تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی

تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی

تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی
تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی

 

طرفداران فرهنگ و هنر در این جا تصاویر یکی از سوپراستارهای سینما و تلویزیون که در جشن تولد حضور داشتن را در اختیارتان می گذاریم همراه ما باشید با تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی در ادامه مطلب .

 

تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی

تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی
تصاویری از حضور نیوشا ضیغمی در تولد سالار عقیلی

 

رژیم های غذایی عجیب و جالب هنرمندان و بازیگران معروف

  • «متیو مک کانهی» برای بازی در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» که در آن نقش یک بیمار مبتلا به ایدز را ایفا می‌کند، مجبور شد حدود ۱۴ کیلوگرم وزن کم کند! او هنگامیکه با CNN مصاحبه کرد گفت: «من نقش مردی را بازی می‌کردم که مریض بود و دوست داشت که سالم‌تر باشد اما نبود.»

 

بنظر می‌رسد که افراد مشهور به جدیدترین چیزها دسترسی دارند، مد، فناوری، تمرینات ورزشی جدید، و بعضی از رژیم‌های غذایی واقعا عجیب و غریب!

مثلا رژیم غذایی کودک که «ریس ویترسپون» از آن پیروی می‌کند و شامل حدود ۱۴ شیشه ماده غذایی نرم و خمیری در روز می‌باشد یا «هیو جکمن» که روزانه ۵۰۰۰ کالری را در ۸ ساعت مصرف می‌کرد!

ستاره‌ها، مایلند که ناشناخته‌ترین رژیم‌های غذایی را امتحان کنند تا در سریع‌ترین زمان ممکن برای رفتن جلوی دوربین آماده باشند. بیایید با منوهایی که بعضی از ستاره‌ها برای کاهش وزن یا عضله‌سازی از آنها استفاده کرده‌اند، آشنا شویم.

۱. رژیم غذای کودک

براساس گزارش Shape magazine ستاره‌هایی مانند ریس ویترسپون برای کاهش وزن، رژیم غذای کودک گرفته‌اند. ریس به این برنامه‌ی غذایی اعتراف کرده و به دوستدارانش توصیه کرده که صبحانه و ناهار را با حدود ۱۴ شیشه غذای بچه کامل کنند.

این رژیم غذایی عجیب، توجه رسانه‌های زیادی را به خود جلب کرده است. بنا بر گزارش‌ها، این رژیم غذایی توسط مربی مشهور، تریسی اندرسون پیشنهاد شده است. از افراد مشهور دیگر، جنیفر انیستون نیز این برنامه را امتحان کرده.

۲. رژیم غذایی ۸ – ۱۶

به گفته Star Pulse هیو جکمن برای لاغر شدن و عضله سازی بمنظور بازی در نقش Wolverine مجبور شد یک رژیم غذایی و برنامه‌ی تمرینی دقیق را دنبال کند که شامل مصرف ۵۰۰۰ کالری در روز بین ساعت ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر بود.

جکمن به Entertainment Weekly گفت: من بطور طبیعی یک فرد لاغر هستم، بنابراین مقدار زیادی غذا می‌خورم.کاری که انجام می‌دهم این است که همه چیز را در مدت ۸ ساعت می‌خورم. به این رژیم ۸ – ۱۶ می‌گویند. یعنی من تنها بین ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر غذا می‌خورم و در ۱۶ ساعت باقیمانده چیزی نمی‌خورم! من ۵۰۰۰ کالری غذا می‌خورم، و سپس دیگر چیزی نمی‌خورم.

۳. رژیم غذایی کلوچه

قبل از اینکه «نیکول اسنوکی» بازیگر مجموعه «جرسی شور» مادر شود، برای کاهش وزنش از رژیم غذایی کلوچه‌ی دکتر سیگال استفاده کرد. او می‌گوید: من روزی ۶ کلوچه می‌خوردم، سپس برای شام، مرغ یا ماهی یا یک غذای سالم مصرف می‌کردم.

کلوچه‌هایی که در این رژیم بودند، طعم‌های مختلفی مانند تکه‌های شکلات، جو، زغال اخته، موز، و نارگیل داشتند. به این رژیم که از دهه‌ی ۱۹۷۰ وجود داشته، بسته‌های کلوچه‌ی Plan10x نیز اضافه شده که کاملا طبیعی، حلال، و گیاهی است.

۴. رژیم غذایی ۵ کف دست

به گزارش Grazia magazine، ویکتوریا بکهام بعد از تولد دخترش «هارپر سون» برای بازگشت به وزن قبل از بارداری از رژیم غذایی ۵ کف دست پیروی کرده است.

