زمان توسعه‌ برند به چه نکاتی اهمیت دهیم

 

  • شما سعی در جذب چه نوع مشتریانی دارید؟ شناسایی بازار هدف به دلایل زیادی حائز اهمیت است، شناسایی این بازارها باعث می‌شود بر روی تلاش‌های بازاریابی متمرکز شده و از پراکنده‌نگری در بازارهای متعدد جلوگیری شود.

 

توسعه‌ی برند همواره از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده و بخش مهمی از یک فرایند نظام مند بازاریابی یکپارچه است. برندینگ با افزایش تمرکز و آگاهی مصرف‌کننده موجب رشد سهم بازار می‌شود اما استراتژی برندینگ چیزی فراتر از بحث بازاریابی است.
برای این‌که نام برند خود را در ذهن مشتری ثبت کنید تا همیشه آن را به خاطر بسپارد باید از ابزارهای مختلفی مثل تبلیغات،خلاقیت، نوآوری و غیره استفاده کنید. با توسعه‌ی برند خود مشتریان وفادار به دست خواهید آورد. در ادامه مواردی که هنگام توسعه‌ی برند باید در نظر بگیرید آورده شده است.

 

 

 

 

شناسایی بازار هدف
شما سعی در جذب چه نوع مشتریانی دارید؟ شناسایی بازار هدف به دلایل زیادی حائز اهمیت است، شناسایی این بازارها باعث می‌شود بر روی تلاش‌های بازاریابی متمرکز شده و از پراکنده‌نگری در بازارهای متعدد جلوگیری شود. گرافیک‌های مرسوم، مد روز و موسیقی ممکن است مصرف‌کننده‌های جوان را جذب کند اما این نوع تبلیغات ممکن است مشتریان بالغ را ناراضی کند، بنابراین در ابتدا بازار هدف خود را تعیین کنید سپس براساس منافع مشتریان بالقوه‌ی خود عمل کنید.
لوگو و رنگ‌بندی
فونت و رنگ مناسب و ساده برای لوگوی شرکت خود انتخاب کنید. انتخاب گرافیک در مورد کسب‌وکار شما چیزهای بسیاری می‌گوید و در ایجاد برند منحصر به فردتان کمک می‌کند. سادگی طراحی و ارسال پیام به مخاطب از طریق لوگو باعث می شود که نام یک برند بیشتر در ذهن مخاطب ثبت شود. بسیاری از برندهای مشهور مانند نایک از طراحی ساده استفاده می کنند تا مخاطبان راحت تر آن را به خاطر بسپارند. رنگ‌ها نیز نقش مهمی در افزایش محبوبیت یک برند دارند. شرکت اپل گفته است: رنگ‌ها احساسات را بیان می‌کنند و به مخاطب پیامی را می‌فرستند و نشان‌دهنده‌ی ماهیت و شخصیت برند هستند.
تائیدیه از هنرمندان مشهور
تحریک بصری به شما کمک خواهد کرد تا مشتریان بیشتر شما را به خاطر داشته باشند. با استفاده از یک فرد به رسمیت شناخته شده توجه افراد را بیشتر به خود جلب کنید. استفاده از هنرمندان راه اثبات‌شده‌ای برای توسعه‌ی یک برند است. مردم معمولا به هنرمندان علاقه‌مندان هستند و دوست دارند مانند آن‌ها باشند. تاکنون هنرمندان بسیاری در توسعه‌ی برندها نقش داشته‌اند. به عنوان مثال فروش hanes بسیار گسترش پیدا کرد وقتی از مایکل جردن برای آگهی‌های تبلیغاتی‌اش استفاده کرد. کسب‌وکارهای کوچک معمولا نمی‌توانند یک هنرمند مشهور مانند مایکل جردن را استخدام کنند اما راه‌های بسیاری برای جذب مشتریان و ایجاد هویت برای کسب‌وکار شما وجود دارد. مهم این است که شخصیت خود را شکل دهید. اگر بودجه‌ی کافی دارید حتی می‌توانید یک حرفه‌ای را برای استفاده در تبلیغات خود استخدام کنید.
ثبت قانونی
توسعه‌ی یک برند یک سرمایه‌گذاری بلندمدت است. نام برند خود را از نظر قانونی ثبت کنید و بدین طریق از نام شرکت و برند خود حفاظت کنید. ثبت یک علامت تجاری برای شرکت مزایای زیادی دارد و به برند رسمیت می‌بخشد.
خلاقیت در تبلیغات
برای ماندگار شدن اثر برند در ذهن مشتریان تبلیغات خلاق نقش بسیار مهمی دارند. وقتی به صورت مداوم از یک نوع تبلیغات یکسان استفاده شود خسته‌کننده می‌شود و معمولا اثر آن‌ها کم می‌شود. تبلیغات خلاق فرصتی است که به وسیله‌ی آن برند خود را توسعه دهید.

چگونه بازاریابی تجربی را اندازه گیری می کنند

  • بازاریابی تجربی، پیامی که شما در یک محیط فیزیکی لمس، احساس و یا مشاهده می‌کنید تعریف شده است. در سال‌های اخیر این مفهوم گسترش یافته و بازاریابی از هر چیزی که با هدف ملموس کردن برندها در زندگی مصرف کنندگان صورت گیرد را گویند.

