کتاب جنگنامه نادر وارد بازار شد

  • این کتاب ۱۱۲ صفحه مقدمه دارد که به قلم مصحح آن نوشته شده است. پس از آن نیز از صفحه ۱۱۳ تا صفحه ۵۴۶ متن جنگنامه نادر درج شده است. واژنامه، منابع و نمایه نیز بخش‌های بعدی کتاب هستند.

 

تصحیح و ترجمه مظهر ادوای از کتاب «جنگنامه نادر» (به زبان هورامی) اثر الماس خان کندوله‌ای توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، انتشارات ققنوس کتاب «جنگنامه نادر» (به زبان هورامی) شامل متن علمی انتقادی را با ترجمه فارسی از الماس خان کندوله‌ای، با تصحیح و ترجمه مظهر ادوای به تازگی منتشر و راهی بازار نشر کرده است.

«جنگنامه نادر»(به زبان هورامی) اثری منظوم است که الماس خان کندوله‌ای آن را سروده است. الماس‌خان در این کتاب، اوضاع دوره نادرشاه به ویژه جنگ‌های او با عثمانی‌ها، هندی‌ها و ازبک‌ها را به تصویر کشیده است. این شاعر که برخی از او به عنوان سردار سپاه نادرشاه نام برده اند، در این جنگ‌ها به ویژه جنگ با عثمانی، حضور داشته است.

این کتاب ۱۱۲ صفحه مقدمه دارد که به قلم مصحح آن نوشته شده است. پس از آن نیز از صفحه ۱۱۳ تا صفحه ۵۴۶ متن جنگنامه نادر درج شده است. واژنامه، منابع و نمایه نیز بخش‌های بعدی کتاب هستند.

مظهر ادوای تصحیح این اثر کلاسیک را در سال ۱۳۸۹ و زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بوده، شروع کرده است. تصحیح این کتاب به صورت مقابله و تطبیق ۱۰ نسخه با همدیگر، و ترجمه ابیات آن، مدت پنج سال طول کشیده است.

این کتاب با ۵۸۳ صفحه، شمارگان ۶۶۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

کتاب بانکداری الکترونیکی را بخوانیم

  • همان‌طور که نویسنده در پیشگفتار اشاره‌کرده، کتاب بانکداری الکترونیکی برای دانشجویان رشته‌هایی مانند فناوری اطلاعات و مدیریت نوشته‌شده است.

در این کتاب ضمن تعریف و بررسی بانکداری الکترونیکی و تفاوت این نوع بانکداری با بانکداری سنتی، بر روند شکل‌گیری و همچنین عوامل بانکداری الکترونیکی پرداخته شده و در انتها نیز بر اساس تجارب موفق بین‌المللی در نظام‌های پرداخت، توصیه‌ها و پیشنهادهای لازم جهت پیاده‌سازی بانکداری الکترونیکی در کشور ارائه‌شده است.

در پیشگفتار کتاب آمده است: «ظهور پدیده‌هایی چون کسب‌وکار الکترونیک، تجارت الکترونیک و بانکداری الکترونیک از نتایج عمده نفوذ و گسترش فناوری اطلاعات در بعد اقتصادی است. بانکداری الکترونیکی نوع جدیدی از بانکداری است که خدمات بانکی در آن با استفاده از محیط‌های الکترونیکی صورت می‌گیرد. این‌گونه فعالیت بانکی با همه‌گیر شدن اینترنت در تمامی دنیا رواج پیداکرده است.»

همان‌طور که نویسنده در پیشگفتار اشاره‌کرده، کتاب بانکداری الکترونیکی برای دانشجویان رشته‌هایی مانند فناوری اطلاعات و مدیریت نوشته‌شده است.

نویسنده: علیرضا جهانی

ناشر: ادیبان روز / ۲۱۳ صفحه / ۱۹۰۰۰ تومان

 

رژیم های غذایی عجیب و جالب هنرمندان و بازیگران معروف

  • «متیو مک کانهی» برای بازی در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» که در آن نقش یک بیمار مبتلا به ایدز را ایفا می‌کند، مجبور شد حدود ۱۴ کیلوگرم وزن کم کند! او هنگامیکه با CNN مصاحبه کرد گفت: «من نقش مردی را بازی می‌کردم که مریض بود و دوست داشت که سالم‌تر باشد اما نبود.»

 

بنظر می‌رسد که افراد مشهور به جدیدترین چیزها دسترسی دارند، مد، فناوری، تمرینات ورزشی جدید، و بعضی از رژیم‌های غذایی واقعا عجیب و غریب!

مثلا رژیم غذایی کودک که «ریس ویترسپون» از آن پیروی می‌کند و شامل حدود ۱۴ شیشه ماده غذایی نرم و خمیری در روز می‌باشد یا «هیو جکمن» که روزانه ۵۰۰۰ کالری را در ۸ ساعت مصرف می‌کرد!

ستاره‌ها، مایلند که ناشناخته‌ترین رژیم‌های غذایی را امتحان کنند تا در سریع‌ترین زمان ممکن برای رفتن جلوی دوربین آماده باشند. بیایید با منوهایی که بعضی از ستاره‌ها برای کاهش وزن یا عضله‌سازی از آنها استفاده کرده‌اند، آشنا شویم.

۱. رژیم غذای کودک

براساس گزارش Shape magazine ستاره‌هایی مانند ریس ویترسپون برای کاهش وزن، رژیم غذای کودک گرفته‌اند. ریس به این برنامه‌ی غذایی اعتراف کرده و به دوستدارانش توصیه کرده که صبحانه و ناهار را با حدود ۱۴ شیشه غذای بچه کامل کنند.

این رژیم غذایی عجیب، توجه رسانه‌های زیادی را به خود جلب کرده است. بنا بر گزارش‌ها، این رژیم غذایی توسط مربی مشهور، تریسی اندرسون پیشنهاد شده است. از افراد مشهور دیگر، جنیفر انیستون نیز این برنامه را امتحان کرده.

۲. رژیم غذایی ۸ – ۱۶

به گفته Star Pulse هیو جکمن برای لاغر شدن و عضله سازی بمنظور بازی در نقش Wolverine مجبور شد یک رژیم غذایی و برنامه‌ی تمرینی دقیق را دنبال کند که شامل مصرف ۵۰۰۰ کالری در روز بین ساعت ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر بود.

جکمن به Entertainment Weekly گفت: من بطور طبیعی یک فرد لاغر هستم، بنابراین مقدار زیادی غذا می‌خورم.کاری که انجام می‌دهم این است که همه چیز را در مدت ۸ ساعت می‌خورم. به این رژیم ۸ – ۱۶ می‌گویند. یعنی من تنها بین ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر غذا می‌خورم و در ۱۶ ساعت باقیمانده چیزی نمی‌خورم! من ۵۰۰۰ کالری غذا می‌خورم، و سپس دیگر چیزی نمی‌خورم.

۳. رژیم غذایی کلوچه

قبل از اینکه «نیکول اسنوکی» بازیگر مجموعه «جرسی شور» مادر شود، برای کاهش وزنش از رژیم غذایی کلوچه‌ی دکتر سیگال استفاده کرد. او می‌گوید: من روزی ۶ کلوچه می‌خوردم، سپس برای شام، مرغ یا ماهی یا یک غذای سالم مصرف می‌کردم.

