم با دقت به حرف های او گوش می دهم.
ج: هیچ چیز، از این برایم سخت تر نیست. در چنین مواردی، فقط در گوشه ای می نشینم.

3-در تعطیلات، آیا می پذیرید دوستی که همراهتان است، با اشخاص دیگری که به تعطیلات آمده اند مشغول تفریح شود؟
الف: نه. این را دوست ندارم، ولی خوب، هر کسی آزاد است و من دخالتی نمی کنم.
ب: تعطیلات برای این ساخته شده که کمی از زندگی روزمره فاصله بگیریم و طبیعی است که هر کس دوستان تازه ای پیدا کند.
ج: نه. من اصلا خوشم نمی آید.

4-اگر همراه با فرزند خود در یک جمع فامیلی باشید، و همه با فرزند دیگری بازی کنند، چه احساسی به شما دست می دهد؟
الف: من از این ارجحیتی که آنها برای فرزند دیگری قایل شده اند، ناراحت می شوم.
ب: من به نظرات دیگران احترام می گذارم.
ج: فرزند من هم مثل دیگری، همان اندازه ارزش دارد و این کار آنها. حماقتشان را نشان می دهد.

5-آیا در دوران کودکی، مادرتان یکی از فرزندان خود را به دیگری ترجیح می داد (یا این که شما اگر تنها فرزند خانواده هستید، به فرض پدرتان را به شما ترجیح میداد؟)
الف: هنگامی که مادرم نسبت به من ناعادلانه رفتار می کرد و دیگری را به من ترجیح می داد، سعی می کردم او را اذیت کنم.
ب: من در دوران کودکی، از این که می دیدم مادرم دیگری را به من ترجیح می دهد ناراحت بودم و این اغلب باعث گریستن من می شد.
ج: مشکل مهمی را در این مورد به خاطر ندارم.

6-آیا این احساس در شما وجود دارد که در میان دوستانتان، به اندازه ای که می خواهید، مورد توجه قرار نمیگیرید؟
الف:من هر اندازه که برای جلب توجه سعی کنم، به همین اندازه توجهشان به من جلب می شود.
ب: من همیشه از این می ترسم که همراهی ام با دیگران، برای آنها جالب نباشد.
ج: این که دیگران به من توجهی نداشته باشند یا نه، برایم چندانی اهمیتی ندارد، و این به خودشان مربوط است.

7-اگر همسایه تان، شما را برای دیدن اتومبیل تازه و لوکس خود دعوت کند، در حالی که شما یک اتومبیل خیلی قدیمی و کهنه دارید، شما چه می اندیشید؟
الف: بدون هیچ گونه مشکلی به او تبریک می گوییم. اگر من اتومبیل ارزان قیمتی دارم، به این دلیل است که این اتومبیل مناسب من است.
ب: من همراه با او به تماشای آن خواهم رفت، ولی این برایم بیشتر ناخوشایند خواهد بود.
ج: کمی احساس ناراحتی می کنم که چرا خودم چنین اتومبیلی ندارم.

8-اگر همکار اداری شما، در برابرتان نامه تشکر آمیزی از رییس اداره دریافت کند که به خاطر موقعیت در کار به او تبریک گفته است، چه فکر میکنید؟
الف: این تشویق، حتما مناسب حال او بوده و ربطی به من ندارد.
ب: کار من خوشایند دیگران نبوده و هر کاری هم میکنم، هیچ کس مرا تشویق نمی کند.
ج: همکارانم، ارزش بیشتری نسبت به من ندارند و بالاخره، روزی می رسد که کار من هم مورد تشویق قرار بگیرد.

9-از این که همسرتان بخشی از علاقه و محبت اوایل ازدواج را به فرزندانتان اختصاص می دهد، چه احساسی به شما دست می دهد؟
الف: چنین حالتی را دوست ندارم و همان علاقه و محبت اول ازدواج، باید در تمام طول زندگی حفظ شود.
ب: همه چیز گذراست و اگر کسی همسر خود را قبل از هر چیز دوست داشته باشد، فرزندان او را هم دوست خواهد داشت. ولی با این وجود، این قضیه، اوایل کمی مشکل ایجاد می کند.
ج: این کاملا طبیعی است که بخشی از عاطفه والدین، به فرزندان منتقل شود.

10-آیا گاهی اوقات این احساس به شما دست می دهد که همسرتان می خواسته چیزی را از شما پنهان کند؟
الف: من گاهی اوقات این احساس را داشته ام، ولی اجازه بروز به آن نداده ام.
ب: چنین چیزی گهگاه اتفاق افتاده است. ولی تصور می کنم بیش از آن که آگاهانه باشد، ناشی از فراموشی است.
ج: گهگاهکه چنین احساسی کرده ام، مام تلاش خود را برای کشف واقعیت به کار برده ام. این قضیه باعث بروز مشاجره هایی بین من و همسرم شده است.

11-در دوران کودکی، اگر یکی از بزرگ ترهای خانواده یا فامیل که تعریف او را زیاد می شنیدید، موفقیتی کسب می کرد، چه واکنشی نشان می دادید؟
الف: من از این که در برابرم از او تعریف میکنند،خیلی ناراحت می شدم.
ب: فکر می کردم این طبیعی است که از او تعریف کنند و چون او از من بزرگ تر است، پس موفق تر هم باید باشد.
ج: من از این که به او توجه می شود، کمی ناراحت می شدم و تصمیم می گرفتم وقتی به سن او برسم، از او هم جلوتر بزنم.

12- آیا دوست دارید که پول بیشتری به دست آورید؟
الف: نه چندان، فکر می کنم آن چه به دست می آورم، برای ارضای نیازهایم کافی است.
ب: بله، فکر می کنم با توانایی هایی که دارم، می توانم بیشتر از این به دست آورم، و روی این قضیه حساب می کنم.
ج: بله، این واقعا غیر عادلانه است که دیگران بیشتر گیرشان بیاید، در حالی که استحقاق آن را ندارند.

13- آیا با کمال میل خود حاضرید مدت طولانی نزد پدر و مادر همسرتان باشید؟
الف: بله، من آنها را هر روز، با خوشحالی می بینم.
ب: سعی می کنم این ملاقات، تا حد امکان کوتاه باشد.
ج: بله. اگر چه این کار مرا آزار می دهد، ولی همیشه سعی می کنم به خاطر همسرم، با آنها رفتاری دوستانه داشته باشم.

14- آیا در دوران تحصیل برایتان اتفاق می افتاد که گاهی آرزو کنید شاگرد اول کلاس در هنگام امتحان بیمار شود؟
الف: بله، چون فکر می کردم می توانم جای او را بگیرم.
ب: نه، صرف این که او دانش آموز خوبی بود، مرا آزار نمی داد و من هم در حد توان خودم درس می خواندم.
ج: نه، چون حتی در آن صورت هم من نمی توانستم جای او را بگیرم.

15-آیا وقتی همسرتان به مسافرتی می رود، دوست دارید از برنامه ای که او برای خود تنظیم کرده مطلع باشید؟
الف-تصور نمی کنم همه برنامه هایش را به من بگوید. البته  من همیشه در این مورد سوالاتی می کنم.
ب: وقتی در سفر است، دیگر به من مربوط نمی شود که برنامه اش چیست؟
ج: البته دوست دارم برنامه اش را بدانم. ولی برای این که ناراحت نشود، سوالاتی نمی کنم.

16- اگر در تعطیلات، دوستانتان قصد رفتن به یک گردش دسته جمعی را داشته باشند، شما به واسطه انجام کار مهمی نتوانید با آنها بروید، چه میکنید؟
الف: من به خودم می گویم این که تنها تعطیلات عمر من نیست. من می توانم دفعه بعد با آنها بروم.
ب: از این که باید بمانم و دیگران به تفریح بروند، کمی احساس ناراحتی می کنم.
ج: سعی می کنم هر چه سریع تر، آن کار را خاتمه دهم و حداقل از قسمت آخر تعطیلات استفاده کنم.