 

بازاریابی تجربی یک فرم از تبلیغات است که هدف آن کمک به مصرف‌کنندگان برای تجربه یک برند است.در حالی که تبلیغات سنتی(رادیو و تلویزیون) به طور شفاهی و بصری برند و منافع محصول را بیان می‌کردند، بازاریابی تجربی تلاش می‌کند با غوطه‌ور کردن مصرف‌کنندگان در داخل محصول به آن‌ها در انتخاب کمک کند و این با حواس چندگانه انسان شدنی است.
هدف از بازاریابی تجربی اتصال به یادماندنی و عاطفی بین مصرف‌کننده و برند است که در نهایت منجر به تصمیم به خرید و وفاداری مشتری می‌گردد.

 

بازاریابی تجربی، پیامی که شما در یک محیط فیزیکی لمس، احساس و یا مشاهده می‌کنید تعریف شده است. در سال‌های اخیر این مفهوم گسترش یافته و بازاریابی از هر چیزی که با هدف ملموس کردن برندها در زندگی مصرف کنندگان صورت گیرد را گویند. بازاریابان روی تجربه بسیار هزینه می‎‌کنند، حتی اگر این سرمایه‌گذاری‌ها مبهم باشد.
با توجه به مطالعات موسسه رویدادهای بازاریابی، در سال گذشته 4.7 درصد بیشتر هزینه صرف بازاریابی تجربی شده است. مطالعات همچنین نشان داد که تجربه در شرکت‌هایی با درآمد بیش از یک میلیارد دلار سریع‌تر رشد می‌کند و در سال 2012 مقدار 9.8 درصد بودجه صرف پیاده‌سازی تجربه شده بود.
جف بنجامین مدیر خلاق jwt شمال آمریکا گفت: بازاریابی تجربی چیزی است که برندها آن را انجام می‌دهند تا از مردم مشارکت بگیرند- هر چیزی که مردم را به سمت برند بکشاند- و او آن را تکامل آنچه که چند سال پیش تبلیغات تعاملی نامیده می‌شد خواند.
مایکل ونتورا، مدیر عامل شرکت Sub Rosa، یک سازمان در نیویورک که طراحی تجربی برای GE و نایک انجام می‌دهد، آن را “دراز کردن یک دست” برای لمس و تعامل با مصرف کننده تعریف می‌کند.
Sabina Teshler مدیرعامل آژانس تجربی SET، آن را به صورت کلی‌تر تعریف می‌کند: هر محیط بصری شامل خرده‌فروشی‌ها.
با وجود این تعریف‌ها، بیشتر مردم معتقدند که بازاریابی تجربی موضوع جدیدی نیست، آن فقط کمی متداول‌تر و قابل مشاهده‌تر شده است.
یک شرکت شگفت انگیز که جدیدترین و جسورانه‌ترین راهکار بازاریابی تجربی را انجام داد پرش ردبول استراتوس بود. پروژه ردبول استراتوس یک پروژه منحصر به فرد بود که در آن فلیکس بامگارتنر، بیس‌جامپر اتریشی با بالونی هلیمی که به اندازه یک ساختمان 10 طبقه بود، درون یک کپسول مخصوص به ارتفاع 39 کیلومتری سطح زمین رفت. پخش زنده این پرش در اکتبر 2012 برای 52 میلیون نفر نمایش داده شد. در شش ماه بعد از فعالیت فروش آن‌ها 7درصد افزایش یافته و به 1.6 میلیارد دلار رسید.
شرکت Kraft Food در شهر شیکاگو چندین ایستگاه اتوبوس را به محلی برای گرم شدن در زمان خریدهای شب کریسمس تبدیل کرده بود. این شرکت شهرت خوبی در ارائه غذای گرم و حتی داغ دارد. پوسترهای رنگارنگ کیسوک های ایستگاه اتوبوس هم به ایجاد ارتباط بین گرما و محصولات Kraft Food کمک شایانی کرد.
آقای بنجامین می‌گوید که در حال حاضر به شدت مجذوب چگونگی تعیین موفقیت بازاریابی تجربی است. او گفت فقط دیدگاه‌ها و معیارهای رسانه‌ای عوامل موفقیت نیست مشخص کردن چگونگی اندازه‌گیری آن برای کمک به برندها اهمیت زیادی دارد که ما هم‌اکنون فعالانه به دنبال آن هستیم.

ارزش ویژه برند چیست و دلیل مهم بودنش چیست

 

  • وفادای به برند می‌تواند تحت تاثیر دو بعد دیگر یعنی آگاهی و تداعی قرار گیرد. زمانی که شما از یک برند یا از یک مکان خرید می‌کنید به آن ارزش می‌دهید، وفاداری مشتری اغلب از ارزشمندترین دارایی‌های یک سازمان است.

در اواخر 1980 ارزش ویژه برند تبدیل به یک مفهوم مهم در بازاریابی شد. در سال 1991 کتابی با نام مدیریت ارزش ویژه برند منتشر شد که در آن ارزش ویژه برند تعریف شده و چگونگی تولید ارزش توسط آن توضیح داده می‌شود.