کلوچه‌هایی که در این رژیم بودند، طعم‌های مختلفی مانند تکه‌های شکلات، جو، زغال اخته، موز، و نارگیل داشتند. به این رژیم که از دهه‌ی ۱۹۷۰ وجود داشته، بسته‌های کلوچه‌ی Plan10x نیز اضافه شده که کاملا طبیعی، حلال، و گیاهی است.

۴. رژیم غذایی ۵ کف دست

به گزارش Grazia magazine، ویکتوریا بکهام بعد از تولد دخترش «هارپر سون» برای بازگشت به وزن قبل از بارداری از رژیم غذایی ۵ کف دست پیروی کرده است.

در این رژیم شما باید فقط ۵ کف دست از غذاهای سرشار از پروتئین مانند تخم مرغ نیمرو، گوجی بری، آجیل، و ماهی آزاد دودی به همراه آب فراوان و میان وعده‌ی سبزیجات سبز مصرف کنید.

۵. رژیم غذایی سرکه‌ی سیب

«مگان فاکس» که بخاطر نقشش در فیلم «ترانسفورمرز» معروف شده، بدلیل پیروی از رژیم غذایی سرکه‌ی سیب مورد انتقاد قرار گرفت. به گفته‌ی ThatsFit.com این رژیم از مردم می‌خواهد که برای پاکسازی سیستم بدن و خلاص شدن از وزن آب، چند جرعه از این ماده بنوشند.

او به The Herald-Sun گفت: من اهل رژیم یا ورزش نیستم چون تنبل هستم و عاشق شیرینی‌جات! بنابراین باید اغلب اوقات بخاطر مقدار قندی که مصرف می‌کنم ، بدنم را پاکسازی کنم.

۶. رژیم غذایی میوه

میوه‌خواری، همانطور که نامش نشان می‌دهد، رژیم غذایی است که فقط شامل خوردن میوه و گاهی اوقات آجیل می‌باشد. میوه‌خواری، رژیمی است که مورد علاقه‌ی «استیو جابز»، بنیانگذار شرکت اپل بود. در نتیجه «اشتون کوچر» بمنظور آمادگی برای بازی در نقش اصلی فیلم «جابز» از رژیم میوه استفاده کرد.

گاردین گزارش می‌دهد که با پیروی از این رژیم، کار اشتون کوچر بخاطر مشکلات مربوط به لوزالمعده به بیمارستان کشید. منتقدان زیادی هستند که می‌گویند رساندن تمام مواد مغذی مورد نیاز بدن برای زنده ماندن از طریق یک رژیم میوه، تقریبا غیر ممکن است.

۷. رژیم غذایی PH

به گفته‌ی Sydney Morning Herald، «کیرستن دانست»، بازیگر زن فیلم مرد عنکبوتی از رژیم غذاییPH (به رژیم غذایی قلیایی نیز معروف است) پیروی می‌کرده است. فلسفه‌ای که در پشت این رژیم غذایی وجود دارد، این است که غذاهای اسیدی مانند گوشت و لبنیات فشار زیادی روی بدن وارد می‌کنند و باعث افزایش وزن و التهاب می‌شوند.

پیروان این رژیم غذایی تشویق می‌شوند که سبزیجات کاملا سبز مصرف کنند تا بدنشان را قلیایی کنند.

۸. رژیم غذایی رنگی ۷ روزه

به گفته‌ی Cosmopolitan، «کریستینا آگیلرای» خواننده، به کمک رژیم رنگی ۷ روزه، وزنش را کاهش داد. این رژیم شامل خوردن غذاهایی با یک رنگ در هر روز بود. این رژیم با رنگ سفید شروع می‌شود، با قرمز، سبز، نارنجی، بنفش، و زرد هم ادامه می‌یابد و سپس تمام رنگ‌ها در روز پایانی برنامه استفاده می‌شوند!

جزئیات این رژیم غذایی، در کتابی به همین نام از «ویندی ویسل» تعریف شده است.

۹. رژیم غذایی اسموتی

به گفته‌ی Stir.com وقتی «جسیکا سیمپسون» بعد از تولد دخترش ماکسول در سال ۲۰۱۲ تصمیم گرفت وزنش را پایین بیاورد، شروع کرد به مراقبت از وزن و پیروی از یک رژیم غذایی اسموتی که آشپز شخصی‌اش ابداع کرده بود. این برنامه‌ی ۴ ماهه شامل یک رژیم غذایی اسموتی ۱۵ روزه بود.

این برنامه با ۵ روز مصرف ۳ نوع اسموتی و ۲ میان وعده‌ی سالم شروع می‌شد، سپس با ۵ روز مصرف ۲ نوع اسموتی و ۲ میان وعده‌ی سالم و یک وعده غذا ادامه پیدا می‌کرد، و سرانجام با ۵ روز مصرف ۱ اسموتی و ۲ میان وعده و ۲ وعده غذا به اتمام می‌رسید.

۱۰. رژیم غذایی با کالری بسیار کم

«متیو مک کانهی» برای بازی در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» که در آن نقش یک بیمار مبتلا به ایدز را ایفا می‌کند، مجبور شد حدود ۱۴ کیلوگرم وزن کم کند! او هنگامیکه با CNN مصاحبه کرد گفت: «من نقش مردی را بازی می‌کردم که مریض بود و دوست داشت که سالم‌تر باشد اما نبود.»

او چگونه آنهمه وزن را از دست داد؟ به گفته‌ی Daily Mail، او تمرینات کاردیو انجام می‌داد، چای می‌نوشید و هر روز فقط ۱۵۰ گرم غذا با پروتئین بالا و کربوهیدرات کم مصرف می‌کرد!

۱۱. رژیم غذایی خام

به گفته‌ی Eating Well magazine، این رژیم، افراد مشهور زیادی را جذب کرده است، از جمله آماندا سایفرد و اوما تورمن. نام این رژیم غذایی همه چیز را مشخص می‌کند. پیروان این رژیم، فقط غذاهای خام مصرف می‌کنند. هیچ چیز نمی‌تواند در بالاتر از ۱۱۸ درجه‌ی فارنهایت پخته شود.

طرفداران این برنامه‌ی غذایی، آن را دوست دارند زیرا تا زمانیکه به قوانین اصلی این رژیم پایبند باشند، مجبور نیستند کالری‌ها، گرم‌های چربی، و کربوهیدرات را حساب کنند.

شما چه فکری می‌کنید؟آیا بنظر شما این رژیم‌ها احمقانه هستند؟ آیا تا بحال یکی از آنها را امتحان کرده‌اید؟ نظرتان را برای ما بنویسید.

معرفی کتاب – ایران در جنگ بزرگ

 

  • این مورخ در مطلبی که در سال ۱۳۳۵ در معرفی این کتاب نوشته، آورده است: اطمینان می دهم که این کتاب را با بی‌طرفی کامل تالیف و نسبت به هیچ ملت و هیچ فردی غرض خاصی نداشته ام. سعی وافی به کار برده ام تا بر روی حوادثی که در تاریکی فرو رفته اند، پرتو افکنم و حقیقت تاریخی را از استتار بیرون آورم.

 

کتاب «ایران در جنگ بزرگ» نوشته احمد علی سپهر (مورخ الدوله) به زودی در قالب یک مجموعه دو جلدی، توسط انتشارات پژواک کیوان منتشر و راهی بازار نشر می‌شود.

