برای به وجود آمدن اعتماد چه کلماتی نیاز است

confident-boy

  • وقتی از فردی کمک می خواهید حتی اگر تبحر کافی دارید، نشان اعتماد شما به طرف مقابل و ارزش قائل شدن برای  اوست. کمک خواستن از دیگران نشان دهنده حرکت شما برای اعتماد سازی است نه ضعفتان.

چه راه هایی برای جلب اعتمادوجود دارد؟ استفاده مناسب از واژه ها! واژه ها می توانند دیوار اعتماد را بلند و مستحکم کنند.

سلام، امروز خوب به نظر می رسی!
با دوستان و همکارانتان صرفا با جمله «حالت چطوره؟» احوال پرسی نکنید. برای لحظه ای مکث کنید و جمله خود را بعد از سلام بر حسب ظاهر او ادامه بدهید. در این شرایط بگویید: «امروز سرحال یا ناراحت  به نظر می رسی». این اظهارات رابطه حسی بین شما و او ایجاد می کند که به تبع آن اعتماد سازی هم انجام می گیرد.

من درک می کنم چه می گویی
حتی اگر با نظر فردی مخالفید، قبل از این که باور او را به چالش بکشید، نشان بدهید که به عقیده اش احترام می گذارید: «من درک می کنم چی میگی» یا «نظرت برایم قابل احترام است». شما قبل از ابراز نظرتان، از عقیده طرف مقابل حمایت کرده اید که جو صمیمی و قابل اعتمادی ایجاد می کند. اگر انتقادی هم به نظرش داشتید، نقدتان راغرض ورزی تصور نمی کند.

به نظرم …
برای بیان عقیده از واژه درست و ساده ای استفاده کنید که نشان دهد ضمن پذیرش نظر دیگران، می خواهید نظر جدیدی به اظهاراتشان اضافه کنید، در این شرایط بهتر است بگویید: «به نظرم» یا «پیشنهاد دیگه ای هم که می شه کرد …» این اصطلاحات خیلی بیشتر از اصطلاح «من می گم باید …» جواب می دهند. چون خودتان را از دیگران جدا نکرده اید و در مقابلشان قرار نگرفته اید.

فکر می کنی این کار چطور امکان پذیر است؟
وقتی قرار است درباره موفقیت فردی یا پیشرفت موضوعی با دیگران گفت و گو کنید، اجازه بدهید آن ها هم تعریف خودشان را منطبق بر معیارهایشان از موفقیت ارائه دهند. قضاوت کردن شما در همان ابتدا سبب می شود طرف مقابل سکوت کند و اطلاعات کمتری در اختیارتان بگذارد. پس با این سوال شروع کنید «فکر می کنی این کار چطور امکان پذیر است؟» اگر  این سوال را بعد از نظر خودتان مطرح کنید، او را در موضع دفاعی قرار داده اید.

می دانم که در چه شرایط دشواری قرار داری
حالا یک قدم فراتر از دلسوزی بردارید. دلسوزی نشان می دهد شما برای فرد مقابل متاسف هستید اما همدلی نشان می دهد ناراحت هستید چون طرف مقابلتان ناراحت است. این همدلی باعث اعتماد می شود.  از این جمله می توانید استفاده کنید: «من می دانم در چه شرایط دشواری هستی» که حمایت شما را نشان می دهد و این که اگر کمکی لازم باشد دریغ نمی کنید.

تقصیر من بود!
شاید تصور می کنید که اشتباهات، اعتبارتان را از بین ببرد اما بدانید که پذیرفتن نقطه ضعف ها اعتماد در روابط شما را مستحکم تر می کند. مردمی که قبول دارند کامل نیستند جذابیت بیشتری دارندتا افرادی که داعیه کامل بودن دارند. شاید در ابتدا پذیرش اشتباه کار سختی باشد اما اگر این موضوع را بپذیرید و تکرار کنید، عادت خواهید کرد وقتی مقصر هستید اعلام کنید: «تقصیر من بود»، این کلمات آبی است بر آتش بی اعتمادی در روابط شما.