 

 

در این کتاب اینگونه نوشته شده است: ارزش ویژه برند عبارت است از دارایی‌ها و بدهی‌های یک برند که ارزش محصول یا خدمت تولید شده را کم یا زیاد می‌کند. اتصال “برند” به مفهوم “ارزش ویژه” و “دارایی” عملکرد بازاریابی را تغییر می‌دهد. ارزش ویژه برنددارای یک ساختار چند بعدی است که شامل جنبه‌های نگرشی و رفتاری است. در مدل ارائه شده ارزش ویژه برند دارای چهار بعد است وفاداری برند، آگاهی برند، تداعی برند و کیفیت ادراک، هر کدام در روش‌های متعددی به یک شرکت ارائه می‌شود. وفاداری به برند می‌تواند تحت تاثیر سه بعد دیگر مدل ایجاد شود.
رئوس مطالب ارزش ویژه برند
وفاداری برند:

کاهش هزینه‌های بازاریابی- نسبت بدهی به دارایی تجارت- جذب مشتریان جدید از طریق آگاهی و اطمینان- زمان برای پاسخ به تهدیدات رقابتی

آگاهی برند:

آشنایی که منجر به علاقه می‌شود.- مشاهده‌پذیری- تعهد

تداعی برند/ شامل کیفیت ادراک:

تمایز، موقعیت- دلیل برای خرید -ایجاد نگرش و احساسات مثبت

وفادای به برند می‌تواند تحت تاثیر دو بعد دیگر یعنی آگاهی و تداعی قرار گیرد. زمانی که شما از یک برند یا از یک مکان خرید می‌کنید به آن ارزش می‌دهید، وفاداری مشتری اغلب از ارزشمندترین دارایی‌های یک سازمان است. وفاداری به برند تاثیر مستقیم مثبت و معناداری بر ارزش ویژه‌ی برند دارد.
یکی دیگر از جنبه‌های تعریف ارزش ویژه برند در این کتاب این است که ارزش ویژه برند برای مشتریان هم ارزش ایجاد می‌کند و این توانایی مشتری برای تفسیر و پردازش اطلاعات را بهبود می‌بخشد، هم‌چنین اعتماد به نفس مصرف‌کننده در تصمیم‌گیری خرید و کیفیت تجربه کاربری را افزایش می‌دهد. واقعیت این است که ارزشی که برای مشتریان فراهم می‌کند باعث می‌شود که بودجه برندسازی قابل توجیه شود. این مدل یک جنبه از ارزش ویژه برند به عنوان یک مولفه‌ی اساسی بازاریابی مدرن ارائه می‌کند.

بازاریابی مشارکتی با برندسازی مشارکتی چه تفاوتی با هم دارند

 

  • بازاریابی مشارکتی بین دو برند هم‌فکر برای ترویج محصولات و یا خدمات یکدیگر رخ می‌دهد، در حالی که یک محصول ترکیبی ایجاد نمی‌کنند. تعهدات بازاریابی مشارکتی به روابط با برندهای دیگر اجازه می‌دهد.

 

دو از یک بهتر است. در مورد همه‌ی چیزهایی که جفت هستند و به تنهایی موثر نیستند فکرکنید؟ مثلا تصور کنید تنها یک کفش داشته باشید! در اینصورت نمی‌توانید از مجموعه‌ی مهارت‌های خود استفاده کنید، اگر در این وضعیت بپرید حتما یکی از پاهای‌تان درد خواهد کرد.

 

داستان‌های موفقیت‎‌آمیز بسیاری در زمینه‌ی بازاریابی مشارکتی و برندسازی مشارکتی وجود دارد. مدیران IMPACT گفته‌اند:” دو هفته‌ی گذشته ما از دو نفر از مشتریان‌مان خواستیم یک گروه را به عنوان مهمان در وبلاگ ما معرفی کنند. این بازاریابی مشارکتی ما به مشتریان‌مان این فرصت را داد تا نیروی خود را گسترش دهند، در حالی که باعث شد خوانندگان ما محتوای آموزنده دریافت کنند.” تنها با چند لینک داخلی در وب‌سایت با عناوین “5 راه برای موفقیت در کسب‌وکار شما” یا ” 5 راه بدست آوردن اعتماد در فرآیند فروش” برای مشتریان‌تان راهنمایی‌هایی برای موفقیت تولید کنید و بدین وسیله اعتبار خود را نزد آن‌ها به عنوان منبع مطمئن و قابل اعتماد برای اطلاعات افزایش دهید. این‌که شما از یک روش ساده مثل این‌ها صحبت می‌کنید یا با یک برند دیگر به صورت مشارکتی کار می‌کنید متفاوت است. با این ذهنیت اصطلاحات بازاریابی مشارکتی و برندسازی مشارکتی برای برجسته کردن منافع بالقوه شکسته شد.

 

 

 