این کتاب به اتفاقات جنگ بزرگ اول جهانی در فاصله سال‌های ۱۹۱۴-۱۹۱۸ در ایران می پردازد. وقایعی که ایران در جنگ بزرگ متحمل آن شد بسیار سخت و مشکلات بسیاری را برای ایرانیان به همراه داشت. کشور به دلیل حضور بیگانگان از همه طرف مورد هجمه قرار گرفت و این در حالی بود که ایران در جنگ بزرگ، خود را بی طرف اعلام کرده بود…

اجداد مورخ الدوله، از اهالی علم، ادبیات و تاریخ بوده‌اند و نفوذ آنان در تربیت وی تأثیر داشته‌ است. او از همان زمانی که در جوانی خواندن و نوشتن را یاد گرفت، مجلدات «ناسخ التواریخ» را مطالعه کرد و همواره آرزو داشت دنباله روی نیاکان خود بوده و تاثیری بر حوزه نگارش تاریخ معاصر ایران داشته باشد.

اواخر ماه مه ۱۹۱۴، یک تصادف ساده نگارنده کتاب ایران در جنگ بزرگ را به مقصود نزدیک‌تر ساخت. در یکی از روزهای پذیرایی مادام مرنار بلژیکی، خانم خزانه‌دار کل ایران با یک جوان هم‌سن خود، مسیو فن ‌هنتیک نایب سفارت آلمان آشنا شد. دامنه‌ صحبت آن‌ها از آب و هوا و ادبیات به سیاست کشید. به این ترتیب نگارنده کتاب «ایران در جنگ بزرگ» از مظالم همسایگان گلایه کرده و از مداخله‌ آنان در سرنوشت ایران شکایت کرد. فن هنتیگ گفت: «می‌دانم که تهدیدی مانند کابوس، در افق این کشور نمودار است؛ همان دشمنان شما هستند که علیه آلمان هم‌دست شده‌اند و با کمک فرانسه، ائتلاف مثلث تشکیل داده‌اند. ما آلمانی‌ها نزدیکی با ایران را از صمیم قلب طالب هستیم.»

او نگارنده کتاب ایران در جنگ بزرگ برای روز بعد به منظور معرفی به وزیرمختار آلمان به سفارت‌خانه‌ی آلمان دعوت کرد. عقاید و نظریات نگارنده کتاب ایران در جنگ بزرگ به نوعی بر پرنس هانری سی‌ویکم دو رویس، وزیرمختار تاثیر گذاشت که در پایان مذاکرات، عضویت سفارت را تکلیف کردند و او بدون تردید پذیرفت. پس‌ از دو روز، از ریاست دارالترجمه‌ اداره‌ی گمرک استعفا و از ابتدای ژوئن ۱۹۱۴، به سمت منشی اول سفارت امپراتوری آلمان شروع به خدمت کرد.

از آن روز، دریچه‌ زندگی تازه‌ای به روی وی باز شد. درست بعداز دو ماه، جنگ بزرگ بین‌المللی آغاز شد و مورخ الدوله توانست به آرزوی خود یعنی دنباله روی از نیاکانش جامه عمل بپوشاند.

کتابی که احمدعلی سپهر از وقایع آن دوران تاریخی نوشته، به زودی توسط انتشارات پژواک کیوان منتشر می‌شود.

این مورخ در مطلبی که در سال ۱۳۳۵ در معرفی این کتاب نوشته، آورده است: اطمینان می دهم که این کتاب را با بی‌طرفی کامل تالیف و نسبت به هیچ ملت و هیچ فردی غرض خاصی نداشته ام. سعی وافی به کار برده ام تا بر روی حوادثی که در تاریکی فرو رفته اند، پرتو افکنم و حقیقت تاریخی را از استتار بیرون آورم. امیدوارم خوانندگان گرامی نیز با همان نیت و با همان حس بی غرضی به قرائت این صفحات مبادرت ورزند و از وقایع نزدیک به این عهد، اما دور از خاطرها آگاه شوند.

معرفی کتاب – بچرخ تا بچرخیم

 

  • کتاب «بچرخ تا بچرخیم» به صورت استاندارد حرفه‌ای برای مخاطب کودک تولید شده است و لبه های کتاب به صورت نیم گون (دال بر) که نوعی طراحی ایمن برای کودکان است طراحی شده است.

 

 مهدی مقامی مدیر انتشارات اوج کودک و نوجوان اظهار داشت: کتاب «بچرخ تا بچرخیم» با موضوع خودباوری و تقویت اعتماد به نفس ملی، آماده ورورد به بازار کتاب است و به زودی در مراکز فرهنگی کشور توزیع خواهد شد.

وی گفت: پس از تجربه موفق انیمیشن «بچرخ تا بچرخیم» در مرکز اوج کودک و نوجوان که از شبکه کودک و نوجوان پخش و با استقبال خوبی از سوی کاربران فضای مجازی نیز مواجه شد؛ کتابی با این عنوان به قلم محمد سرشار به تحریر در آمده است و به صورت تمام رنگی و به همراه لوح فشرده انیمیشن «بچرخ تا بچرخیم» آماده عرضه است.

مقامی تاکید کرد: این کتاب تا کنون دو جایزه ویژه «رسول آفتاب» و «عمار» را دریافت کرده است وعلاقه مندان می‌توانند با مراجعه به فروشگاه شادزی در خیابان سید جمال الدین اسد آبادی ، بالاتر از میدان سید جمال بین خیابان 44 و 46 پلاک 358 و یا با تلفن 88214440 این کتاب را برای عرضه در فروشگاه‌های سراسر کشور سفارش دهند.

کتاب «بچرخ تا بچرخیم» به صورت استاندارد حرفه‌ای برای مخاطب کودک تولید شده است و لبه های کتاب به صورت نیم گون (دال بر) که نوعی طراحی ایمن برای کودکان است طراحی شده است.

محسن چاوشی چرا محبوب است ؟

  •  وقتی آلبوم «من خود آن سیزدهم» منتشر شد، من متوجه شدم که بالاخره یک نفر از اهالی موسیقی پاپ به ظرفیت‌های ادبیات آهنگین فارسی پی برده است.

    0581843364114255102a

رضا نامجو: اگر کنار یک طرفدار دو آتشه خواننده شناخته‌شده موسیقی پاپ بنشینید و از او درباره دلایل استقبال بی‌حد او از صدای خواننده مورد علاقه‌اش بپرسید، احتمالا یکی از دلایل این علاقه، ترانه‌های استفاده‌شده در کارهای او خواهد بود. بنابراین می‌شود گفت اهمیت کلام در این نوع موسیقایی بسیار بیش از آن چیزی است که در سایر انواع موسیقایی می‌توان سراغش را گرفت. در این بین هستند کسانی که تنها ضمانت برای توفیق چندساله و ادامه‌دارشان؛ ترانه‌های جان‌دار، مردمی و… نیست. محسن چاوشی یکی از همین خواننده‌هاست که در سال‌های اخیر در اوج محبوبیت و مقبولیت قرار دارد.