17- در یک میهمانی رسمی، مشاهده می کنید لباستان نسبت به یکی از دوستان، ارزان تر، و به نسبت کهنه تر است. چه احساسی به شما دست می دهد؟
الف: ناراحت و بداخلاق می شوم و حتی ممکن است برخورد خوبی با دیگران نداشته باشم.
ب: احساس حقارت می کنم که چرا نتوانسته ام لباسی متناسب با لباس دیگران داشته باشم.
ج: فکر می کنم نمی توان صرفا از روی لباس روی انسان ها قضاوت کرد. من ناراحت نمی شوم.

18- فرض کنید، یکی از دوستان یا همکلاسی های سابق شما که خیلی زودتر از شما ترک تحصیل کرده است، در حال حاضر شغل خیلی بهتری نسبت به شما داشته باشد. در این مورد چه فکر میکنید؟
الف: اگر چه این برایم دردناک است، ولی ناچارم بپذیرم که تنها تحصیل کردن کافی نیست، و کیفیتهای شخصی او برتر بوده و باید نسبت به من برتر باشد.
ب: من فکر می کنم برایم نا خوشایند باشد و باید کاری کرد. سعی می کنم شغل بهتری پیدا کنم.
ج: من از چنین وضعی ناراحت نمی شوم.

19- فرض کنیم دوستانتان، فرزندان خود را برای مدت طولانی نزد پدر و مادر همسرشان می گذراند. اگر شما هم به جای آنها بودید، این کار را می کردید؟
الف: اگر والدین همسرم آمادگی این کار را داشته باشند، به راحتی این کار را انجام می دهم.
ب: نه، تا حد امکان بچه ها را برای مدت کمتری نزد آنها می گذاشتم چون دوست ندارم علاقه بچه ها نسبت به من کم شود.
ج: اگر ضرورت شغلی ایجاب می کرد، این کار را انجام می دادم، ولی به هر حال از این کار خوشحال نبودم.

20- فرض کنید در جمعی، دو نفر از دوستانتان مطلبی را با یکدیگر درمیان می گذارند که نمی خواهند شما از آن مطلع شوید. واکنش شما چیست؟
الف: من حتی به قیمت این که فضول شناخته شوم، سعی می کنم قضیه را بفهمم.
ب: از خودم می پرسم که چرا موضوع را برای من نمی گویند و کمی دلخور می شوم.
ج: سعی نمی کنم از موضوع سر در بیاورم.

21- اگر همسرتان، بنا به دلایل شغلی ناچار شود به سفری طولانی برود، واکنش شما چه خواهد بود؟
الف: معمولا جدایی برایم دشوار است و فقط در صورتی که اجباری در کار باشد رضایت می دهم.
ب: من از غیبت او برای انجام یک سری از کارهای خانه استفاده می کنم.
ج: در صورت امکان، اصرار می کنم که مرا نیز با خود ببرد.

22- فرض کنیم دوستانتان به شما قول داده اند تعطیلات آخر هفته را نزد شما باشند، ولی در آخرین ساعت ها، به شما اطلاع می دهند از این کار منصرف شده اند. شما چه واکنشی نشان می دهید؟
الف: خودم را به کارهای دیگری مشغول میکنم.
ب: از این بی توجهی ناراحت می شوم چون آخر هفته ام به کلی به هم می خورد.
ج: تلفنی با آنها تماس می گیرم و اصرار می کنم برنامه شان را تغییر ندهند.

23- درغیبت همسرتان، اگر نامه ای برای او برسد، آن را باز می کنید؟
الف: بله، چون باید بدانم چه کسی برایش نامه نوشته است.
ب: اگر چه خیلی مایلم این کار را بکنم ولی جلوی خودم را می گیرم.
ج:نه، چون مکاتبات او ربطی به من ندارد.

24- یکی از همکاران تازه وارد شما، پست مهمی را که تصور می کردید به شما محول شود بر عهده می گیرد. واکنش شما چیست؟
الف:من استعفا می دهم.
ب: فکر می کنم او برای بر عهده گرفتن آن مسوولیت احتمالا دارای توانایی لازم هست. ناراحت می شوم، ولی چیزی نمی گویم.
ج: به ملاقات رییسم می روم و از او توضیح می خواهم.

25- آیا اتفاق افتاده که به همسرتان اعتراض کنید که او توجه بیشتر به کار، یا یک موضوع دیگر دارد؟
الف: گاهی اوقات این کار را کرده ام. وی با این وجود، نتوانسته ام توجه او را به خود جلب کنم.
ب:نه، چون فکر می کنم داشتن یک سرگرمی که توجه انسان را جلب کند، چیز جالبی است.
ج: گاهی اعتراض کرده ام، و گاهی هم به مشاجره پرداخته ایم.

26-اگر همسرتان وقت زیادی را با دوستان خود صرف کند، شما چه واکنشی نشان می دهید؟
الف: من هم سعی می کنم با او همراه باشم و هر جا که او می رود، با او بروم.
ب: گاهی اوقات که به جمع دوستان خود می رود، ناراحت می شوم.
ج: این طبیعی است که هرکس دوستان خود را داشته باشد، و طبیعتا مایل است هر از گاه، آنها را ببیند.

27- آیا فکر می کنید حسادت نشانه علاقه و محبت است؟
الف: بله
ب:نه، حسادت احساسی منفی است که علاقه و محبت را می کشد.
ج: بله، چون فقدان حسادت، نشانه ای از بی تفاوتی نسبت به دیگری است.

در جدول زیر، پاسخ های خود را در هر ستون یافته و مشخص کنید.

 

شماره سوال 1 پاسخها

2

3
1 ج ب الف
2 الف ب ج
3 ج الف ب
4 ج الف ب
5 الف ب ج
6 الف ب ج
7 ب ج الف
8 ج ب الف
9 الف ب ج
10 ج الف ب
11 ج الف ب
12 ب ج الف
13 ب ج الف
14 الف ج ب

 

شماره سوال 1 پاسخها

2

3
15 الف ج ب
16 ج ب الف
17 الف ب ج
18 ب الف ج
19 ب ج الف
20 الف ب ج
21 الف ج ب
22 ج ب الف
23 الف ب ج
24 ج الف ب
25 ج الف ب
26 الف ب ج
27 ج الف ب

اگر در پاسخ های شما، ستون 1حاکم باشد، حسادت در شما فعال است، و حتی حالت تهاجمی دارد. شما از موفقیت های دیگران ناراحت  می شوید، و می ترسید آن چه را که دارید از دست بدهید. شما برای تحقق تمایلات خود، تقریبا هر کاری انجام می دهید. حسادت، باعث تحریک فعالیت می شود، و شما برای پیشرفت کردن نیاز به مقایسه خویش با دیگران دارید. شما دوست ندارید احساسات خود را پنهان کنید، و همیشه هم بر خشم خود حاکم نیستید.

اگر تعداد پاسخ هایتان در ستون 1، از 14 مورد بیشتر است، حسادت شما شدیدا تهاجمی است. مراقب باشید از محدوده هایی که اطرافیان شما (درخانواده، جمع همکاران، دوستان و ….) قادر به تحمل آن هستند فراتر نروید. حسادت بیش از حد، میتواند سبب بروز ناراحتی های زیادی برای شما و دیگران شود. سعی کنید با توقع زیاد، آن چه به دست می آورید، از آن چه از دست می دهید کمتر نباشد.
احساسات تهاجمی خود نسبت به دیگران را، خیلی به شکل مستقیم مطرح نکنید.