تفاوت چیست؟
در حالی که هر دو روش شامل مشارکت بین دو برند است و به دنبال افزایش بازاریابی هستند، اما برندسازی مشارکتی و بازاریابی مشارکتی از نظر اجرایی با هم تفاوت دارند.
بازاریابی مشارکتی:
بازاریابی مشارکتی بین دو برند هم‌فکر برای ترویج محصولات و یا خدمات یکدیگر رخ می‌دهد، در حالی که یک محصول ترکیبی ایجاد نمی‌کنند. تعهدات بازاریابی مشارکتی به روابط با برندهای دیگر اجازه می‌دهد.
برندسازی مشارکتی:
برندسازی مشارکتی عبارت است از یک محصول یا خدمت تک با بیش از یک نام برند و یا ارتباط یک محصول با کسی غیر از تولیدکننده‌ی اصلی آن و فرصتی برای یک برند فراهم می‌کند تا محصول و خدمات خود را به مشتریان وفادار برند دیگر معرفی کند.
شناسایی پارتنر
بازاریابی مشارکتی:
اگر شما به دنبال همکاری در یک بازاریابی مشترک هستید، نقطه‌ی شروع خوبی خواهد بود اگر یک لیست از برندها که علاقه‌مند هستید داشته باشید، اگر این لیست محدود باشد موثرتر خواهد بود. در این حالت شما به دنبال رقابت با یکدیگر نیستید بلکه باید مکمل هم باشید. مطمئنا برندی با افراد خریدار مشابه، ایدئولوژی‌های بازاریابی مشابه و محصولات مختلف موفقیت بسیاری به ارمغان می‌آورد.
برندسازی مشارکتی:
انتخاب یک پارتنر برای برندسازی مشترک خیلی مهم است و هدف ترکیب قدرت دو برند به منظور افزایش مصرف‌کنندگان، مقاوم‌تر کردن و یا ترکیب خواص مختلف مرتبط با برندها در یک محصول واحد است. حفظ بودجه و منابع از اهمیت خاصی برخوردار است و خریداران شما باید پذیرای برند شریک شما باشند و بالعکس.
مزایا
هنگامی که شریک انتخاب می‌کنید، یکسان‌سازی زمینه‌ها برای کمپین بازاریابی‌تان قبل از هر چیز دیگری مهم است.
بازاریابی مشارکتی:
اگر هر دو برند لیست تماس قوی داشته باشند، آن‌ها می‌توانند پایگاه داده‌های‌شان را به هم معرفی کنند و فرصت‌های جدید برای هم فراهم کنند و همچنین دسترسی به منابع و اعتبار را افزایش دهند . بازاریابی مشارکتی اجازه‌ی دسترسی به یک بانک اطلاعاتی کامل از مشتریان جدید را می‌دهد و به همین دلیل از نظر زمان صرفه‌جویی موثر است.
برندسازی مشارکتی:
ارزان است، در بازاریابی یک محصول یا خدمات همیشه بودجه مناسب نیست. فرصت‌های برندسازی مشارکتی اجازه‌ی راه‌اندازی یک محصول یا خدمات جدید با هزینه‌های تقسیم شده بین شما و شریک‌تان را می‌دهد.
قرار گرفتن در بازار جدید: با برندسازی مشارکتی امکان ایجاد روابط با مشتریان جدید را افزایش می‌دهد و به قلمرو ناشناخته برند شریک‌تان وارد می‌شوید. هنگامی که دو برند گرد هم می‌آیند، کنجکاوی مردم در مورد نتیجه‌ی آن طبیعی است و به پی‌ریزی شالوده برای انتشار محصول موفق کمک می‌کند.

آشنایی با برند فلانکر

 

  • برند فلانکر مهم است، زیرا به یک شرکت اجازه می‌دهد تا از بخش‌های مختلف بازار مشتریان جدید جذب کند. بخش اصلی برند باید حاوی اکثر مصرف‌کنندگان هدف باشد. برند دیگر می‌تواند با مجموعه‌ای متفاوت از منافع و ویژگی‌های محصول کاربران دیگری را نیز جذب کند

 

برند فلانکر یک برند جدید است که توسط یک شرکت به بازار معرفی می‌شود. این برند جدید برای رقابت، بدون آسیب رساندن به سهم اقلام موجود بازار، برای گروه هدف مصرف‌کنندگان طراحی می‌شود. این استراتژی هم‌چنین مولتی برندینگ نامیده می‌شود. استراتژی برند فلانکر می‌تواند بسیار موثر واقع شود اگر به درستی اجرا شده باشد.

شرکت‌های با برندهای متعدد و در یک دسته‌بندی واحد به طور کلی انواع زیر را دنبال می‌کنند:
برند برتر، کیفیت بهتر و قیمت بالاتر ارائه می‌دهد.
یک یا چند مقدار با کیفیت کمی پائین‌تر و با مجموعه‌ای متفاوت از منافع با یک قیمت پائین‌تر.
به عنوان مثال، در بازار هر دو برند طلا و رابین هود موجود است. برند طلا یک محصول برتر با کیفیت بهتر است و دستورات قیمت بالاتری دارد. با این حال، رابین هود محصول قیمت پائین‌تر، سطح پائین‌تری از کیفیت برای کسانی است که به شدت نسبت به قیمت محصولات تحت تاثیر قرار می‌گیرند.
دلایل اهمیت برندهای فلانکر:
برند فلانکر مهم است، زیرا به یک شرکت اجازه می‌دهد تا از بخش‌های مختلف بازار مشتریان جدید جذب کند. بخش اصلی برند باید حاوی اکثر مصرف‌کنندگان هدف باشد. برند دیگر می‌تواند با مجموعه‌ای متفاوت از منافع و ویژگی‌های محصول کاربران دیگری را نیز جذب کند. به عنوان مثال پراکتر اند گمبل (P&G) در زمینه مواد شوینده بسیار موفق است. با درخواست تجدیدنظر مصرف‌کنندگان و به خاطر اینکه عده‌ای خواستار موادشوینده‌ی ارزان بودند، آن‌ها یک محصول با کیفیت پائین و ارزان به بازار وارد کردند. فروش ترکیبی پراکتر اند گمبل به آن‌ها اجازه‌ی به‌دست‌آوردن سهم بیشتری از بازار را داد.
تعدادی از مزایای توسعه‌ی یک برند فلانکر:
به‌دست‌آوردن فضای بیشتر برای این شرکت.
توسعه‌ی هیجان در شرکت به‌وسیله‌ی نظارت بر فروش برندهای مختلف.
حمایت از شرکت- ارائه‌ی چند محصول با برندهای مختلف به این معنی است که شرکت به برند موجود وابسته نیست.
شرکتی که دارای محصولات با کیفیت بالا است، می‌تواند برندهای با کیفیت پائین‌تر و بدون نام برند اصلی به بازار معرفی کند. به عنوان مثال hams، Ohse،Carando سه نوع عطر هستند که یک شرکت آن‌ها را ساخته است اما hams عطری تندی است که کیفیت بالایی هم دارد و افراد اصیل ایتالیایی با این عطر هدف قرار داده شدند. Carando کیفیت خوبی دارد و کمی شبیه عطر قبلی است برای کسانی که تمایل به کیفیت دارند اما قیمت هم برای آن‌ها خیلی مهم است و کیفیت در قیمت مقرون به صرفه‌ی آن‌ها منعکس شده است. در نهایت عطر سوم با کیفیت پائین‌تر و قیمت پائین برای قشر خاص دیگر که قیمت مهم‌تر از کیفیت است ارائه شده است.
برند فلانکر برای همه نیست. تعدادی سوال است که برای گرفتن بهترین تصمیم در وضعیت باید به آن‌ها پاسخ داده شود. این سوال‌ها عبارتند از:
آیا برند من به اندازه‌ی کافی قابل تغییر است، ویژگی‌های منحصربه فردی خواهد داشت که مصرف‌کنندگان تجدیدنظر کنند؟
آیا این ویژگی‌های جدید باورپذیر هستند؟
برند جدید چه تاثیری بر برند موجود خواهد داشت؟
تاثیر برند جدید بر برندهای رقیب چگونه خواهد بود؟
استراتژی برند فلانکر می‌تواند بسیار موثر واقع شود اگر به درستی اجرا شده باشد.