انتشار آلبوم «امیر بی‌گزند» او مخصوصا در آن‌جا که تمامی رکوردهای دانلود رسمی و غیررسمی را شکست، گواهی است بر این مدعا. اهورا ایمان، ترانه‌سرا و البته خواننده این روزهای موسیقی پاپ در گفت‌وگو با ما از دلایلی که به نظر او موجب اقبال جالب توجه بخش زیادی از مردم ایران به کارهای چاوشی شده، سخن می‌گوید. متن گفت‌وگو با اهورا ایمان را در ادامه مطلب بخوانید:

982338_153

 

می‌گویند شیب رشد دانلود آلبوم «امیر بی‌گزند» در سایت‌ها چه به‌صورت مجاز و غیرمجاز بسیار صعودی بوده و حتی رکوردهایی هم در این ‌بین ثبت شده‌اند. نظر شما در مورد این اتفاق چیست و این حد از استقبال توسط مخاطبان چاوشی را چطور تحلیل می‌کنید؟

اجازه دهید من از شیب فرهنگی محسن چاوشی در این سال‌ها بگویم که یک اتفاق جالب به حساب می‌آید، یعنی حرکتی که با آلبوم «من خود آن سیزدهم» شروع شده و پس از رشد حالا به بلوغ رسیده و خود را در آلبوم «امیر بی‌گزند» نشان داده است. حواس من از آلبوم «من خود آن سیزدهم» متوجه محسن چاوشی شد، البته قبل از این آلبوم و درواقع از سال‌ها پیش ما همدیگر را می‌شناختیم، حتی قرار همکاری با یکدیگر را هم داشتیم اما به سرانجام نرسید و ترجیح دادیم هر یک راه خود را پیش بگیریم.

وقتی آلبوم «من خود آن سیزدهم» منتشر شد، من متوجه شدم که بالاخره یک نفر از اهالی موسیقی پاپ به ظرفیت‌های ادبیات آهنگین فارسی پی برده است. به‌این‌ترتیب که  تمامی آلبوم را براساس اشعار کلاسیک ارایه داده است و یک آلبوم موسیقی با تنظیم‌های خیلی خوب – البته در زمان خود- و ملودی‌های جذاب ساخته و در یک قالب خوب ارایه داده که «من خود آن سیزدهم» نام گرفت و منتشر شد. به‌نظر من محسن چاوشی در آلبوم «من خود آن سیزدهم» کاملا برخلاف دیگر خوانندگانی که به خواننده پاپ معروف هستند، حرکت کرد. اصلا قصد مقایسه ندارم ولی درحال حاضر چند تن از خوانندگان پاپ ما جرأت چنین ریسکی را دارند و عواقب احتمالی آن را می‌پذیرند؟ البته محسن چاوشی ظرفیت‌هایی را برای خود ایجاد کرده، چون آدم بسیار باهوشی است.

او تا به حال روی صحنه نرفته و اجرای زنده نداشته است و مخاطبان خود را منتظر تِرَک تِرَک آثار خود نگه داشته است. اشعار آلبوم «من خود آن سیزدهم» نیز به قدری هوشمندانه انتخاب شده بود که به نظر من می‌شود گفت یکی از وجوه پاپیولار ادبیات کلاسیک ما بود، یعنی توانست نشان دهد چقدر شعر کلاسیک ما مردمی است و چقدر شعر کلاسیک ما از خود مردم برآمده است. اگر مقداری تلاش و کار روی آن صورت بگیرد شاید بتواند موفق باشد. روند خوب محسن چاوشی با کارهایی که برای سریال «شهرزاد» خوانده بود، ادامه داشت. من آلبوم «پاروی بی‌قایق» محسن چاوشی را هم دوست داشتم ولی نه به اندازه «من خود آن سیزدهم» و نه حتی به اندازه آلبوم «امیر بی‌گزند». شاید به این دلیل که من نمی‌توانم ضعف تألیف را بپذیرم. به این مسأله در مصاحبه‌ای که در مورد حبیب محبیان انجام دادم هم اشاره داشتم.

واقعا در آلبوم «من خود آن سیزدهم» ضعف تألیف ادبی اصلا وجود نداشت. این نکته قابل‌اعتنا و خیلی مهمی است. به نظر من این مسأله باعث شد آلبوم «من خود آن سیزدهم» حتی در میان روشنفکران و اهالی ادب، فرهنگ و هنر و کسانی که به صورت عمیق‌تر به فرهنگ و هنر می‌پردازند مورد اقبال و توجه قرار بگیرد. این موضوع در آلبوم «امیر بی‌گزند» باز هم خود را نشان داده است اما نه به‌طور کامل. هنوز هم محبوب‌ترین آلبوم من بین کارهای محسن چاوشی همان آلبوم «من خود آن سیزدهم» است. آلبوم «امیر بی‌گزند» در رتبه بعدی قرار می‌گیرد، البته باید این نکته را مطرح کنم که تعدادی از قطعات آلبوم «امیر بی‌گزند» هم مورد علاقه من است.

به‌عنوان ترانه‌سرایی که ظرایف شعری را به خوبی می‌شناسد، نظرتان را درباره توجه دوباره محسن چاوشی بگویید…

در این آلبوم تمرکز محسن چاوشی بیشتر روی اشعار مولانا و سعدی بوده است. خیلی خوشحالم که او در تجربه اخیرش سعدی را هم کشف کرده است. به‌نظر می‌آید دریایی که چاوشی در آن افتاده حالا حالاها او را درون خودش می‌کشد. این جای بسیار خوشبختی است که در روزگاری که این همه ترانه مبتذل می‌شنویم و با ترانه‌هایی سروکار داریم که تا این حد دچار ضعف تألیف هستند، در روزگاری که ترانه‌ها بدون ایدئولوژی هستند (در این‌جا منظورم ایدئولوژی سیاسی نیست، منظورم ایدئولوژی فرهنگی و به نوعی بدون‌ایده بودن است)، در روزگاری که همه برای رضایت مخاطب‌شان سر و دست خودشان را می‌شکنند و به هر آب و آتشی می‌زنند، این‌که محسن چاوشی توانسته بسیاری از مخاطبان موسیقی پاپ را با شعر کلاسیک آشنا کند و حتی آنها را با این نوع شعری آشتی دهد، وجه تمایزی است که نباید از کنارش به‌سادگی گذشت.

من حقیقتا در مورد هیچ‌کدام دیگر از خوانندگان موسیقی پاپ نمی‌توانم به این نحو سخن بگویم. اگر بحث بر سر هر خواننده دیگری بود واقعا نمی‌توانستم با صراحت از کاری که هر کدام از آنها انجام داده‌اند، دفاع کنم. من به‌عنوان کسی که اوضاع موسیقی را رصد می‌کند، خودش می‌خواند و ترانه می‌گوید به این نکات اهمیت می‌دهم.

982339_225

 

مفاهیمی که توسط چاوشی انتخاب می‌شود و هر روز در ترانه‌های جدیدش به گوش می‌رسد، چقدر در این مسیر به او یاری رسانده است؟

محسن چاوشی به جایگاهی رسیده که از اقتضائات آن جایگاه نخواندن لاطائلات اکثریت خوانندگان موسیقی پاپ است. خیلی متأسفم که از این لفظ استفاده می‌کنم اما حقیقتا ترانه پاپ ما به روزگاری دچار شده که بیشتر ترانه‌ها نه‌تنها چیزی به مخاطب اضافه نمی‌کنند، بلکه اگر او برای خودش‌ فرهنگی هم قایل باشد، ممکن است آن را در مواجهه با این آثار از دست بدهد. محسن با آلبوم «من خود آن سیزدهم» به سمتی آمد که دیگر نمی‌تواند کارهایی که در گذشته خوانده را تکرار کند. از این نظر آلبوم سیزده نقطه بلوغ حرکت چاوشی در مسیری است که تاکنون پیموده است. پیش از آن هم البته در دو آلبوم قبلی کارهایی کرد که نشان می‌داد او درحال جداکردن خودش از اکثریت قاطبه خوانندگان پاپ است. در آلبوم سیزده در این مسیر او به نقطه بلوغ رسید.