اگر ستون 2 در پاسخ هایتان حاکم است، حسادت شما جنبه انفعالی و آرام دارد. کوچک ترین ناامیدی در مسایل شغلی و عاطفی، به نظر شما مانند تهاجم خطرناکی بر علیه دنیای خصوصی تان است. شما احساس می کنید آسیب پذیر هستید، و از دست کسانی که موفقیت های خود را با صدای بلند اعلام می کنند، یا آنهایی که علاقه و محبت مورد انتظار شما را به شما نمی دهند، ناراحت هستید.
حتی گاهی اتفاق می افتد که از دست خودتان هم ناراحت می شوید، احساس حقارت می کنید، شخصیت خود را دست کم می گیرید و تصور می کنید لایق توجه، محبت و امتیازاتی که دیگران می توانند به دست آورند نیستید. شما در زمینه روابط خود با دیگران، بدبین هستید و به خاطر ترس از ناامیدی، جرات پیش رفتن ندارید، و حتی گاهی احساس می کنید اطرافیانتان به شما خیانت می کنند. شما همیشه نگران این هستیدکه نتوانید علاقه دیگران را به خود جذب کنید.

اگر تعداد پاسخ هایتان در ستون2، از 14 مورد بیشتر است. مراقب باشید. شما در سراشیبی نامناسبی قرار گرفته اید، که می تواند ترس های دایمی و سوءظن هایی را خلق کند که خیلی ازاوقات، پایه و اساس واقعی ندارد و همچنین، ناراحتی ها و رنج هایی را که منجر به خسته شدن دیگران نیز می شود. در این صورت، شما برخلاف آن چه انتظار دارید، توجه و علاقه دیگران را از دست داده اید.
اگر ستون 3 حاکم باشد، شما حسادت چندانی درخویش احساس نمی کنید. شما نسبت به موفقیت دیگران بی تفاوت هستید و معمولا به دیگران اعتماد دارید (این خصلت، گاهی می تواند شما را دچار مشکلاتی نیز بکند).

مراقب باشید. این فقدان ظاهری حسادت، ممکن است شما را نسبت به جامعه و افرادی که آنها را دوست دارید، آسیب پذیر سازد. اگر حسادت بیش از حد روابط انسان ها را مسموم میکند، فقدان کامل حسادت نیز، به گفته برخی از متخصصان، نشانه فقدان حالت های دفاعی در برابر تهاجم های بیرونی است. اگر مراقب این وضع نباشید، ممکن است از کنار خوشبختی و  موفقیت در روابط عاطفی، و از کنار موفقیت های شغلی بگذرید.

چرا نمی توانم کسی را درک کنم

5618_221

 

  • من در آن دوره هيچ عقيده و حتي هيچ نظر مثبتي نسبت به مشاوره و روان‌شناسي نداشتم و ابتدا هم با خشم و عصبانيت به اين محيط‌ها وارد شدم. بعد از آمدنم، خشمم به يك كنجكاوي تبديل شد

 

 

ترس از ابراز عقيده و ناتواني در درك خواسته‌هاي ديگران، مشكلاتي بودند كه سال‌ها براي حل كردن‌شان تلاش مي‌كرده؛ مشكلاتي كه بدون كمك گرفتن از يك مشاور متخصص، در برطرف كردن‌شان ناتوان بوده است. عقيده داشته تمام مسائل زندگي‌اش را به تنهايي مي‌تواند حل كند و همين موضوع باعث ‌شده سال‌ها از آمدن به دفتر مشاوره پرهيز كند. 3 سال پيش با اصرار نامزدش و با اكراه بسيار، به دفتر مشاوره مي‌آيد و تنها پس از چند جلسه، مي‌فهمد نداشتن اعتماد به نفس و مشكلات بسيار با نامزدش، موضوعي نبوده كه به سادگي بشود از كنارش گذشت يا به تنهايي بتوان برطرفش كرد. با كمك مشاور، خود و اطرافيانش را بيش از قبل درك مي‌كند و قدرت ايستادن در برابر سختي‌ها را به دست آورده است. بعد از چند سال مشاوره و گروه درماني، شرايط بهتري در كارش به دست ‌مي‌آورد و در ارتباط با خانواده و دوستانش موفق‌تر است؛ اين روزها تلاش مي‌كند تا رابطه از هم پاشيده با نامزدش را بهبود بخشد و براي ساختن آينده‌اي مشترك آماده شود. ادامه ماجرا را از زبان او و درمانگرش بخوانيد…


 

همه چيز طبق انتظارمان پيش نمي‌رفت

دليل من براي آمدن به دفتر مشاور، يك مشكل عاطفي بود. اين موضوع بر مي‌گشت به زماني كه تصميم به ازدواج گرفته بودم؛ در آن دوره با وجود علاقه‌اي كه به نامزدم داشتم، بين ما مشكلات زيادي وجود داشت كه دليل بروز بسياري از آنها مسائل دروني من بود. اصلي‌ترين مشكلي كه مرا از آدم‌ها دور مي‌كرد، ناتواني‌ام در درك كردن افرادي بود كه در زندگي همراه من بودند. اين موضوع بيشترين تاثير را بر رابطه‌ عاطفي من مي‌گذاشت. به همين دليل در دوره نامزدي احساس مي‌كردم كه اين رابطه آن‌طور كه بايد باشد، نيست. انگار هيچ‌چيز در جاي خودش قرار نداشت. زماني كه با اين حس روبه‌رو مي‌شديم، در آغاز به‌نظرمان خيلي مهم به‌نظر نمي‌رسيد و فكر مي‌كرديم مي‌شود از كنارش گذشت و اجازه داد، زمان آن مشكلات را حل كند؛ درحالي‌كه اين‌طور نبود. اين موضوعات و اين مشكلات باعث شد او با اصرار من را به دفتر مشاور بياورد.


 

به مشاوره عقيده‌اي نداشتم

من در آن دوره هيچ عقيده و حتي هيچ نظر مثبتي نسبت به مشاوره و روان‌شناسي نداشتم و ابتدا هم با خشم و عصبانيت به اين محيط‌ها وارد شدم. بعد از آمدنم، خشمم به يك كنجكاوي تبديل شد اما هنوز هم به تاثير اين جلسات باوري نداشتم. نامزدم معتقد بود كه قبل از ازدواج و زندگي زير يك سقف ما بايد به اين جلسات بياييم و مشكلات‌مان را حل كنيم اما من هم مثل اكثريت افراد جامعه، جبهه منفي مي‌گرفتم و معتقد بودم خودم بهتر مي‌توانم همه چيز را درست كنم.


 

به جاي عقب كشيدن، تصميم گرفتم ادامه دهم

از همان جلسات آغاز مراجعه، تاثيرات خوبي را در خودم و تفكراتم مشاهده كردم اما باز هم نسبت به ادامه اين روال خيلي شك داشتم. در عين حال كه مي‌ديدم اين جلسات به من كمك مي‌كنند، نمي‌توانستم نگاه منفي‌ام را كنار بگذارم. با گذشت چند جلسه و مطرح شدن برخي موضوعات، ترسي به سراغ من ‌آمد. اين ترس ناشي از اين بود كه در اين جلسات، مشاوران موضوعاتي را مطرح مي‌كنند كه تنها خودت از وجودشان آگاهي و او. و در زماني كه او موضوعي را مطرح مي‌كند كه از آن آگاهي اما هميشه تلاش مي‌كردي ناديده‌اش بگيري يا پنهانش كني با يك ترس روبه‌رو مي‌شوي. گرچه وقتي جريان مراجعه‌هاي من به اين مرحله رسيد، كمي دچار هراس شدم اما به جاي عقب كشيدن تصميم گرفتم ادامه دهم چون فهميدم كه اين شخص مرا شناخته و مي‌تواند به من كمك كند.