شخصیت برند و برندینگ

 

  • مردم خودشان و یا ایده‌آل‌های‌شان را در بخشی از برندهایی که می‌خرند و یا استفاده می‌کنند، نشان می‌دهند. به عنوان مثال نایک برای یک شخص هیجان‌انگیز، پرشور، نوآور و تهاجمی است و به سلامتی و تناسب اندام فکر می‌کند.

 

همه‌ی برندها دارای شخصیت نیستند و یا همه‌ی برندها شخصیت قوی و متمایز ندارند. شخصیت یک بعد مهم از برند است زیرا مانند شخصیت انسانی، آن را متمایز و پایدار می‌کند. انسان ها دارای ویژگی هایی هستند که توسط همین ویژگی ها در جامعه شناخته می شوند و این ویژگی ها انسان ها را از هم متمایز و شاخص می کند. حال همین مبحث در مورد برندها نیز مطرح می شود. اگر برندها را همانند انسان ها در نظر بگیریم، می توانیم برای آن‌ها هویت و ویژگی هایی ایجاد کنیم. در دنیای بازاریابی امروز شخصیت برند مفهوم جذاب و گیرایی دارد. آکر شخصیت برند را هسته مرکزی و نزدیک¬ترین متغیر در تصمیم¬گیری مشتری در هنگام خرید می¬داند. سه مدل از چگونگی اثر شخصیت برند:
مدل بیان خود
مردم خودشان و یا ایده‌آل‌های‌شان را در بخشی از برندهایی که می‌خرند و یا استفاده می‌کنند، نشان می‌دهند. به عنوان مثال نایک برای یک شخص هیجان‌انگیز، پرشور، نوآور و تهاجمی است و به سلامتی و تناسب اندام فکر می‌کند.
مدل پایه‌ای ارتباط
قابلیت اعتماد و محافظه کاری ممکن است خسته‌کننده باشند اما ویژگی ارزشمندی برای یک برند مانند ولوو را منعکس می‌کنند. رابطه‌ی بین یک برند و یک فرد مشابه رابطه‌ی بین دو نفر است.
یک رئیسی که تمرین قدرت می‌دهد یا یکی از بستگان ثروتمند: پرمدعا، ثروتمند، شخصیت مودب و فروتن، منعکس کننده شخصیت مرسدس بنز، لکسوس و یا BMV.
یک همراه برای ماجراجویی: شخصیت‌های ورزشی، نیرومند مانند نایک و ولزفارگو.
یک عضو خوب و مورد احترام در خانواده: گرم، احساساتی، خانواده‌گرا . از برندها مانند هالمارک، کداک و حتی کک.
مدل بازنمایی مزایای کاربردی
شخصیت برند همچنین می‌تواند در مورد مزایای کاربردی و ویژگی‌های برند باشد.
هارلی دیویدسون به عنوان یک شخص نیرومند، آزادی‌خواه، عاشق که مایل به شکستن هنجارهای جامعه و رفتار است که قدرت محصول را نشان می‌دهد. هارلی دیویدسون نام تجاری نوعی موتورسیکلت است که در آمریکا تولید می‌شود.
هال مارک برای فردی صادق، احساساتی، گرم، صالح و تخیلی است و این در مورد عرضه‌های هالمارک چیزهای زیادی می‌گوید.
بنتون برای یک فرد جسور، شیک، هیجان‌برانگیز، پرشور و تخیلی است و این برداشت‌های افراد از بنتون و فروشگاه‌های آن است.
میچلین برای یک انسان قوی، مشتاق، پرانرژی است که یک تایر باقدرت و انرژی را نشان می‌دهد.
شخصیت برند می‌تواند وسیله‌ای برای بیان خود فرد، نشان دهنده‌ی روابط و یا ویژگی‌های برند باشد.