در این رژیم شما باید فقط ۵ کف دست از غذاهای سرشار از پروتئین مانند تخم مرغ نیمرو، گوجی بری، آجیل، و ماهی آزاد دودی به همراه آب فراوان و میان وعده‌ی سبزیجات سبز مصرف کنید.

۵. رژیم غذایی سرکه‌ی سیب

«مگان فاکس» که بخاطر نقشش در فیلم «ترانسفورمرز» معروف شده، بدلیل پیروی از رژیم غذایی سرکه‌ی سیب مورد انتقاد قرار گرفت. به گفته‌ی ThatsFit.com این رژیم از مردم می‌خواهد که برای پاکسازی سیستم بدن و خلاص شدن از وزن آب، چند جرعه از این ماده بنوشند.

او به The Herald-Sun گفت: من اهل رژیم یا ورزش نیستم چون تنبل هستم و عاشق شیرینی‌جات! بنابراین باید اغلب اوقات بخاطر مقدار قندی که مصرف می‌کنم ، بدنم را پاکسازی کنم.

۶. رژیم غذایی میوه

میوه‌خواری، همانطور که نامش نشان می‌دهد، رژیم غذایی است که فقط شامل خوردن میوه و گاهی اوقات آجیل می‌باشد. میوه‌خواری، رژیمی است که مورد علاقه‌ی «استیو جابز»، بنیانگذار شرکت اپل بود. در نتیجه «اشتون کوچر» بمنظور آمادگی برای بازی در نقش اصلی فیلم «جابز» از رژیم میوه استفاده کرد.

گاردین گزارش می‌دهد که با پیروی از این رژیم، کار اشتون کوچر بخاطر مشکلات مربوط به لوزالمعده به بیمارستان کشید. منتقدان زیادی هستند که می‌گویند رساندن تمام مواد مغذی مورد نیاز بدن برای زنده ماندن از طریق یک رژیم میوه، تقریبا غیر ممکن است.

۷. رژیم غذایی PH

به گفته‌ی Sydney Morning Herald، «کیرستن دانست»، بازیگر زن فیلم مرد عنکبوتی از رژیم غذاییPH (به رژیم غذایی قلیایی نیز معروف است) پیروی می‌کرده است. فلسفه‌ای که در پشت این رژیم غذایی وجود دارد، این است که غذاهای اسیدی مانند گوشت و لبنیات فشار زیادی روی بدن وارد می‌کنند و باعث افزایش وزن و التهاب می‌شوند.

پیروان این رژیم غذایی تشویق می‌شوند که سبزیجات کاملا سبز مصرف کنند تا بدنشان را قلیایی کنند.

۸. رژیم غذایی رنگی ۷ روزه

به گفته‌ی Cosmopolitan، «کریستینا آگیلرای» خواننده، به کمک رژیم رنگی ۷ روزه، وزنش را کاهش داد. این رژیم شامل خوردن غذاهایی با یک رنگ در هر روز بود. این رژیم با رنگ سفید شروع می‌شود، با قرمز، سبز، نارنجی، بنفش، و زرد هم ادامه می‌یابد و سپس تمام رنگ‌ها در روز پایانی برنامه استفاده می‌شوند!

جزئیات این رژیم غذایی، در کتابی به همین نام از «ویندی ویسل» تعریف شده است.

۹. رژیم غذایی اسموتی

به گفته‌ی Stir.com وقتی «جسیکا سیمپسون» بعد از تولد دخترش ماکسول در سال ۲۰۱۲ تصمیم گرفت وزنش را پایین بیاورد، شروع کرد به مراقبت از وزن و پیروی از یک رژیم غذایی اسموتی که آشپز شخصی‌اش ابداع کرده بود. این برنامه‌ی ۴ ماهه شامل یک رژیم غذایی اسموتی ۱۵ روزه بود.

این برنامه با ۵ روز مصرف ۳ نوع اسموتی و ۲ میان وعده‌ی سالم شروع می‌شد، سپس با ۵ روز مصرف ۲ نوع اسموتی و ۲ میان وعده‌ی سالم و یک وعده غذا ادامه پیدا می‌کرد، و سرانجام با ۵ روز مصرف ۱ اسموتی و ۲ میان وعده و ۲ وعده غذا به اتمام می‌رسید.

۱۰. رژیم غذایی با کالری بسیار کم

«متیو مک کانهی» برای بازی در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» که در آن نقش یک بیمار مبتلا به ایدز را ایفا می‌کند، مجبور شد حدود ۱۴ کیلوگرم وزن کم کند! او هنگامیکه با CNN مصاحبه کرد گفت: «من نقش مردی را بازی می‌کردم که مریض بود و دوست داشت که سالم‌تر باشد اما نبود.»