می توانی به من کمکی بکنی؟
وقتی از فردی کمک می خواهید حتی اگر تبحر کافی دارید، نشان اعتماد شما به طرف مقابل و ارزش قائل شدن برای  اوست. کمک خواستن از دیگران نشان دهنده حرکت شما برای اعتماد سازی است نه ضعفتان.

کار تو را قبول دارم!
بعد از درخواست همکاری اجازه بدهید خودشان کاری را که به ایشان محول شده  کنترل کنند. زیر ذره بین انتقاد قرارشان ندهید. اجازه بدهید برنامه هایی را که ترسیم کرده اند، مطرح کنند. کافی است بگویید: «کار تو را قبول دارم» و اگر  نقصی وجود داشت این طور ادامه بدهید: «با این حال پیشنهاد دیگری هم هست».

چطور بعد از طلاق زندگی شادی داشته باشیم

living-your-best-life-after-divorce-660x330

  • موقعیتی که شما در آن قرار دارید، موقعیت دشواری است. احتمالاً چیزهایی خوانده‌اید یا شنیده‌اید که بهتر است بعد از طلاق انجام دهید. مثلاً این‌که ابتدا «دست از انکار بردارید و باور کنید که زندگی مشترک شما تمام شده است»،

 

 

 

اگر از همسر خود به هر دلیلی طلاق گرفته‌اید و یا در آستانه گرفتن طلاق هستید شاید زندگی عادی بعد از آن را برای خودتان غیرممکن بدانید این این مسئله حقیقت ندارد.

به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ برای بعضی از افرادی که طلاق گرفته‌اند، زندگی معنای خود را از دست می‌دهد. این فکر‌ها مدام در سر آن‌ها می‌چرخد: «آیا قرار زندگی همین بود که تلاش کنم و زندگی را به جایی برسانم و بعد طلاق بگیرم و همه چیز تمام شود؟»، «اصلاً قرار است این زندگی به کجا برسد؟»، «چرا زندگی می‌کنم؟»، «برای چه زنده‌ام؟»، «از این به بعد باید بر چه اساسی زندگی کنم؟» و عموماً جوابی برای این سوال‌ها پیدا نمی‌کنند. اگر شما هم با این سوال‌ها درگیری ذهنی دارید، این نوشته به دردتان می‌خورد.

احتمالاً شما هم این جملهٔ آشنا را شنیده‌اید که «برای زندگی‌ات معنایی پیدا کن، وگرنه رنج می‌کشی». ولی «معنا» یعنی چه؟ بعضی‌ها فکر می‌کنند، «معنا»‌‌ همان «هدف» است. یعنی من اگر هدفی در زندگی داشته باشم و تلاش کنم که به آن برسم، در واقع به زندگی معنا داده‌ام. این لزوماً نمی‌تواند درست باشد. اجازه دهید من فرق این دو را برای شما تشریح کنم. هدف به «مقصود»، «منظور»، «پیامد» و «نتیجه» اشاره دارد، این در حالی است که «معنا» به «جریان» یا «سیالی» اشاره دارد. در یافتن معنای زندگی، شما در پی «نتیجه» و «پیامد» نیستید، بلکه معنای زندگی به «زندگی پرشور» اشاره دارد، به زندگی‌ای که در هر لحظه از آن، احساس رضایت به شما دست می‌دهد، فارغ از این‌که «نتیجه» چه باشد و یا به «مقصودی» که داشتید رسیده‌ باشید یا نه. برای همین اهدافی همچون «رسیدن به فلان مقام شغلی»، «کسب مدرک تحصیلی»، «داشتن اندام جذاب»، یا «خریدن خانه در منطقه‌ای خوش آب و هوا» نمی‌توانند «معنای زندگی» باشند، چرا که امکان دارد شما به این اهداف دست پیدا کنید، ولی احساس رضایت نکنید. بیشتر اوقات ما به این اهداف دست پیدا می‌کنیم ولی لذت نمی‌بریم، خوشحال نیستیم و احساس رضایت نمی‌کنیم.