 

انتظارات اطرافيانم را درك نمي‌كردم

مشكلات بسياري در دوره‌ نامزدي ما وجود داشت  و به همين دليل ازدواج‌مان را به تاخير مي‌انداختيم و اميدوار بوديم كه گذشت زمان، حل‌شان كند اما زمان نه تنها آنها را حل نمي‌كرد و بلكه گاهي عميق‌ترشان هم مي‌كرد. زماني كه فرد، شخصي را براي آينده خود انتخاب مي‌كند و احساس مي‌كند قرار است يك عمر كنار او زندگي كند، انتظارات متقابلي هم از او دارد. اين انتظارات در رابطه ما، هم از طرف من وجود داشت و هم از طرف او اما من انتظارات او را درك نمي‌كردم يا از آنها خبردار نمي‌شدم يا اينكه دليلي براي بر‌آورده كردن‌شان نمي‌ديدم. براي مثال بخشي از انتظارات فردي كه مي‌خواستم همسر آينده من باشد، به رفتارهاي من در اجتماع و در محيط كار بر‌مي‌گشت. او از من مي‌خواست در كارم مصرتر باشم، مسير پيشرفتم را فراهم كنم و هميشه در‌جا نزنم اما به جاي تلاش كردن در اين مورد، واكنش من اين بود كه نه تو جاي من نيستي، تو شرايط مرا نمي‌داني و هركسي كه جاي من باشد همين رفتارها را انجام خواهد داد.» درصورتي كه حرفش درست بود. در محيط كار و در اجتماع، آدم‌ها بايد شخصيت ديگري داشته باشند كه كمي با شخصيت‌شان در محيط خصوصي متفاوت است. اما من نمي‌توانستم اقتضائات محيط بيرون را به‌خوبي درك كنم و رفتاري متناسب با آن اتفاقات را نشان دهم.


 

نمي‌توانستم منطقي رفتار كنم

راهنمايي‌هايي مشاورم به من كمك مي‌كرد و الگوي فكري كه به من مي‌داد كه باعث مي‌شد ديد منطقي‌تري نسبت به اتفاقات و رفتار‌هايم داشته باشم. اين موضوع باعث شد بتوانم هنگام مواجهه با موضوعات و مشكلات، منطقي‌تر رفتار و احساساتم را مهار كنم. پيش از اين مراجعات، واكنش‌هاي احساسي شديدي به موضوعات نشان مي‌دادم و نمي‌توانستم هنگام تصميم‌گيري و رفتار احساساتم را كنترل كنم. به همين دليل نتيجه‌اي كه مي‌خواستم بگيرم را نمي‌گرفتم چون همه رفتارهايم از روي هيجان بود و اين هيجان رفتارهايم و حتي تفكرم را تحت‌تأثير قرار مي‌داد. قطعا براي هر فرد در طول روز خيلي از اتفاقات خوشايند نيست و ممكن است عكس‌العملي در مقابل‌شان نشان دهد. درگذشته عكس‌العمل من به اين ناخوشايندي‌ها، خشم و واكنش‌هاي تند بود، موضوعي كه الان بسيار كم در زندگي‌ام اتفاق مي‌افتد. حالا آن‌قدر قوي شده‌ام كه به جاي واكنش سريع و نسنجيده نشان دادن، بتوانم در مورد آن اتفاق صحبت كنم و از راه گفت‌وگو و منطق آن مشكل را حل كنم. تا چند سال قبل، حتي ممكن بود برخوردي پرخاشگرانه نشان دهم يا جمع را ترك كنم درحالي‌كه امروز مي‌توانم با گفت‌و‌گو، حرفم را اثبات كنم و موفقيت بيشتري در روابط اجتماعي‌ام به دست آورم.


 

به خانواده‌ام نزديك‌تر شده‌ام

با كمكي كه جلسات مشاوره به من كرد، در رفتارم با خانواده‌ام موفق‌ترم. به‌خصوص رابطه‌ام با پدرم خيلي بهتر شده است. قبلا در مسائلي كه بين ما مطرح مي‌شد، خيلي با هم كلنجار مي‌رفتيم اما الان مي‌توانيم مثل دو دوست در مورد موضوعات صحبت كنيم و براي حل كردن‌شان از هم كمك بگيريم. البته طبيعي است كه همه ضعف‌هاي من برطرف نشده و من هنوز به مشاور مراجعه مي‌كنم. گرچه پيش از اين، گاه دو بار در هفته نيز مراجعه مي‌كردم اما هنوز هم هر هفته جلساتم را پيگيري مي‌كنم.


 

از ابراز عقيده مي‌ترسيدم

وقتي در جمعي بوديم و اتفاقي مي‌افتاد يا موضوعي مطرح مي‌شد كه من اشراف كامل نسبت به آن داشتم، هرگز خودم را درگير بحث نمي‌كردم. مشاركت من در بحث‌ها و در جمع‌ها بسيار كم بود. حتي اگر مي‌دانستم كسي دارد موضوعي را اشتباه مطرح مي‌كند، حرفي نمي‌زدم و دخالتي نمي‌كردم اما الان اگر جمعي باشد و صحبتي باشد كه در موردش آگاهي داشته باشم قطعا نظرم را بيان مي‌كنم. من اعتماد به نفس ابراز عقيده در جمع را نداشتم اما جلسات مشاوره به من كمك كرد آن را به دست بياورم و پيوندم را با جمع‌هاي اطرافم قوي‌تر كنم. الان فهميده‌ام من هم به‌عنوان يك شخص مي‌توانم خودم را ابراز كنم و تا حدودي اين اعتماد به نفس را به دست آورده‌ام.


 

خواسته‌هاي اطرافيانم را بيشتر درك مي‌كنم

برخي رفتار‌هاي من و ناتواني‌ام در ايجاد يك رابطه مناسب و امن با نامزدم، باعث شد كه ما از هم فاصله بگيريم و حتي مدتي از يكديگر بي‌خبر باشيم. در اين مدت، جلسات مشاوره به من كمك كرد تا شناختي كامل‌تر از خود و اطرافيانم به دست بياورم و بتوانم بعد از مدتي جدايي، با نامزدم بار ديگر در مورد آينده صحبت كنم. من معتقدم جلسات مشاوره باعث شده مشكلات دروني‌ام را حل كنم و نسبت به بسياري چيزها كه در درونم يا در اطرافم مي‌گذرد آگاه‌تر شوم تا بتوانم دوباره براي شكل دادن به آن رابطه آماده شوم. همانطور كه گفتم دليل اصلي مشاوره من همين رابطه بود، گرچه جلسات مشاوره‌ام به اين موضوع محدود نشد.
يكي از مشكلات من كه باعث از هم پاشيدن آن رابطه شد، اين بود كه نمي‌توانستم حرف طرف مقابلم را درك كنم. گاهي حتي نمي‌شنيدم كه چه موضوعي را بيان مي‌كند. او چيز ديگري مي‌گفت و من چيز ديگري درك مي‌كردم. چيزي كه پيش خودم فكر مي‌كردم، همان را به او انتقال مي‌دادم و او مي‌گفت اصلا منظور من اين نبوده و تو نمي‌تواني حرف‌هايم را درك كني. اما بعد از مشاوره‌ها فهميدم اين حرف او، اين خواسته‌اش‌اين نظرش يعني چه. من شناخت كمي نسبت به اين موضوعات داشتم و اين نشناختن باعث مي‌شد نتوانم در رابطه‌ام آن‌طور كه بايد عمل كنم. اما الان كه رابطه ما دوباره شكل مي‌گيرد وقتي به موضوعي بر مي‌خورم اگر بتوانم دركش كنم مي‌توانم تصميم‌گيري درست تري داشته باشم و اگرهم نتوانم، در جلسه مشاوره بعدي در موردش سؤال مي‌كنم تا تصميم‌گيري منطقي داشته باشم.