با تمرکز و انعطاف پذیری برند سازی کنید

 

  • قابل تعریف بودن: باید دقیقا مشخص کنید که در حال انجام چه کاری هستید. سازمان شما دقیقا بر روی کدام مهارت ها بنا نهاده شده است؟ هر قدر در این زمینه مشخص تر و دقیق تر باشید، مشتریان به شکل بهتری موارد پیشنهادی به خود را درک می کنند

 

اغلب برای صاحبان کسب و کار، کار سختی است که هویت مشخصی برای خود تعریف کنند. طبیعی است که این کسب و کارها در ابتدا بخواهند برای همه کس، همه چیز باشند، ولی نکته مهم اینجاست که نوع کسب و کاری که در آن هستیم را به درستی مشخص کنیم تا جایگاه آن را به درستی در ذهن مشتری ایجاد کنیم. اگر نتوانید کسب و کار خود را به درستی تشریح کنید، مشتریان تان به سختی می توانند با آن ارتباط ایجاد کنید تا برند تان را شکل بدهید.

ایجاد تعریف دقیق برای یک کسب و کار، کار راحتی نیست. باید بتوانیم بالانس صحیحی بین قابل تعریف بودن و منعطف بودن برای یک کسب و کار ایجاد کنیم.

 

قابل تعریف بودن: باید دقیقا مشخص کنید که در حال انجام چه کاری هستید. سازمان شما دقیقا بر روی کدام مهارت ها بنا نهاده شده است؟ هر قدر در این زمینه مشخص تر و دقیق تر باشید، مشتریان به شکل بهتری موارد پیشنهادی به خود را درک می کنند. این موضوع ممکن است باعث شود که فقط مهارت هایی را انتخاب کنید که در انجامشان بهترین هستید ولی این داستانی است که باید به آن بچسپید

منعطف بودن: کسب و کار شما باید با انعطاف درونی ایجاد شود. جهان تجارت به شکل مداوم در حال تغییر است و مشتریان شما انتظار دارند که شما هم در این تغییرات سهیم باشید و شرکتی سنتی باقی نمانید. تعریف برند شما باید به شکلی باشد که هم سرعت با مشتریان خود، پا به پای آن ها حرکت کنید.

درک تفاوت این دو: حفظ برند و هنر ایجاد جایگاه برند، از ایجاد یک خط مشترک بین یک تعریف دقیق و محکم از برند در حین انعطاف پذیری آن بوجود میاید.

 

بعنوان مثال Amtrak شرکتی است که فقط به افرادی که از طریق خطوط ریلی سفر می کنند، خدمات دهی می کند. وقتی من بعنوان یک مشتری، متوجه می شوم که یک برند خود را به این ظرافت تعریف کرده است و به غیر از صنعت ریلی وارد هیچ تجارت دیگری نشده است، جایگاه آن برند در ذهنم شکل می گیرد و اعتماد کامل به آن پیدا می کنم.اگر Amtrak خود را بعنوان یک تجارت حمل و نقل معرفی می کرد و وارد بخش هایی مانند سفرهای هوایی و اتوبوسی می شد باید نحوه تبلیغات خود را به کل تغییر می داد تا انعطاف پذیری برند خود را نشان دهد.

در سوی دیگر شرکتی مانند Walt Disney قرار دارد که در طول این سال ها خود را صرفا بعنوان یک شرکت برای ایجاد کاراکترهای کارتونی تعریف نکرده است و خود را بعنوان صاحب صنعت سرگرمی معرفی می کند. این تعریف صحیح باعث شده است که بتواند کسب و کار خود را به پارک های گوناگون، فروشگاه های زنجیره ای بزرگ و کانال های تلویزیونی متنوع توسعه دهد.

باز هم تاکید می کنیم که نکته مهم توانایی ایجاد توازنی دقیق بین تعریف برند و انعطاف پذیری آن است.

مشتری ها شما را به برند می شناسند

 

  • در نوشته های گذشته مطالب زیادی را راجع به برندسازی منتشر کرده ایم، این که چیست و چه می کند. در حال کلی برندسازی درباره تعیین یک فلسفه برای هسته کسب و کار و ایجاد تصویر مشخص از کسب و کار است. این فرایند باید از بنیان گذاران شرکت آغاز شود و به دیگر بخش ها مانند فروش، تولید، کارمندان اداری، بخش خدمات مشتری، کمپین های تبلیغاتی و … رسوخ کند.

 

شاید مسئله برند در حال تبدیل شدن به یک کلیشه در دنیای بازاریابی باشد ولی قدرت برند یک واقعیت غیرقابل کتمان است که از سال ها قبل وجود داشته است. واقعیتی که در طول زمان دستخوش تغییرات بسیاری شده است ولی مفهوم آن به قوت خود باقی است.

برند باعث می شود که کسب و کار در شرایط امنی قرار بگیرد و ارتباطی عمیق با مشتریان برقرار کند. لزوما باعث تلفیق مشتری با کسب و کار می شود و در نهایت منجر به پشت سر گذاشتن رقیبان می شود.

شرکت های بزرگ جهان از کوکاکولا گرفته تا Adobe، همگی از کوچکترین چیزها شروع کردند و در ابتدا چیزی بیشتر از فرضیات، ایده ها و عشق نبودند. فارغ از آغاز فروتنانه‌ای که داشته اند، فارغ از پس زمینه که در کسب و کار داشته اند و فارغ از محصولات و خدماتشان، هر کدام از این شرکت ها در یک عامل کلیدی و حیاتی مشترک هستند: برندسازی!

 

ولی برندسازی دقیقا چیست؟

در نوشته های گذشته مطالب زیادی را راجع به برندسازی منتشر کرده ایم، این که چیست و چه می کند. در حال کلی برندسازی درباره تعیین یک فلسفه برای هسته کسب و کار و ایجاد تصویر مشخص از کسب و کار است. این فرایند باید از بنیان گذاران شرکت آغاز شود و به دیگر بخش ها مانند فروش، تولید، کارمندان اداری، بخش خدمات مشتری، کمپین های تبلیغاتی و … رسوخ کند.