اگرچه طی مسیر او کمی طول کشید اما در آشفته‌بازاری که برخی خوانندگان بعد از انتشار ١٠آلبوم همچنان دارند یک خطر و یک نگاه را پی می‌گیرند و یک‌سری حرف‌های کم‌ارزش و بی‌ارزش را تکرار می‌کنند، این کار خیلی ارزشمند است. او به آن نوع نگاه رسیده که در کارش، مسائل اجتماعی جایگاه کوچکی نیستند. ترانه‌ای که قرار است با احساس مردم گره بخورد و از دل مردم بربیاید، کلیاتی عظیم را تشکیل می‌دهد و به‌صورت جزییات اثر نباید به آنها نگاه کرد. به تصور من این ممکن نیست دیگر شاهد این اتفاق باشیم که یک نفر کاری از مولانا بخواند و بعد از آن هم یک اثر کم‌ارزش و دم‌دستی را ارایه دهد، البته نمونه چنین افرادی در ذهنم هست اما گمان نمی‌کنم از این به بعد شاهد چنین اتفاقی باشیم.

با وجود آن‌که من برای بسیاری از خوانندگان ارزش قایل هستم اما شاهد این موضوع بودم که برخی از این افراد در اواخر دهه ٧٠ به مولانا، سعدی و حافظ  متوسل می‌شدند فقط به این خاطر که از آنتن تلویزیون دیده شوند. خیلی از آنها با داشتن صدای ٦ دانگ و با دارا بودن دانش موسیقی، کاری می‌خواندند که ترانه‌های بی‌اهمیت داشت و فقط برای پول درآوردن و کنسرت گرم‌کردن ساخته شده بود. در آن فضا، صحنه کنسرت عملا هیچ تفاوتی با مجلس عروسی نداشت. البته کار ٦ و ٨ خواندن هیچ ایرادی ندارد اما به نظرم نشاندن مولانا، سعدی، حافظ، خیام و … در کنار شعری که سراپا ضعیف و آینه ضعف تألیف است، ترکیب محترمانه‌ای نیست.

محسن چاوشی اما از یکی دو آلبوم پیش از آلبوم «من خود آن سیزدهم» به این سو توجهش را به شعر بیشتر و بیشتر کرد. یکی از الزامات این هدف توجه بیشتر به سوژه‌های شعر بود. گفته شده محسن چاوشی در آلبوم «امیر بی‌گزند» قطعه «تریاق» را دوست داشته. سوال این‌جاست که چرا؟

به‌نظر من این انتخاب از دلایل جامعه‌شناختی برخوردار است. همان موقع علیه چاوشی هجمه‌هایی صورت گرفت و او به جای پاسخ گفتن به این هجمه‌ها مطابق راهی که همیشه پیموده از راه شعر به منتقدانش پاسخ داد. او همیشه با شعر به منتقدانش پاسخ می‌دهد. به نظر من این روش برخوردی اجتماعی و جامع‌ شناختی با شعر است. در این مسیر مخاطبی که علاوه بر دانستن نام  شاعر یا قرنی که شاعر در آن زندگی می‌کرده می‌تواند شعر را تفسیر کند و این توانمندی را دارد که از شعر کلاسیک برداشت داشته باشد، متوجه خواهد شد که روی سخن زبان اثر با چه کسی است، ناظر به کدام مسأله اجتماعی است و از چه چیزی شکایت دارد؟

من تصور می‌کنم این نوع استفاده از محتوا و چیزی که تشکیل‌دهنده محتواست، نتیجه مواجهه محسن با شعر کلاسیک است، به عبارت دیگر شعر کلاسیک با او کاری کرده که دریافت شعرها و ترانه‌های امروز ما در مقایسه با شعر کلاسیک قوی نیستند. با این توضیح هر چقدر به سمت آینده پیش برود و بیشتر کار کند، درصورتی‌که با شعر کلاسیک همراه باشد بر غنای کارش افزوده خواهد شد. البته من فکر می‌کنم این همراهی ادامه‌دار خواهد بود، چون محسن چاوشی واقعا به دریایی درافتاده که پایانش را نمی‌بیند. او در مسیری قدم گذاشته است که این آلبوم تازه آغاز آن است.

با توجه به توضیحاتی که در مورد کار چاوشی ارایه دادید، پرسش این‌جاست که به‌ نظرتان پتانسیل موجود در موسیقی پاپ معاصر داخل ایران از این منظر چه وضعی دارد؟

این نکته را هم نباید ناگفته گذاشت که ما درحال‌حاضر کسانی را که بتوانند در ترانه‌هایشان بدون ضعف تألیف و تضعیف  زبان از پس پرداخت مضامین بربیایند بیشتر از انگشتان یک دست نداریم. در این میان اما مخاطب با هنرمندی مواجه است که کلامی را انتخاب می‌کند که کمترین ضعف تألیف را دارد و در این مسیر خواه‌ناخواه دغدغه‌های خودش را هم دنبال می‌کند.

982340_482

 

 

جنگ یکی از مفاهیم موجود در کارهای محسن چاوشی است. به نظرتان قرائت او از جنگ و خون و درد بی‌ثباتی یک شهر تا چه حد با دیگران متفاوت است که مخاطبانش از هر گروه سنی و فکری می‌توانند با بخشی از این آثار ارتباط برقرار کنند؟

محسن چاوشی درد و مشکلات را تحمل کرده و دربه‌دری‌هایش از خرمشهر به آبادان، اصفهان و مشهد را طی کرده است، شهر به شهر با جمعیتی جنگ‌زده که کوله‌بار پریشانی جنگ را به دوش می‌کشیدند، کوچ کرده است و الان که به این جایگاه رسیده، راه متفاوتی را در پیش می‌گیرد.  او همان‌گونه که تریاق را برای ارایه جوابیه به منتقدانش انتخاب می‌کند، سوژه جنگ و جانباز را هم برای به تصویرکشیدن همان پریشانی درنظر می‌گیرد. همان دربه‌دری که سال‌ها به‌‌خاطر شرایط بد جنگ و روزگار نابسامانی که داشته، تحمل کرده است.

از همین منظر معتقدم شاید یکی از دلایل این‌که امیر بی‌گزند بر دل بسیاری نشسته است، صداقتی باشد که در این کار دیده می‌شود. در روزهایی که اغلب کارهای ارایه‌شده در موسیقی پاپ ایران یا برآمده از خوش‌باشی بی‌خودی است یا نتیجه بی‌خیالی بی‌خودی است. هرچند خیلی از خواننده‌های موسیقی پاپ امروز ممکن است از جنگ و فقر و فساد و فحشا بگویند اما به نظر من در بیشتر این گفته‌ها، اندیشه و فکری وجود ندارد، چون بسیاری از نقل‌کنندگان مشکلات اجتماعی در موسیقی اصلا آن مشکلات را لمس نکرده‌اند. چاوشی جزو کسانی است که لااقل جنگ را از ابتدا و از نزدیک لمس کرده است.