 

خودم را بيش از پيش مي‌شناسم

من 3 سال است كه مراجعه مي‌كنم و اين جلسات بر تصميم‌گيري‌هايم و مسيري كه براي زندگي‌ام انتخاب كرده‌ام نيز تاثير گذاشته است. من هنوز آن‌قدرها كه از خودم انتظار داشته‌ام در كارم پيشرفت نكرده‌ام اما تلاشم خيلي بيشتر شده. برخلاف قبل، حالا ديگر هدفم را مي‌شناسم و مي‌دانم مشكلاتم كجاست و چطور بايد برطرف‌شان كنم. گرچه هنوز راه طولاني‌ تا برطرف كردن‌شان پيش رويم قرار دارد. اين روزها اگر به شكستي برخورد كنم، به جاي آن‌كه جبهه منفي بگيرم مي‌دانم مشكل، خودم هستم و آن شكست حاصل اشتباهاتي است كه خودم انجام داده‌ام. قبول كرده‌ام كه براي هر پيروزي كه مي‌خواهم به دست بياورم بايد سختي‌اش را تحمل كنم. اما تا چند سال قبل و پيش از آن‌كه از مشاور كمك بگيرم، تحمل اين سختي‌ها برايم خيلي دشوار بود. اين‌كه به‌دنبال اهدافم بروم و براي به دست آوردن‌شان تلاش كنم موضوعي بود كه آزارم مي‌داد و باعث مي‌شد از كنارش بگذرم اما الان خيلي بيشتر به اين موضوع توجه مي‌كنم.
انگيزه‌هايم آن وقت خيلي قوي نبود و خودم را كمتر مي‌شناختم و به دليل آن‌كه نمي‌دانستم چه قابليت‌هايي دارم، نمي‌توانستم موفقيت‌هايي كه شايسته شان هستم را كسب كنم. در محيط‌هاي كاري نمي‌توانستم حق و حقوقم را بگيرم. خيلي اوقات حتي نمي‌توانستم براي كاري كه انجام داده‌ام دست‌مزدم را بگيرم اما الان مي‌توانم اين موضوع را به راحتي بيان كنم و ديگر مثل قبل به‌دليل كمبود اعتماد‌به نفس از آن صرف‌نظر نمي‌كنم. جلسات مشاوره در مورد مسائل دروني‌ام كمك زيادي به من كرد. حالا خودم را بهتر مي‌شناسم و از اهدافم آگاه ترم. مي‌دانم كه از زندگي‌ام چه مي‌خواهم و تا‌كنون به كدام يك از خواسته‌هایم رسیده‌ام و برای باقی آنها باید چه برنامه ریزی داشته باشم و چه كارهایی بكنم. به پشتوانه كمك‌هایی كه جلسات مشاوره به من كرد، آینده روشن تری پیش چشمم می بینم. آینده ای كه هم به دليل موفقیت در شغلم و هم توانمند شدنم در برابر مسائل عاطفی و اجتماعی به آن امیدوار‌ترم.


 

خودش را درست نمي‌شناخت

شرط لازم براي اطمينان كردن و درك ديگران، اعتماد به‌خود يا همان اعتماد به نفس است. معناي اعتماد به نفس در وهله اول اطمينان كردن به توانايي‌هاي‌مان نيست بلكه، نترسيدن و فرار كردن از ضعف‌هاي‌مان است. كسي كه از مواجه شدن با ضعف‌ها و كاستي‌هايش بترسد و با آن‌ها مواجه نشود، تا پايان عمر آن‌ها را با خود داشته و آسيب‌هاي حاصل از ترس‌هايش را تجربه خواهد كرد؛ چراكه تنها راه كاهش ترس و اضطراب مواجه شدن با آن‌هاست و مهم‌ترين عامل قوي شدن و ادامه يافتن‌شان اجتناب از آن‌هاست. اعتماد به نفس برداشتي است كه فرد از خودش دارد، اگر اين برداشت مثبت باشد، اعتماد به نفس بالا و اگر منفي باشد اعتماد به نفس پايين خواهد بود. اين برداشت امكان دارد براساس واقعيت بوده و براساس تصور فرد از واقعيت باشد. مسلما اعتماد به نفس يك فرد در تمام موقعيت‌ها پايين نيست ولي اگر مشكلي كه باعث كاهش اعتماد به نفس، در فردي شده باشد، اهميت داشته باشد فرد احساس پايين بودن اعتماد به نفس را در تمام جنبه‌هاي زندگي‌اش خواهد داشت.
فرد مراجعه‌كننده اين 2 خصوصيت را داشت. يعني نه تنها اعتماد‌به‌نفس پاييني داشته بلكه اين كمبود اعتماد به نفس را به تمام جنبه‌هاي زندگي‌اش تعميم مي‌داده و در كل زمينه‌هاي زندگي‌اش، توانايي خود را پايين تصور مي‌كرده است.
ايشان يك‌بار به همراه نامزدشان و با نگاه منفي مراجعه كرده بودند. دفعه بعد كه مراجعه كردند درست هنگامي بود كه رابطه ايشان با نامزدشان تقريبا قطع شده بود و اين تصور براي ديگران خصوصا نامزدشان ايجاد شده بود كه دليل مراجعه‌‌شان تغيير نظر نامزدشان است و به همين دليل مقطعي خواهد بود اما عكس اين تصور اتفاق افتاد. در جلسات ابتدايي برقرار كردن ارتباط با ايشان بسيار سخت بود چون خودشان تصور روشني از مشكل و عوامل ايجاد‌كننده آن نداشتند‌ به همين دليل ما در10-12 جلسه ابتدايي تنها با يكديگر به مرور وقايع، يافتن مسائلي كه او را ناراحت مي‌كرد ولي نمي‌توانست آن‌ها را كنترل كند يا تغيير دهد، نقاط ضعف و قوتش از ديد خودش و ديگران پرداختيم و با آرام‌تر شدن ذهنش به‌تدريج توانستيم مشكلات را اولويت بندي كنيم كه اين نخستين پيشرفت، در بينش پيدا كردن او نسبت به‌خودش بود.

 

 

خیلی راحت استرس خود را کم کنیم

  • باترا می‌گوید : من بلاخره به این نتیجه رسیدم که دو نوع رضایت‌مندی و خرسندی وجود دارد.خرسندی‌های ساده و رضایت‌مندی‌های غیرعاقلانه و به عبارت دقیق‌تر و خودمانی‌تر! رضایت‌مندی‌های احمقانه.

شما باید خیلی باهوش باشید که کارهای ساده انجام دهید.این حرف را من نمی‌زنم؛ نویسنده کتاب” راه‌های ساده برای مدیریت استرس” می‌گوید. پرومود باترا (Promod Batra) می‌نویسد: من علاقه مند به پیدا کردن جواب مشکلات پیچیده نیستم. من یک فرد معمولی هستم با هوشی متوسط ؛ اما نه نا‌معقول، با یک آرزو و خواسته مهم برای خوشحال ساختن دقیقا خودم.چون وقتی من خودم خوشحال هستم، می‌توانم دیگران را هم خوشحال کنم.

4792_728

او در این کتاب می‌خواهد ما را با تحقیقاتش آشنا کند که طی آن به تعاریف جدیدی از مدیریت رضایت‌مندی و خرسندی در زندگی رسیده و این معانی می‌تواند نقش مهمی برای کاهش استرس ایفا کند.

باترا می‌گوید : من بلاخره به این نتیجه رسیدم که دو نوع رضایت‌مندی و خرسندی وجود دارد.خرسندی‌های ساده و رضایت‌مندی‌های غیرعاقلانه و به عبارت دقیق‌تر و خودمانی‌تر! رضایت‌مندی‌های احمقانه.

Simple Ways To Manage Stressاو می‌افزاید: متاسفانه این طبیعت ماست که بیشتر جذب خرسندی‌هایی شویم که به طور ذاتی استرس آور و آسیب‌زاست. اما من تصمیم گرفته‌ام برای شاد کردن خودم،به جای رفتن به سوی خرسندی‌های‌نا‌بخردانه خود را محدود به کسب رضایت‌مندی های ساده کنم.

اما چه تعاریفی می‌توان برای این دو نوع خرسندی بیان کرد؟ پرومود باترا معتقد است این تعاریف بستگی دارد به اینکه چگونه این خرسندی ها را در ذهن‌تان نگاه کنید؛ چرا که بر همین مبنا، استرس‌تان را کاهش یا افزایش می‌دهید.