لزومی ندارد که حتماً کمک‌های مالی بکنید یا عضو «موسسه‌ها» یا «خیریه‌ها» باشید تا نوع‌دوستی کنید. همین که «مهربانیتان» را به دیگران گسترش دهید، همین که «عاطفه‌تان» را به دیگران هدیه کنید، همین که دیگران را دوست داشته باشید، شما آدم بخشنده‌ای هستید. نوع‌دوستی و بخشند‌گی به زندگی آدم‌ها معنا می‌دهد.

«معنای زندگی» چیست؟

جواب دادن به این سوال، یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست! امیدوارم ناامید نشوید اگر بگویم در طی قرون گذشته، تلاش فیلسوفان و روان‌شناسان به نتیجه نرسیده و هیچ جواب مشخصی برای این سوال پیدا نشده است. گفتم «مشخص» برای این‌که جواب‌های مختلفی برای این سوال وجود دارد. مثلاً بعضی‌ها می‌گویند باور داشتن به یک «قادر مطلق» یا یک «ناجی» به زندگی معنا می‌دهد (که به آن «معنای کیهانی» گفته می‌شود)، بعضی‌ها می‌گویند که «هیچ معنایی وجود ندارد و در واقع جست‌وجو برای «پیدا کردن معنای زندگی»، خود به زندگی معنا می‌دهد!»، اما در ‌‌نهایت ما روان‌شناسان به این نتیجه رسیده‌ایم که نمی‌توان یک معنای «واحد» برای تمام آدم‌ها در نظر گرفت و افراد باید تلاش کنند که خودشان برای خودشان معنایی بسازند.

چگونه به زندگی بعد از طلاق «معنا» دهیم؟

موقعیتی که شما در آن قرار دارید، موقعیت دشواری است. احتمالاً چیزهایی خوانده‌اید یا شنیده‌اید که بهتر است بعد از طلاق انجام دهید. مثلاً این‌که ابتدا «دست از انکار بردارید و باور کنید که زندگی مشترک شما تمام شده است»، بعد «به اندازهٔ کافی برای رابطه از دست رفته، سوگواری کنید»، سپس «حمایت‌های اجتماعیتان را گسترش دهید». این روند، سالم‌ترین روند سپری کردن فرایند بعد از طلاق است. حالا باید مواردی را پیدا کنیم که زندگیمان را پرشور کند. من پیشنهادهایی برای شما دارم. احتمالاً این جملهٔ من با بحث اولی یعنی «وجود نداشتن نسخهٔ واحد معنا برای آدم‌ها و تلاش برای پیدا کردن معنای شخصی» در تضاد است، ولی روان‌شناس‌ها فهمیده‌اند که بعضی چیزها می‌توانند معنای زندگی بسیاری از آدم‌ها باشند، این موارد به شرح زیر هستند:

۱. ارتباط با آدم‌های جدید را تجربه کنید!

«ارتباط اجتماعی» یکی از مهم‌ترین شیوه‌های معنا بخشیدن به زندگی است. مطالعات نشان می‌دهند که مواردی مثل «پول»، «سلامتی» و «احساس‌های خوب»، شادی را به زندگی هدیه می‌دهند ولی هیچ‌کدام لزوماً زندگی را معنادار نمی‌کنند و این خبر غم‌انگیزی است که آدم‌های شاد، الزاماً زندگی پرمعنایی ندارند. ولی از بین این موارد، «ارتباط اجتماعی» هم شادی می‌آورد و هم به زندگی معنا می‌دهد. ارتباط اجتماعی می‌تواند شامل رابطه با دوستان، خانواده، گروه‌های جدید و یا حتی برقراری ارتباط عاطفی با یک فرد جدید باشد.

۲. مسئولانه زندگی کنید!