برندسازی موفق درباره مشخص کردن ارزش های اصلی کسب و کار، ضعف ها و نقاط قوت و سپس مقایسه آن با عواملی است که برای مخاطبان هدف ارزشمند است.

 

بازاریابی بر اساس هدف

به یاد داشته باشید که برندسازی با در نظر گرفتن همیشگی الویت های مشتری در ذهن ایجاد می شود: در واقع هیچوقت تلاش نکنید که به یک سبزی‌خوار گوشت بفروشید!
به نظر بسیار شفاف می رسد ولی این اشتباهی است که حتی بزرگ ترین برندهای دنیا نیز تکرار می کنند.

یکی از بزرگترین و جالب ترین مثال های ارتکاب به این اشتباه شرکت کوکاکولا است. در سال 1985 کوکاکولا بزرگترین و مشهورترین تولید کننده نوشابه در دنیا بود. با این وجود در آن زمان رقیب جدیدی به نام Pepsi وارد بازی شده بود که با شعار: نوشیدنی جوانان! فرایند برندسازی موفقی را برای خود طی می کرد. با حمایت افراد مشهوری مانند مایکل جکسون از Pepsi این نوشیدنی در حال تنگ کردن عرصه برای کوکاکولا بود.

حرکت بعدی Pepsi که کار را برای کوکاکولا سخت تر کرد، برگزاری یک چالش بود که مردم می توانستند به رایگان طعم هر دو این نوشابه ها را بچشند و خودشان تصمیم بگیرند که کدام یک را باید انتخاب کنند که در نهایت بسیاری Pepsi را انتخاب می کردند. عکس العمل کوکاکولا به این مسئله تولید محصول جدیدی به نام New Coke با طعمی جدید بود. ولی کوکاکولای جدید، هرچند طبق تحقیق ها خوشمزه تر بود ولی با اولیت های مشتریان هم خوانی نداشت و طعم اش به دل نمی نشست و در نتیجه بسیاری از مشتریان قبلی نیز این محصول را بایکوت کردند و در نهایت کوکاکولا مجبور به از سر گرفتن تولید محصولاتی با ترکیب قبلی شد.

 

برندسازی ایجاد یک نشان است

بیایید تصور کنیم که هر چیزی که می پوشیم و می خوریم و استفاده می کنیم از برندهای خاص باشد. این محصولات تصویری است که دوست داریم خود را به بقیه از طریق آن ها بشناسانیم. برندسازی، ایجاد یک نشان است، نشان ها و تعاریفی از خود که ما با نسبت دادنشان به برندی دیگر در حال اثبات آن ها هستیم. ما خودمان را به برندهای مختلف می چسپانیم تا از خودمان تصویری را بسازیم که می خواستیم، داشته باشیم.

در واقع ایجاد نشان برند، دومین مرحله ای است که بعد از شناخت مشتری باید به سوی آن حرکت کنیم.

 

بازاریابی سببی چیست / آشنایی با بازاریابی سببی

 

  • بسیاری از افراد از برندی که انتخاب کرده اند انتظار تعامل و انگیزش دارند. بازاریابی سببی روش بسیار مناسبی برای این کار است. بازاریابی سببی اطلاع کلی راجع به کسب و کار را افزایش می دهد، مشتریان بالقوه ایجاد می کند، یک مزیت رقابتی است و تصویر برند را بهبود می بخشد.

 

زمانی که مخاطبان یا سرمایه گذاران یک سازمان متوجه بشوند که سازمان شان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از یک گروه خیریه حمایت می کند، آن سازمان را در رده‌ی همان گروه قرار خواهند داد. بازاریابی سببی به مردم نشان می دهد که یک سازمان خاص چگونه می تواند با فعالیت های خود به یک گروه خیریه کمک کند.

 

بازاریابی سببی به مجموعه ی گسترده ای از فعالیت های تبلیغاتی گفته می شود که نشان دهنده وفاداری و احترام یک شرکت به فعالیت های ارزشمند یک گروه است. نتیجه این کار توسعه تجارت شرکت و همچنین ایجاد حس و نظر مثبت اجتماعی نسبت به آن است. بازاریابی سببی باعث می شود که مردم به خوبی سازمان و هدف هایش را درک کنند ولی عملا نباید انتظار سودآوری مستقیم از آن داشت.

 

تاریخچه

بازاریابی سببی به شکلی سنتی در فرهنگ ایرانی از قدیم وجود داشته است. حمایت برخی بازاریان از افراد بی بضاعت که ریشه های مذهبی نیز داشته است، هم اکنون نیز منجر به افزایش اعتماد و اعتبار وی و در نهایت فروش بیشترش می شود. با این وجود برخورد با بازاریابی سببی به شکل حرفه ای یکی از پدیده‌های نسبتا نوظهور در عرصه بازاریابی است و برای اولین بار در سال 1979 یک شرکت کلوچه سازی آمریکایی به نام Amos با حمایت از یک بنیاد خیریه سوادآموزی آن را انجام داده است.

 

مزایا

بسیاری از افراد از برندی که انتخاب کرده اند انتظار تعامل و انگیزش دارند. بازاریابی سببی روش بسیار مناسبی برای این کار است. بازاریابی سببی اطلاع کلی راجع به کسب و کار را افزایش می دهد، مشتریان بالقوه ایجاد می کند، یک مزیت رقابتی است و تصویر برند را بهبود می بخشد.