برای مثال، بازی با نوه هایش یک رضایت مندی ساده خیلی خوب برای او محسوب می شود که فراوانی امکان ایجاد آن، بار این خرسندی را هرچه سنگین‌تر می‌کند.

باترا اشاره به این نکته می‌کند که نوه‌اش گاهی به یک دسته کلید بیشتر از او اهمیت داده اما سعی کرده با بکارگیری روش هایی از جمله ایجاد هماهنگی بیشتر با نوه‌اش به جای تلاش برای تغییر او،  مجذوبیت بیشتری برایش بوجود آورد. و یا از مثال‌های دیگری گفته که اختلافات خانوادگی اجازه استفاده از چنین خرسندی‌هایی را نمی‌دهد و در واقع زمینه‌ساز خرسندی‌های نابحردانه و احمقانه است که در این گفتار کوتاه امکان طرح آنها نیست.

او می‌نویسد توانایی بشر در فکر‌کردن، او را از حیوانات متمایز می‌کند؛ همین تفکر و تعقل به او حکم می‌کند از خرسندی‌های ساده زندگی لذت ببرد.

 

چند دلیل برای اینکه عصبانی می شویم

 

  • برخی افراد حتی در برابر کوچک‌ترین تغییری مضطرب و نگران می‌شوند و معمولا واژه «تغییر » آنها را عصبانی می‌کند. در واقع واژه تغییر برای کسانی که به آن با دیده منفی می‌نگرند

بعضی وقت‌ها خشم دقیقا به خود ما یا حرف‌ها و کارهایمان مربوط می‌شود و گاهی اوقات هم ظاهرا هیچ ربطی به ما ندارد و آن را از جانب دیگران دریافت می‌کنیم. در واقع عصبانیت یک پدیده شیمیایی است با تمام فعل‌و انفعالات شیمیایی محرک و هیجانی که وجودشان به بقای ما کمک می‌کند. هنگامی که افراد به شدت عصبانی می‌شوند، این واکنش بیرونی آنهاست که از واکنش تند فعل و انفعالات شیمیایی درونی بدنشان ناشی می‌شود. البته این درست است که همه ما عصبانی می‌شویم اما همه ما در شرایط یکسان، واکنش‌های یکسان نداریم و به یک اندازه عصبانی و خشمگین نمی‌شویم؛ مثلا به نظر می‌رسد بعضی افراد، نگران متولد می‌شوند زیرا همیشه نگران بدپیش رفتن کارها هستند! آنها دائم نگران هستند و با دیدن هر موقعیتی در مغز خود فقط یک تصویر بد و نگران‌کننده از آن دارند و این موضوع باعث می‌شود که اغلب مواقع نگران و مضطرب باشند.

4736_249

بدترین حالت افراد مضطرب این است که حتی نمی‌دانند که دقیقا چه چیزی می‌خواهند و تصویر ذهنی آنها فقط منفی و نگران کننده است. در این مواقع بهتر است که ابتدا برای خود مشخص کنند که چه چیزی آنها را نگران کرده است و در صورت امکان، عوامل نگران‌کننده را از خود دور کنند و تصویر ذهنی درست و مثبتی نسبت به شرایط موجود داشته باشند.

عیب‌جویی
یکی از عوامل بروز عصبانیت، عیب‌جویی و سرزنش کردن دیگران است. این عیب‌جویی‌ها معمولا به این دلیل اتفاق می‌افتد که برای شخص موردنظر مشکل است مسئولیت کاری را که انجام داده بپذیرد یا به خاطر تاثیر بر کارش از دیگران عذرخواهی کند. شاید خودش می‌داند که مقصر است؛ اما دوست ندارد که آن را بپذیرد و از اینکه می‌داند دائم اشتباهات خود را تکرار می‌کند ناراحت است ولی دوست ندارد قبول کند اشتباه می‌کند بنابراین می‌کوشد اشتباه خود را به دیگران نسبت دهد. بعضی‌ها هم عذرخواهی و قبول مسئولیت را نشانه ضعف می‌دانند اما در هر شرایطی و در هرموقعیتی (مدرسه، محل کار، خانه یا در جمع دوستان و…) پذیرش فرهنگ مسئولیت‌پذیری بدون وجود سرزنش است.

مقاومت در برابر تغییر
برخی افراد حتی در برابر کوچک‌ترین تغییری مضطرب و نگران می‌شوند و معمولا واژه «تغییر » آنها را عصبانی می‌کند. در واقع واژه تغییر برای کسانی که به آن با دیده منفی می‌نگرند به معنای نتوانستن و تبدیل شرایط بدتر است. آنها از عمل کردن وحشت دارند و در اینگونه موارد در ذهن خود هر اتفاق بدی را که در گذشته برایشان افتاده دوباره زنده می‌کنند. البته کمی نگرانی از تغییر، ریسک یا موضوعات ناشناخته کاملا طبیعی است؛ زیرا بدن ما برای غلبه بر این نگرانی میزان آدرنالین خون را افزایش می‌دهد و باعث نگرانی می‌شود. نگرانی بسیار طبیعی است اما در بعضی مردم این موضوع تبدیل به یک فوبیای آزاردهنده می‌شود؛ به طوری که حتی فقط با اندیشیدن به تغییر، تصاویر بسیار زنده، قوی و وحشتناکی از مشکلاتی که ممکن است اتفاق بیفتد در ذهنشان زنده می‌شود و به جای اینکه آنها قادر به کنترل و اداره شرایط باشند، تحت کنترل این تصاویر ذهنی قرار می‌گیرند.

البته هرچه مدت زمان نگرانی‌شان بیشتر باشد احتمال ظهور فوبیا (ترس) نیز در آنان بیشتر خواهد شد؛ زیرا زمان بیشتری را به اندیشه و تصور آنچه اتفاق خواهد افتاد گذرانده‌اند. افرادی که از تغییرات می‌ترسند، فکر می‌کنند امکان دارد بعد از تغییر امنیت‌شان از بین برود و اوضاع بدتر شود. بدین ترتیب ترجیح می‌دهند به جای اینکه تغییر کنند در همان شرایط قبل باقی بمانند. یکی از دلایل بروز عصبانیت و اضطراب زمانی است که با دیگران وارد رقابت می‌شویم و به نتیجه دلخواه خود نمی‌رسیم. ما معمولا فراموش می‌کنیم همین که وارد رقابتی می‌شویم، تجارب بسیار گرانبهایی به دست می‌آوریم و می‌توانیم خیلی چیزها بیاموزیم اما این بدان معنا نیست که حتما باید برنده شویم. بعضی افراد روحیه رقابت‌جویانه‌ای دارند و می‌خواهند همیشه برنده باشند و بهترین نتیجه را بگیرند.

افراد برای مباره با ناراحتی هنگام شکست باید از قبل خود را برای هرگونه نتیجه‌ای آماده کنند و همیشه منتظر برنده شدن نباشند. تاقبل از شروع هر نوع رقابتی با تمام توان، تلاش خود را به کاربندند ولی پس از اعلام نتیجه، عصبانیت و ناراحتی هیچ فایده‌ای ندارد و فقط توان فرد را برای مبارزات بعدی از بین می‌برد. اما بعضی افراد بسیار سرسخت هستند و پذیرش هر شکست و مشکلی برایشان خیلی سخت و ناراحت‌کننده است. این افراد باید برای رسیدن به آرامش و قبول شرایط جدید تمرین بسیاری داشته باشند تا هنگام قرارگرفتن در شرایط نامطلوب بتوانند واکنش مناسبی داشته باشند و به علاوه خیلی عصبانی و غمگین نشوند چون تحقیقات ثابت کرده افراد عصبانی و خشمگین که معمولا در این حالت به سر می‌برند و با کوچک‌ترین تلنگری خیلی زود به هم می‌ریزند و کنترل رفتار خود را از دست می‌دهند در مقایسه با افراد آرام و خونسرد که هنگام بروز مشکلات می‌توانند واکنش صحیحی داشته باشند و به اصطلاح آرامش خود را حفظ کنند در معرض خطرات جسمانی بیشتری قراردارند. بسیاری از این افراد معمولا مبتلا به زخم‌معده یا میگرن می‌شوند و اغلب ناراحتی‌های گوارشی دارند.