نظرتان در مورد المان‌های موسیقی ایرانی (سنتی) که می‌توان مشخصه‌هایشان را چه به لحاظ فرم ارایه آواز و چه ادوات‌سازی در کارهای چاوشی دید، چیست؟

محسن با استفاده از شعر کلاسیک و با بهره‌گیری از سازهای موسیقی ایرانی همچون تار، سه‌تار، سنتور و کمانچه (البته این سازها در آلبوم سیزده بروز بیشتری داشت اما در امیر بی‌گزند هم حضور دارند)  به موسیقی سنتی ایران خدمت کرده است، هرچند اهالی موسیقی ایرانی چندان میانه خوبی با او ندارند. به گمان من، وقار سه‌تاری که در کارهای اخیر محسن چاوشی به گوش می‌رسد بیشتر از سه‌تاری است که در بسیاری از کارهای مربوط به موسیقی ملی یا سنتی می‌شنویم، چون در اغلب کارهای مربوط به موسیقی شاید برحسب وظیفه یا سنت، سه‌تار فقط حضور دارد اما در این‌جا با وقار کامل حاضر است، شخصیت دارد و حرف می‌زند.

در کارهای محسن چاوشی، همان‌قدر که کلام دل مخاطب را خراش می‌دهد، سه‌تار هم به قلب زخم می‌زند. این سخن باید گفته می‌شد تا برخی از علاقه‌مندان به موسیقی خوب پاپ بدانند این نوع موسیقی برگرفته از موسیقی ملی و سنتی ما است، همان‌گونه که موسیقی پاپ خوب هر ملتی برگرفته از موسیقی ملی و سنتی آن ملت است. چه خوب است که محسن چاوشی این نوع موسیقی را با نگاهش تقویت می‌کند و در این مسیر از آن بهره هم می‌برد.

 

 

در سینمای ایران اصغر فرهادی یک برند است

  • آقای طوسی از نظر شما اصغر فرهادی به عنوان یک پدیده در سینمای امروز ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟ می خواهم با این سوال به پیشواز نقد «فروشنده» برویم.

هادی عیار: کمتر کسی هست که جواد طوسی را نشناسد. او را عمدتا با دفاع از سینمای مسعود کیمیایی به خاطر می آورند. طوسی منتقدی است که هنوز به حضور قهرمان در سینما اعتقاد دارد و می گوید مهم ترین نیاز امروز سینمای ما قهرمان است. او 61 سال سن دارد و بیشتر از سی سال است که در نشریات و رسانه های مختلف به نقد فیلم می پردازد. جواد طوسی فوق لیسانس حقوق قضایی و وکیل است.

در این گفتگو طوسی به بیان مقدمه ای اجمالی درباره فرهادی و آغاز به کارش می پردازد و سپس نقد فیلم های او و به ویژه نقد «فروشنده» را از دو بعد زیبایی شناسی و مضمون اجتماعی بررسی می کند.

1028040_351

 

آقای طوسی از نظر شما اصغر فرهادی به عنوان یک پدیده در سینمای امروز ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟ می خواهم با این سوال به پیشواز نقد «فروشنده» برویم.

– در ابتدا مایلم به یک نکته که فکر می کنم نکته مهمی است اشاره کنم. اینکه به هر حال اصغر فرهادی یک برند در سینماست و مواجه شدن با چنین شخصیتی و فیلم هایش باید واقع بینانه باشد. متاسفانه وقتی کسی برند می شود، دو گونه نقد درباره آثار او بیشتر به چشم می خورد؛ یکی نقدهای صرفا سلبی و دیگری نقدهای صرفا ایجابی.

این دو گونه نقد به یک میزان از ارزش های فنی و تخصصی نقد در سینما بی بهره هستند. در واقع منظورم این است که برخی از منتقدان صرفا برای انکار چنین برندی سعی می کند نقدهای منفی و سلبی بنویسند و مطرح کنند و در مقابل برخی دیگر سعی می کنند به هر قیمتی از او و آثارش تعریف کنند. خب بدیهی است که این نقدها ارزش واقعی چندانی ندارند. مهم این است که با نگاهی واقع بینانه به پیشواز چنین آثار یا اشخاصی برویم. یعنی نقدهای صفر یا صدی را کناری بگذاریم و با خود اثر به عنوان یک اثر هنری مواجه شویم.

با این مقدمه درباره پدیده فرهادی در سینما باید بگویم که فرهادی روندی را تا امروز طی کرده است. او درس تئاتر خوانده و مشق تئاتر کرده است. سپس به تلویزیون رفته و برای مثال در شبکه 5 سریالی را نوشته و کارگردانی کرده که این سریال توانسته به اندازه خودش بر مخاطب اثر قابل توجهی بگذارد. سپس به سینما آمده و تجربه هایی نظیر فیلمنامه نویسی فیلم «ارتفاع پست» را به طور مشترک با ابراهیم حاتمی کیا از سر گذرانده و فیلمنامه «کنعان» را به کارگردانی مانی حقیقی نوشته است، پس از اینها هم اولین فیلم بلندش با نام «رقص در غبار» را ساخته! این تجارب متفاوت در عرصه های گوناگون باعث شده تا اصغر فرهادی مدیوم را بشناسند و رسانه را درک کند.

اگر به فیلم «رقص در غبار» نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که فیلمساز این فیلم درک درستی از سینما به عنوان یک مدیوم دارد. فیلم «رقص در غبار» که البته تصور می کنم مهجور مانده و کمتر دیده شده یکی از فیلم های خو بو صادقانه فرهادی است. او در همین فیلم تلاش کرده تا روراست و صادقانه با شخصیت فیلم هایش کنار بیاید و مواجه شود. فرهادی در همین فیلم حرف نهایی اش را زده است. او سعی کرده تا با ایجاد کنشی میان دو نسل و تصور کردن یک موقعیت تفاهم انگیز و آشتی جویانه به جامعه اش پیشنهاد اصلاح بدهد. فرهادی این فیلم را با تکیه بر همین نگاه در یک موقعیت انسانی خاتمه داده و من معتقدم که این فیلم به عنوان اولین فیلم کارنامه یک کارگردان، قابل قبول و ارزنده است.

فرهادی اما رفته رفته مسیر و جنس کار خود را پیدا و سعی کرد در حوزه اجتماعی فیلم بسازد. او در فیلم بعدی اش یعنی «شهر زیبا» باز هم یک موضوع اجتماعی را دستمایه فیلمسازی قرار می دهد و یک موقعیت تفاهم انگیز ایجاد می کند که افراد یک طبقه اجتماعی به کمک همدیگر می آیند و نجات بخش می شوند.

در این فیلم، فرهادی یاد گرفته که از اصول و الگوهای زبان و قیود سینمای کلاسیک بپرهیزد و زبان مدرن روایت سینمایی را برگزیند و با زبان امروزی با جغرافیای ملتهب معاصر در روزگار ما سخن بگوید. فرهادی هر چه بیشتر جلو آمده است، بیشتر به مسائل و بحران های موجود در زندگی طبقه متوسط گرایش پیدا کرده است.

1028041_903

 

بله، به طور ویژه در سه گانه مشهورش…

– بله و البته نه صرفا در همان سه گانه. از «چهارشنبه سوری» تا «فروشنده» فرهادی سعی کرده است یکسره به موضوعات و مسائل زندگی طبقه متوسط بپردازد. طبقه ای که انگار تمایلی برای کسب فضیلت و تبیین آن ندارد. طبقه ای که هویتمندی خود را از دست داده و در موقعیت معلق به نظاره جهان ایستاده است.

البته خیلی از منتقدان هم این شیوه پرداختن به طبقه متوسط را دستمایه نقدهای جدی به فرهادی کرده اند.

– درست است. اتفاقا نقد من هم به فرهادی همین است. فرهادی در همه این فیلم ها تلاش کرده تا با الگوبرداری از پرداخت رئالیستی قصه، طبقه متوسط را نشان دهد. او صرفا در کار نمایش باقی مانده و فیلم هایش از «چهارشنبه سوری» تا «فروشنده»، پیشنهادی برای اصلاح جامعه نمی دهد. او صرفا مشکلات را روایت می کند.