بسیاری از آدم‌ها در دوره‌های سنی خاصی، دچار یک‌جور احساس گناه نسبت به زندگی خودشان می‌شوند که اصطلاحاً به آن «احساس گناه وجودی» گفته می‌شود. مثلاً به این فکر می‌کنند که چه کارهایی می‌توانستند بکنند ولی نکردند، چه پتانسیل‌هایی داشتند ولی به فعلیت نرساندند، چه توانمندی‌ها و استعدادهایی داشتند ولی شکوفا نکردند. احتمالاً شما بعد از طلاق خیلی به این مسائل فکر کرده‌اید. به‌واقع «طلاق» یکی از موقعیت‌هایی است که انسان‌ها را با این احساس گناه مواجه می‌کند. مسئولانه زندگی کردن، یعنی شما مسئول تمام اتفاق‌های زندگیتان هستید و البته این شما هستید که نویسندهٔ داستان زندگیتان هستید؛ بنابراین، مسئولیت زندگیتان را بپذیرید و به شیوه‌ای زندگی کنید، که بعد‌ها دچار احساس گناه وجودی نشوید، یعنی حالا فرصت خوبی است که از تمام توانمندی‌هایی که دارید استفاده کنید.

۳. طرح‌ها و پروژه‌های جدیدی برای زندگی ترتیب دهید

یکی از روش‌هایی که موجب می‌شود زندگی پرشور‌تر و معنادار‌تر دنبال شود، این است که پروژه‌های جدیدی در زندگی داشته باشید. برخی از افرادی که طلاق می‌گیرند، «منفعل» می‌شوند و اختیار زندگیشان را به دست «تقدیر» می‌سپارند و کنترل کمی روی زندگیشان دارند. برنامه‌ریزی کنید، علایق و سلیقه‌های فراموش شده‌تان را بازیابی کنید و به زندگیتان «موج» بیاندازید، یعنی کارهایی را انجام دهید که مثل موج به تمام زندگی‌خودتان (یا احیاناً فرزندانتان) سرایت کند.

۴. نوع‌دوستی را فراموش نکنید

افراد نوع‌دوست، دیدگاه خوبی نسبت به دنیا و آدم‌ها و تمام موجودات زندهٔ دنیا دارند. آن‌ها تمایل دارند که به هر شکل ممکن نسبت به «حال خوب» دیگران حساس باشند. لزومی ندارد که حتماً کمک‌های مالی بکنید یا عضو «موسسه‌ها» یا «خیریه‌ها» باشید تا نوع‌دوستی کنید. همین که «مهربانیتان» را به دیگران گسترش دهید، همین که «عاطفه‌تان» را به دیگران هدیه کنید، همین که دیگران را دوست داشته باشید، شما آدم بخشنده‌ای هستید. نوع‌دوستی و بخشنده‌گی به زندگی آدم‌ها معنا می‌دهد. حتی می‌توانید تجربه‌های بعد از طلاقتان را در اختیار افرادی که تازه طلاق گرفته‌اند، قرار دهید تا آن‌ها نیز دورهٔ بعد از طلاق را به خوبی سپری کنند. بسیاری از آدم‌ها از این‌که شنیده شوند و کسی باشد که «دنیا را از دید آن‌ها» نگاه کند و «همدلی» کند، احساس خوبی پیدا می‌کنند و لذت می‌برند.

۵. خلق کنید و عشق بورزید

«آفرینش» نیز یکی از آن مواردی است که به زندگی آدم‌ها معنا می‌دهد. پرورش گل در یک گلدان کوچک، یا اگر فرزندی دارید، تلاش برای رشد شکوفای فرزندتان، همگی انواعی از «خلق کردن» و «آفرینش» هستند. «عشق‌ورزی» نیز نوعی خلق به حساب می‌آید. به آدم‌ها عشق بورزید و هیجان را در آن‌ها زنده کنید. در واقع قصد دارم بگویم که بهانه‌هایی برای «بودن» در زندگی بسازید. بهانه‌هایی هرچند کوچک، ولی «لذت‌بخش». یادتان باشد که زندگی صرفاً «به دست آوردن» چیز‌ها نیست، زندگی لذت بردن از همین لحظه‌ای است که در آن هستید. زندگی یک هدیه است، که حداقل در این دنیا یک‌بار نصیب هرکس می‌شود، این هدیه را دریافت کنید، قدرش را بدانید و از آن ‌‌نهایت استفاده را ببرید تا از زندگی لذت ببرید.