 

4735_238

 

 

ایجاد تغییر
این جمله را به خاطر بسپارید که شما خود مسبب ناراحتی‌ها و شادی‌هایتان خود هستید. اما باید بدانید که اگر هم نگران و ناراحت هستید، خودتان با رفتارهای آزاردهنده موجب بروز این نگرانی شده‌اید. البته شاید بدون اختیار نگران و ناراحت نمی‌شوید بلکه به طور آگاهانه و ناآگاهانه برای خود ناراحتی به وجود می‌آورید.

بنابراین وقتی توان ناراحت کردن خود را دارید پس قاعدتا توان این را هم دارید که کمتر رفتارهای خشمگینانه و ناراحت‌کننده برای خود داشته باشید و کمتر باعث ناراحتی خود شوید.

شما هر کاری را با هدفی خاص شروع می‌کنید و شاید بعد از مدتی با ناملایمات و ناراحتی‌هایی مواجه شوید؛ در این هنگام توجه به این موارد می‌تواند تا حدودی به شما کمک کند تا نسبت به رفتار خود دقیق‌تر شوید:
– شکست شما در تحقق یک خواسته مانند قبولی در یک دوره آموزشی، کار، ورزش یا ایجاد یک رابطه که نمی‌تواند موفق شود.
– به ویژه باورهای نامعقول درباره شکست یا طرد شدن؛ مثلا این باور که «نباید شکست بخورم!»، «باید مورد تأیید همه باشم!»، «شکست خیلی سخت و غیرقابل تحمل است» و «اگر نتوانم مورد توجه دیگران واقع شوم آدم بی‌ارزشی هستم!»

– نتایجی که به دنبال باورهای نامعقول هنگام ناملایمات و گرفتاری‌ها برای شما ایجاد می‌شوند؛ مثل احساس افسردگی و اضطراب شدید و رفتارهای خودشکنانه با تسلیم شدن و صرف نظر کردن از اهدافتان مانند رها کردن تحصیل، تلاش نکردن برای انجام کار مناسب، شرکت نکردن در فعالیت‌های ورزشی و دوری کردن از ایجاد رابطه و پیدا کردن دوستان صمیمی.

طبیعی است که هر کس در زندگی خواسته‌‌ها و آرزوهایی دارد که می‌خواهد به آنها برسد؛ مثلا فرض کنید شما خواهان داشتن ارتباطی صمیمی و لذت‌بخش با فردی هستید که می‌خواهید شریک شما در زندگی باشد، اما نظر او به هر دلیلی با شما هماهنگ نیست و در این ارتباط شما با نوعی شکست مواجه می‌شوید. در این هنگام احساساتی منفی اما لازم در وجودشما به وجود می‌آیند، این احساسات منفی از این جهت لازم به شمار می‌آیند؛ که وجود آنها به عنوان انگیزه‌ای خواهد بود تا شما هیچ گاه ناامید نشوید و به تلاش و کوشش خود در جهت یافتن هدف خود ادامه دهید.

اگر به این دلیل که مورد قبول واقع نشده‌اید دچار افسردگی شوید، ممکن است بعد از آن هم در موارد مشابه با خجالت و کمرویی با دیگران برخورد کنید و شاید هم هرگز نخواهید برای خواسته خود تلاش کنید، زیرا فکر می‌کنید با این وضع دیگر کسی نمی‌تواند شما را بپذیرد و خود شما هم مایل نیستید با کسی ارتباط دوستانه‌ای برقرار کنید.

اما نکته جالبی که در اینجا وجود دارد این است که شما می‌توانید هیجانات و رفتارهایتان را خودتان انتخاب کنید؛ بدین معنا که وقتی برای رسیدن به اهدافتان با مشکل مواجه می‌شوید، این خود شما هستید که تصمیم می‌گیرید چگونه رفتار کنید. شما همیشه بعد از یک تجربه ناموفق که مانع رسیدن شما به خواسته‌هایتان شده، عکس‌العمل خاصی نشان می‌دهید، اما اینکه عکس‌العمل‌تان چگونه باشد تاحد زیادی به خودتان بستگی دارد.

شما با توجه به باورهایی که از قبل در ذهنتان دارید رفتار می‌کنید. باورهای شما در واقع نشان دهنده نحوه ارزیابی تفکر و تصور شما درباره وقایع، سختی‌ها و ناملایمات است. این باورها، ترجیحات، آرزوها و تمایلاتی هستند که شما برای خود تعیین می‌کنید؛ بنابر این باورهای شما کاملا متفاوت هستند و ممکن است موجب بهبود حال شما شوند یا نتایج کاملا معکوسی داشته باشند.

 

چطور استرس های روزانه را کم کنیم

reduce-anxiety-a

  • از آنجا که گرفتگی عضلات یکی از نشانه های استرس است. آرام سازی عضلات، گرفتگی بدنی را کاهش داده و چرخه استرس را متوقف خواهد کرد

به گرفتگی عضلات توجه کنید. وقتی استرس دارید عضلات شما سفت می شوند و نتیجتا تمرکز و دقت برای انجام کارها مشکل تر است. این موضوع را دریابید که کدام بخش از عضلات بدن دچار گرفتگی است؟ شانه ها، گردن، فک و یا قسمت های دیگر. مرحله بعد راه چاره است. قطعا برخورد با استرس و نشانه های آن از همان ابتدای شروع بیماری ساده تر خواهد بود. آرام سازی را یاد بگیرید.
از آنجا که گرفتگی عضلات یکی از نشانه های استرس است. آرام سازی عضلات، گرفتگی بدنی را کاهش داده و چرخه استرس را متوقف خواهد کرد. شیوه های متعددی برای آرام سازی جسم و روان مطرح شده است. انتخاب مناسب بستگی به خود شما دارد. برخی از این شیوه ها عبارتند از: نفس کشیدن: آرام و عمیق نفس بکشید. هوا را به آهستگی و با بینی به درون ریه هایتان فرو برید. احساس می کنید بادکنکی را داخل شکمتان از هوا پر می کنید. چند لحظه ای صبر نموده و سپس از راه دهان و یا بینی هوا را خارج کنید، عمیق هوا را خارج کنید بطوریکه احساس نمائید بدنتان خالی می شود.
همانند عروسکی بادی که وقتی باد آن را خالی می کنیم دست و پاهایش شل می شود. این عمل را به آرامی و چند بار تکرار کنید. بد نیست با هر عمل بازدم عبارات یا کلماتی آرامش دهنده مانند آرام باش، آهسته، یواش را با خودتان تکرار کنید. شل کردن عضلات: سعی کنید عمل آرام سازی را با شل کردن عضلات منقبض شده در طول روز حتما انجام دهید. برای شروع به اتاق خلوتی بروید تا کسی مزاحمتان نشود.لباس های تنگ، کفش و عینک را کنار بگذارید. روی صندلی بنشینید و کف پاهایتان را به آرامی روی زمین بگذارید، سر را مستقیم نگاه داشته و دستتان را روی پاها بگذارید. هدف منقبض کردن و سپس شل کردن قسمت به قسمت بدن است هر قسمت را که منقبض می کنید برای 10 ثانیه محکم فشار دهید و توجه داشته باشید که دقیقا کدام قسمت بدن سفت شده است.
سپس بعد از 10 ثانیه به آرامی عضله منقبض شده را شل کنید و دقت نمائید که چه احساسی داشتید.
برای مدت 20 ثانیه عضله را شل نگه دارید و از احساس خوبی که بی شک به شما دست خواهد داد لذت ببرید. این کارها را برای هر قسمت از بدن، یکبار انجام دهید منتهی اگر در قسمتی از بدن بیشتر احساس گرفتگی می کنید، آرامسازی را دو یا سه مرتبه تکرار کنید. ابتدا از ماهیچه پیشانی شروع کرده به چشم، بینی، چانه، زبان، آرواره، لب، گردن، بازو، دست، شانه، پشت، سینه، معده، شکم و سپس ران ها و قسمت پائین پا ادامه دهید. تصویرپردازی: با تصویرپردازی راجع به خاطرات خوش و یا وقایع خوشایندی که در آینده ممکن است برایتان پیش آید، بخود آرامش دهید. وقتی آرام و خوشحال هستید، بیشتر دوست دارید صحنه های آرامش بخش را در ذهن خود تجسم کنید.
راههای دیگری هم برای کم کردن میزان استرس وجود دارند. ورزش کردن، حمام گرم، مدی تیشن و یا گوش دادن به موزیک های آرام نمونه هایی از آن است. سعی کنید شیوه ای را انتخاب کنید که برایتان مناسب تر است و آن را هر روز به مدت حداقل 2 هفته ادامه دهید. این کار به شما کمک خواهد کرد که آرام سازی عضلات را یاد بگیرید و در مواقع استرس براحتی از آن استفاده کنید. تمرین و مداومت، فراگیری شما را بالا خواهد برد. واژه های مثبت را بکار ببرید. در مواردی که استرس دارید ممکن است افکار و واژه های منفی در مورد خودتان و موقعیتی که در آن هستید، به ذهن شما خطور کند. مهم این است چیزی که از ذهن شما می گذرد نباید بیشتر استرس زا باشد بلکه باید آرامتان کند. افکار مثبت به شما القا می کند که چگونه با موقعیتی که در آن هستید و با احساستان کنار آیید. قطعا برای کنار آمدن با موقعیت های پرتنش، فکر کردن به جنبه های مثبت، مفیدتر خواهد بود.
جملاتی چون “می توانم” “آرام باش” “قبلا هم این اتفاق افتاده چیزی نیست” نمونه ای از عبارات مثبت است.