 

آمار و ارقام

در آماری که سال 2010 توسط ConeLLC و با عنوان “مطالعه تکامل سببی 2010” ارائه شد، از هر پنج نفر، چهار نفرشان علاقه داشتند برندی که از آن استفاده می کنند از بنیادهای خیریه حمایت کنند. همچنین تحقیق نشان می دهد که 80 درصد مردم حاضرند اگر محصول رقیب کیفیت و قیمت مناسب داشته باشد و همچنین از یک بنیاد خیریه حمایت کند، وفاداری خود نسبت به محصول قبلی را بشکنند و محصول جدید را انتخاب کنند.
و از هر پنج نفر، سه نفر تاکید کرده اند حاضرند محصول جدیدی را امتحان کنند که از بنیادهای خیریه حمایت می کنند.

 

احتیاط کنید

هرچند بازاریابی سببی موضوع بسیار تاثیرگذاری است و ممکن است منجر به موفقیت های بسیاری شود ولی روی دیگر سکه نیز وجود دارد و ممکن است یک برند محکوم به سواستفاده از بنیادهای خیریه شود. از همین رو راه اندازی یک کمپین بازاریابی سببی مانند چاقوی دو لبه است و در پیاده سازی آن باید بسیار احتیاط کرد. در مقاله هایی بعدی به شکلی جزیی تر با نحوه راه اندازی یک بازاریابی سببی آشنا می شویم.

برند سازی مشارکتی چیست

 

  • برندسازی مشترک می‌تواند مابین یک سازمان و یک محصول نیز باشد. یک مثال از این نوع ارتباط سفورا با یک موسسه‌ی خیریه است که سفورا لوگوی یک موسسه‌ی خیریه را روی محصول قرار می‌دهد و مصرف کننده تشویق به خرید از این دو برند می‌کند و از بخشی از درآمد حاصل موسسه نیز سود می‌برد.

در برندسازی مشارکتی که برندهای همکار نیز نامیده می‌شوند، دو شرکت با هم متحد می‌شوند و با همکاری هم، هم‌افزایی بازاریابی ایجاد می‌کنند. اصطلاح برندسازی مشارکتی در میان واژگان تجاری واژه‌ی نسبتا جدیدی به حساب می‌آید و طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های بازاریابی را دربرمی‌گیرد.

برندسازی مشارکتی عبارت است از یک محصول یا خدمت تک با بیش از یک نام برند و یا ارتباط یک محصول با کسی غیر از تولیدکننده‌ی اصلی آن. به طور معمول برندسازی مشترک همکاری و معاشرت دو یا چند شرکت با لوگوهای مختلف، طرح‌های مختلف و شناسه‌های برند مختلف برای تولید یک محصول خاص است که قرارداد به این منظور تعیین شده است.
هدف ترکیب قدرت دو برند به منظور افزایش مصرف‌کنندگان، مقاوم‌تر کردن و یا ترکیب خواص مختلف مرتبط با برندها در یک محصول واحد است.
به گفته‌ی چانگ از مجله‌ی آکادمی آمریکایی کسب‌وکار، سه سطح از برندسازی مشارکتی وجود دارد: سهم بازار، گسترش برند و برندینگ جهانی.
سطح اول شامل پیوستن دو شرکت به منظور نفوذ به بازار.
سطح دوم در حال تلاش برای گسترش برند براساس سهم بازار فعلی این شرکت.
سطح سوم تلاش برای رسیدن به یک استراتژی جهانی با ترکیب دو برند.
انواع برندسازی مشارکتی:
انواع بسیاری از برندسازی مشارکتی وجود دارد. شرکت‌ها می‌توانند منابع موجود را ترکیب کنند و یا از منابع موجود برای ترویج محصولات متعدد استفاده کنند. انواع برندسازی مشارکتی عبارتند از: برندسازی مشارکتی مواد سازنده، برندسازی مشارکتی شرکت‌های یکسان، برندسازی مشارکتی با سرمایه‌‌گذاری مشترک. مهم نیست که شرکت کدام را برای استفاده انتخاب می‌کند، هدف پاسخ دادن به بازار در حال تغییر و افزایش درآمد محصول می‌باشد.
یک شکل از برندسازی مشارکتی، برند مشارکتی مواد است که مواد یا اجزا داخل یک محصول از شرکت‌های دیگر است. یک مثال از این نوع کامپیوترهای DELL با پردازنده‌های اینتل است. نوع دوم برندسازی مشارکتی یک شرکت، زمانی است که یک شرکت به طورهمزمان با بیش از یک محصول برند خود را ترویج می‌دهد. نوع سوم اتحاد دو یا چند شرکت برای ارائه‌ی محصول به مخاطبان هدف است.

 

مثال‌ها:
اولین نمونه‌های برندسازی مشارکتی در سال 1956 رخ داده‌ است زمانی که شرکت رنو با همکاری جواهرفروشان ون کلیف داشبورد محصول جدیدش را به یک اثرهنری تبدیل کرد. یک مثال موفق دیگر در این زمینه همکاری شرکت تولیدکننده دستگاه قهوه‌ساز senseo همراه با لوازم فیلیپس است. مثال دیگر مشارکت ژیلت M3 با باتری نیم‌قلمی است( که هر دو تحت مالکیت پراکتر& گمبل هستند) .
برندسازی مشترک می‌تواند مابین یک سازمان و یک محصول نیز باشد. یک مثال از این نوع ارتباط سفورا با یک موسسه‌ی خیریه است که سفورا لوگوی یک موسسه‌ی خیریه را روی محصول قرار می‌دهد و مصرف کننده تشویق به خرید از این دو برند می‌کند و از بخشی از درآمد حاصل موسسه نیز سود می‌برد.