فیلم های فرهادی از «چهارشنبه سوری» به بعد در نمایش زندگی طبقه متوسط با سرخوشی کاراکترها و زندگی روزمره و برخوردهای تفاهم آمیز آغاز می شود و رفته رفته به جایی می رسد که انگار هر چه بیشتر با یک کنتراست شدید شخصیتی مواجه می شویم. با انسان هایی مواجه هستیم که در ابتدای فیلم سرخوش و تفاهم برانگیز هستند اما در انتهای فیلم متلاشی می شوند و برای بقای شان مجبورند شناسنامه ای خاکستری و خالی از تمنای فضیلت داشته باشند.

این شخصیت ها در همین فضایی که فرهادی روایت می کند، مجبور می شوند که پنهانکاری، دروغ و ریا را بپذیرند و با آن کنار بیایند. این همان چیزی است که استمرارش باعث می شود هویت یک طبقه به اضمحلال برسد و متلاشی شود. تا اینجای کار برگ برنده در دست فرهادی است. به این معنی که تا اینجا فرهادی توانسته تصویری شفاف و واقعی از روزگار زندگی طبقه متوسط ارائه کند. او شخصیت هایی را پرداخت می کند که در عین تک افتادگی و پنهانکاری و بی یاوری، مورد پذیرش و باورپذیری مخاطب قرار می گیرند اما نقد به او آنجا آغاز می شود که منتقد یا تماشاگر به جستجوی پیشنهادی که فرهادی برای اصلاح دارد، بر می خیزد.

در مورد فیلم «فروشنده» چطور؟ عمده نقدهایی هم که به این فیلم می شود، به رویکرد فرهادی در قبال این مسائل مربوط است؟

– در مورد «فروشنده» هم این نقد قابل طرح کردن است. نگاه کنید همانطور که گفتم از نگاه فرهادی طبقه متوسط یک طبقه ای است که رستگاری خود را از دست داده و آرمانگرایی و افق های روشن آینده اش دور شده است.

او فیلم هایش را با همین دیدگاه و محدود کردن در چارچوب روایی رئالیستی ساخته و این می تواند جای ایراد باشد. منظورم این است که شخصیت ها و کاراکترهای قصه های فرهادی درگیر آرمانخواهی و فضیلت خواهی نمی شود. فیلم از واقعیت شروع می شود و بدون تغییر در خصلت فضیلت جوی کاراکترها در همان واقعیت پایان می یابد. این در حالی است که ما از فیلم انتظار داریم راه روشنی برای اصلاح پیشنهاد کند، البته این یک وجه نقد است. بخش مهمی از نقد هم به کیفیت فنی کار بر می گردد که البته فرهادی در این بخش فیلمساز موافق و توانمندی است.

1028042_265

این را در مقایسه با سینمای ایران می گویید یا فیلم های خود فرهادی؟

– هر دو! فرهادی در مقایسه با استانداردهای سینمای ایران طبیعتا جلو است اما در مقایسه با کارهای خودش هم این حرف در مورد فیلم «فروشنده» صادق است. به نظر من دست کم فیلم «فروشنده» در کارگردانی نسبت به فیلم قبلی فرهادی، بهتر و پخته تر است. به این موضوع می توان دوباره پرداخت اما اجازه بدهید قبل از آن، به این نکته هم اشاره کنم که فیلمسازی فرهادی، فیلمسازی خلع سلاح کننده است. به این معنی که فرهادی بحران را تصویر می کند اما راه عبور از بحران را نشان نمی دهد. در واقع مخاطب در بیابانی رها می شود که هیچ چراغ راهی در آن نیست. خب این نقیصه در ساخت و بافت فیلمنامه هم رسوخ می کند و ممکن است برخی مواقع منطق درونی متن را هم به هم ریزد.

اما همان طور که گفتم فیلم های فرهادی از نظر فنی فیلم های قابل تامل و ارزشمندی هستند. با این همه زمانی می توان نگاهی واقع بینانه به فیلم های او و خود او داشت که با تجمیع این نگاه ها به نقدش برویم. به این معنی که فرهادی را از دو زاویه می توان رصد کرد، یکی زیبایی شناسی سینماست که متشکل از شناخت گرامر و مدیوم و به کار بردن ابزارهایی است که در یک فیلم وجود دارد. زاویه دیگر، وجه مضمونی و تحلیل اجتماعی فیلم هاست.

در زاویه نخست، فرهادی یک فیلمساز موفق و اثرگذار است اما از نگاه دوم ایرادهایی به شیوه کار فرهادی وجد دارد چون از نظر من، فیلم ناقص باقی می ماند و به نوعی به شمایل نگاری صرف و عکاسی از واقعیت بدل می شود. سینما باید آسیب شناسی جدی داشته باشد. صرف طرح دغدغه و طرح مسئله نمی تواند ادامه دار باشد. تا کی می توانید فیلم هایی را ببینید که مرتب بگویند واقعیت این است و آن است و …

جالب این است که بدانید تحقیقات روانشناسی هم نشان داده که صرف نشان دادن بحران، بدون ارائه راهکار مقابله با آن بحران، برای مردم عادی هم اثرگذار نیست و صرفا هراس و بدبینی ایجاد می کند. از این حیث است که من معتقدم هنوز هم سینمای ما به یک قهرمان تمام عیار احتیاج دارد.

بعضی ها می گویند که سینمای جدید و به ویژه سینمای طبقه متوسط، قهرمان پرور نیست و نیازی هم به قهرمان ندارد.

– من چنین نظری ندارم. اتفاقا برعکس من معتقدم که اگر قهرمان به خوبی در متن و بطن یک فیلم پردازش شود، می تواند هم فیلم را نجات بدهد و هم مخاطب را از آن بیابانی که قبلا گفتم برهاند. اتفاقا طبقه ای که آرمان هایش را از دست داده، بیش از هر زمان به یک قهرمان تمام عیار احتیاج دارد. ما باید در تماشاگران سمپاتی ایجاد کنیم و خلأها و نقص ها را به او بقبولانیم و او را به مشارکت برای حل و رفع و رجوع این نقص ها دعوت کنیم. پایان فیلمی که این مشکلات را صرفا بازگو کرده است، دعوت کننده نیست. از قضا عنصری که می تواند تماشاگر را به مشارکت در سخن اصلی فیلم دعوت کند، یک قهرمان است.

1028043_934

 

آیا عماد یک قهرمان نیست؟

– من فکر می کنم نیست. قهرمان باید دخالت کند، آرمان داشته باشد و برای آن بجنگد. حتی اگر شکست هم بخورد، چیزی که اهمیت دارد مبارزه کردن است. تردید عماد بیشتر از آن است که بتواند از او یک قهرمان بسازد. گرچه می توان گفت که فرهادی تلاش کرده تا از او یک قهرمان بسازد اما فضای کار این اجازه را نداده که قهرمان شخصیت بشود. همانطور که گفتم قهرمان باید حرف داشته باشد و پیشنهاد ارائه کند. اصولا قهرمان در جایی می تواند وجود داشته باشد که فیلمش پیشنهاد ارائه کند و صرفا در مقام توصیف واقعیت نماند.