احساسات در زنان و مردان چه تفاوتی با یکدیگر دارند

95_abartazeha_ir-276

  • اگر چه زنان هم به اندازه مردان عصبانی می شوند، اما خشم هم چنان یک ویژگی مردانه به حساب می آید. دکتر کنث دیلیو کریستین، روان شناس و نویسنده می گوید:

بروز احساسات در زنان و مردان بسیار متفاوت است. در این مطلب به تفاوت های زنان و مردان در احساساتشان می پردازیم.

 

گریه مردان هم مثل زنان دلایلی دارد ولی چرا می گویند مرد نباید گریه کند؟ آیا گریه نکردن و ممنوعیت گریه برای مردان دلیلی علمی دارد و یا اینکه …؟ در ادامه پاسخ خود را خواهید دید.

 

گریه مردان همیشه باید در خفا باشد، مرد که گریه نمی کند. این ها جملات آشنایی هستند که تمام مردان و پسران بارها آنها را شنیده اند. حال می خواهیم بدانیم که آیا به واقع مرد نباید گریه کند و یا اینکه گریه کردن مرد ممنوعیتی ندارد.

 

طبق تحقیقات انجام شده مرد هم به اندازه زن دارای احساسات پیچیده ای است، اما آنها را به طور پوشیده نگاه می دارد. با اینکه احساسات همیشه از خصوصیات زنانه به شمار می رود، اما مردان هم به اندازه زنان احساساتی می شوند و تجربیات عاطفی مشابهی را توصیف می کنند.

 

در یک بررسی در رابطه با هوش عاطفی ۵۰۰ هزار فرد بالغ، ثابت شد که هوش عاطفی مردان به اندازه زنان است. مطالعاتی که بر روی زوج ها صورت گرفته نشان می دهد که مردان هم به اندازه زنان با میزان استرس همسرشان هماهنگ اند و به همان اندازه قادر به حمایت از آنها هستند.

 

دکتر کلمن، روان شناس و نویسنده می گوید:احساسات در زندگی مردان در پشت سر و در زندگی زنان در پیش رو قرار دارند. هورمون تستوسترون بر احساسات مردان تاثیر می گذارد و باعث می شود آنها بیشتر به طبقه بندی و تفکر منطقی بپردازند. به نظر می رسد زنان طبیعتاً با عواطف خود بیشتر در تماس هستند، در حالی که مردان باید روی این قضیه کار کنند و اگر این کار را بکنند شرایط، کاملا برابر می شود. آنها دارای روابط شادتر و زندگی سعادتمندانه تری خواهند بود.

 

چرا بسیاری از مردان از نظر احساسی ضعیف تر هستند؟ 

خوب این تقصیر مغز مردانه است. دکتر دیوید پاول، رییس مرکز بین المللی مطالعات سلامت می گوید:سیم کشی مغز مردان متفاوت است. او توضیح می دهد که ارتباط بین نیم کره چپ مغز، جایگاه منطق، و نیم کره راست مغز، محل عواطف و احساسات، در زنان قوی تر است، ارتباط بین دو نیم کره در زنان شبیه یک بزرگراه است، بنابراین می توانند به راحتی بین دو نیم کره حرکت کنند. اما در مردان این ارتباط مانند یک کوره راه باریک است که باعث می شود دسترسی به احساسات برای ما مردها چندان آسان نباشد.

 

نتایج ۱۲۵ مورد مطالعه در فرهنگ های مختلف نشان می دهد که مردها  و پسرها همواره  در تفسیر پیام های غیرکلامی نهفته در ژست بدن، حالت صورت و لحن صدا دقت کمتری دارند. هم چنین واکنش مردان نسبت به احساسات ضعیف تر است و زودتر هم آنها را فراموش می کنند.

 

در آزمایشی که در دانشگاه استانفورد انجام گرفت، عکس هایی از صحنه های تکان دهنده یا ناراحت کننده باعث تحریک بخش گسترده تری در مغز زنان شد. پس از سه هفته، زنان در مقایسه با مردان جزییات بیشتری از این تصاویر را به خاطر داشتند. به همین صورت محققان گمان می کنند که یک زن ممکن است به خاطر بگو مگو یا بی اعتتنایی کوچکی که شوهرش مدت هاست فراموش کرده هم چنان ناراحت و عصبانی باشد.

 

پسرها در یک سالگی در مقایسه با دختران ارتباط چشمی کمتری برقرار می کنند و به اشیای متحرک مثل ماشین توجه بیشتری نشان می دهند تا چهره انسان ها. هم پدرها و هم مادرها با پسران شان کمتر در مورد عواطف و احساسات صحبت می کنند (به جز خشم)، و دایره لغات ذهن پسرها شامل تعداد کمتری از واژه های مربوط به احساسات می شود.

 

در سنین بزرگ سالی مردان از کلمات کمتری استفاده می کنند و صحبت کردن را حداقل در جمع ابزاری برای بالا بردن موقعیت خود می دانند، برعکس خانم ها که برای نزدیکی به دیگران با آنها وارد صحبت می شوند. مردان حتی هنگام صحبت با دوستان شان هم در حال تبادل اطلاعات در مورد خرید، ورزش، ماشین یا کامپیوتر هستند.

 

چرا مردان به یکباره منفجر می شوند؟ 

اگر چه زنان هم به اندازه مردان عصبانی می شوند، اما خشم هم چنان یک ویژگی مردانه به حساب می آید. دکتر کنث دیلیو کریستین، روان شناس و نویسنده می گوید:خشم به این علت به وجود می آید که شخص به علت سرکوب کردن احساسات خودش دچار سرخوردگی شدید می شود با این وجود این کاری است که مردان انجام می دهند، چون می ترسند که اگر کمی به احساسات شان بها بدهند دیگر کنترل آن از دست شان خارج می شود.