سخن را اینطوری کوتاه می کنم که «فروشنده» فیلم خوبی است اما به لحاظ تکنیکی و فنی. البته ایرادهایی هم دارد اما شدت نقاط قوت آن بیشتر از ایرادهاست. اما تمام موجودیت یک فیلم در بیان تکنیکی اش خلاصه نمی شود. یعنی حرفی که فیلم در نهایت می زند هم اهمیت دارد. من پیشنهاد می کنم که منتقدان ما تلاش کنند برای طرد یکدیگر با ایجاد امکانی برای تضارب آرا و فهم یکدیگر، فرهنگ پذیرش دیگری را گسترش دهند.

 

نگاهی به رمان انسان ها داشته باشیم

1033795_895

 

  • مت هیگ نوشته به نوشتن این رمان افتخار می کند و اذعان می کند که هرگز چیزی مانند آن ننوشته است. همان طور که مت هیگ تأکید کرده او رمان درباره ی بیگانه ها ننوشته بلکه رمانی را نوشته است که اهمیت عشق را به ما یادآوری کند.

انسان ها
  • مت هیگ
  • ترجمه ی گیتا گرکانی
  • انتشارات هیرمند
  • چاپ اول: 94
گاهی قصه نویس برای نشان دادن طبیعت آدمی ناچار است از چشم یک بیگانه بشریت را روایت کند. چنان که پیش از مت هیگ مارک توین در «بیگانه ای در دهکده» انسانیت را از نگاه شیطان روایت کرده است. مت هیگ اما همچون مارک توین نگاهی مطلقاً بدبینانه به سرشت بشری ندارد. این روزها که چهره ی بشریت بیش از هر دوره ای ننگین است و گرگ- انسان هابزی در لباس داعش و… نمود آشکاری دارد نویسنده ای باز تأکید کرده است که آنچه موجب مباهات بشریت است؛ عشق است.
راوی «انسان ها» از جای مطلقاً دوری آمده که در تصور نمی گنجد. مکانی با فاصله بیش از هزار سال نوری. جایی که تنها منطق حاکم است. فردیت از بین رفته و  مرگی وجود ندارد. او در پی مأموریتی به زمین آمده تا گرگ- انسان را از دستیابی به پیشرفتی که کائنات را دچار خطر می کند بازدارد.
«میزبان ها»، حاکمان سیاره ای که بیگانه ی رمان از  آنجا آمده،انسان را این گونه وصف می کند:«انسان ها موجودات متکبری اند، مشخصه ی آن ها خشونت و حرص است. آن ها سیاره ای را که وطن شان است، تنها سیاره ای را که در حال حاضر به آن دسترسی دارند، اشغال کرده اند و در مسیر نابودی قرار داده اند. آن ها جهانی از تفاوت ها و دسته بندی ها خلق کرده اند و مدام در درک شباهت هایی که با هم دارند، شکست می خورند. تکنولوژی را بیش از آن جلو برده اند که انسان از نظر روان شناسی بتواند پا به پای آن پیش برود، با این حال هنوز فقط به خاطر پیشرفت، و برای دستیابی به پول و شهرتی که همه مشتاقش اند، دنبال پیشرفت می روند.»
1033796_358
قهرمان بیگانه این رمان در پی ربوده شدن پرفسور ریاضیاتی از دانشگاه کمبریج که موفق به کشف مسئله ای مهم در ریاضیات شده به زمین آمده است. او به هیئت «اندرو مارتین» (همان پرفسور ریاضیات) درآمده و وارد زندگی خانوادگی او می شود. نویسنده با طنزی ظریف و پنهان عادات روزانه بشری مثل تماشا کردن تلویزیون، لباس پوشیدن، غذاخوردن و … از نگاه یک بیگانه دست انداخته است.
بیگانه نخست در هیئتی برهنه ظاهر پرفسور را گرفته و به همان شکل در خیابان های کمبریج پرسه می زند تا این که به علت برهنگی و دله دزدی دستگیر می شود. پس از آن اهمیت لباس پوشیدن در میان بشر را این طور روایت می کند: « هر چه انسان ها در مورد معماری یا سوخت های غیر رادیواکتیو ایزوتوپ گرفته از هلیوم نمی دانند، برای دانش شان در مورد لباس صرف کرده اند. آن ها در این حوزه نابغه اند، با همه ی ظرایف آن آشنایی دارند به شما اطمینان می دهم آنجا هزاران لباس بود.
لباس به این شیوه عمل می کرد: لایه های زیری و لایه های بیرونی داشت. لایه های زیری شامل زیرشلواری و جوراب بود که کاملاً قسمت های میانی بدن و نواحی انتهایی پاها را می پوشاند. می شد یک زیرپوش هم به تن کرد که ناحیه ی تقریباً کمتر شرم آور سینه را می پوشاند. در این قسمت بخش حساس سرسینه ها قرار دارد. من در مورد کاربرد این بخش هیچ اطلاعی نداشتم، هرچند متوجه حساسیت آن شدم. لایه های بیرونی لباس مهم تر از لایه های زیری به نظر می رسید. این لایه نود و پنج درصد بدن را می پوشاند، تنها صورت و دست ها را به نمایش می گذارد. لایه های بیرونی لباس ظاهراً کلید نظام قدرت در این سیاره است.»
بحران قصه از آنجا شروع می شود که این بیگانه از اجرای دستورات همنوعانش سرپیچی می کند. او که دستور دارد هرکس که از کشف پرفسور مارتین اطلاع دارد را بکشد از جمله زن و پسر او را پس از مدتی کشف می کند عاشق زن پرفسور شده و می خواهد در هیئت انسانی به زندگی ادامه دهد…
1033797_266
مت هیگ نوشته به نوشتن این رمان افتخار می کند و اذعان می کند که هرگز چیزی مانند آن ننوشته است. همان طور که مت هیگ تأکید کرده او رمان درباره ی بیگانه ها ننوشته بلکه رمانی را نوشته است که اهمیت عشق را به ما یادآوری کند. او در فصلی از این کتاب در قالب توصیه به فرزند پرفسور 97 توصیه برای ما نوشته است. از جمله آن که نگران نباشیم، عشق بورزیم و شعر بخوانیم. همان طور که از متن رمان پیداست «امیلی دیکنسون» برای مت هیگ شاعر مهمی است. او در این توصیه 97 بندی «گالیور» پسر پرفسور را تشویق می کند که شعر بخواند و بخصوص شعر های امیلی دیکنسون را بخواند. اما رمان او بیش از هر چیزی یادآور این شعر سعدی است:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
مت هیگ رمان نویس و روزنامه نگار بریتانیایی در سال  1975 در یورکشایر به دنیا آمده. در دانشگاه تاریخ و زبان انگلیسی خوانده است. او با همسر و دو فرزندش در برایتون زندگی می کند. هیگ به آثار رولد دال علاقه مند است و از رمان های مورد علاقه اش می توان به مادام بواری، هاکلبری فین، بلندی های بادگیر،بازگشت بومی و… اشاره کرد.
مت هیگ برای کودکان هم رمان می نویسد و آثارش به بیش از 29 زبان ترجمه شده است. اولین رمانش «آخرین خانواده در انگلیس» (2004) در انگلیش جز فهرست پرفروش ها بوده و جز برگزیده های باشگاه کتاب دیلی میل و قرار است از آن فیلمی ساخته شود. کتاب های هیگ به شدت در دنیای انگلیسی زبان مورد استقبال قرار گرفته اند. چنان که روزنامه تایمز همین رمان «انسان ها» را با آثار کورت ونه گات مقایسه کرده است.