او چگونه آنهمه وزن را از دست داد؟ به گفته‌ی Daily Mail، او تمرینات کاردیو انجام می‌داد، چای می‌نوشید و هر روز فقط ۱۵۰ گرم غذا با پروتئین بالا و کربوهیدرات کم مصرف می‌کرد!

۱۱. رژیم غذایی خام

به گفته‌ی Eating Well magazine، این رژیم، افراد مشهور زیادی را جذب کرده است، از جمله آماندا سایفرد و اوما تورمن. نام این رژیم غذایی همه چیز را مشخص می‌کند. پیروان این رژیم، فقط غذاهای خام مصرف می‌کنند. هیچ چیز نمی‌تواند در بالاتر از ۱۱۸ درجه‌ی فارنهایت پخته شود.

طرفداران این برنامه‌ی غذایی، آن را دوست دارند زیرا تا زمانیکه به قوانین اصلی این رژیم پایبند باشند، مجبور نیستند کالری‌ها، گرم‌های چربی، و کربوهیدرات را حساب کنند.

شما چه فکری می‌کنید؟آیا بنظر شما این رژیم‌ها احمقانه هستند؟ آیا تا بحال یکی از آنها را امتحان کرده‌اید؟ نظرتان را برای ما بنویسید.

در سینمای ایران اصغر فرهادی یک برند است

  • آقای طوسی از نظر شما اصغر فرهادی به عنوان یک پدیده در سینمای امروز ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟ می خواهم با این سوال به پیشواز نقد «فروشنده» برویم.

هادی عیار: کمتر کسی هست که جواد طوسی را نشناسد. او را عمدتا با دفاع از سینمای مسعود کیمیایی به خاطر می آورند. طوسی منتقدی است که هنوز به حضور قهرمان در سینما اعتقاد دارد و می گوید مهم ترین نیاز امروز سینمای ما قهرمان است. او 61 سال سن دارد و بیشتر از سی سال است که در نشریات و رسانه های مختلف به نقد فیلم می پردازد. جواد طوسی فوق لیسانس حقوق قضایی و وکیل است.

در این گفتگو طوسی به بیان مقدمه ای اجمالی درباره فرهادی و آغاز به کارش می پردازد و سپس نقد فیلم های او و به ویژه نقد «فروشنده» را از دو بعد زیبایی شناسی و مضمون اجتماعی بررسی می کند.

1028040_351

 

آقای طوسی از نظر شما اصغر فرهادی به عنوان یک پدیده در سینمای امروز ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟ می خواهم با این سوال به پیشواز نقد «فروشنده» برویم.

– در ابتدا مایلم به یک نکته که فکر می کنم نکته مهمی است اشاره کنم. اینکه به هر حال اصغر فرهادی یک برند در سینماست و مواجه شدن با چنین شخصیتی و فیلم هایش باید واقع بینانه باشد. متاسفانه وقتی کسی برند می شود، دو گونه نقد درباره آثار او بیشتر به چشم می خورد؛ یکی نقدهای صرفا سلبی و دیگری نقدهای صرفا ایجابی.

این دو گونه نقد به یک میزان از ارزش های فنی و تخصصی نقد در سینما بی بهره هستند. در واقع منظورم این است که برخی از منتقدان صرفا برای انکار چنین برندی سعی می کند نقدهای منفی و سلبی بنویسند و مطرح کنند و در مقابل برخی دیگر سعی می کنند به هر قیمتی از او و آثارش تعریف کنند. خب بدیهی است که این نقدها ارزش واقعی چندانی ندارند. مهم این است که با نگاهی واقع بینانه به پیشواز چنین آثار یا اشخاصی برویم. یعنی نقدهای صفر یا صدی را کناری بگذاریم و با خود اثر به عنوان یک اثر هنری مواجه شویم.

با این مقدمه درباره پدیده فرهادی در سینما باید بگویم که فرهادی روندی را تا امروز طی کرده است. او درس تئاتر خوانده و مشق تئاتر کرده است. سپس به تلویزیون رفته و برای مثال در شبکه 5 سریالی را نوشته و کارگردانی کرده که این سریال توانسته به اندازه خودش بر مخاطب اثر قابل توجهی بگذارد. سپس به سینما آمده و تجربه هایی نظیر فیلمنامه نویسی فیلم «ارتفاع پست» را به طور مشترک با ابراهیم حاتمی کیا از سر گذرانده و فیلمنامه «کنعان» را به کارگردانی مانی حقیقی نوشته است، پس از اینها هم اولین فیلم بلندش با نام «رقص در غبار» را ساخته! این تجارب متفاوت در عرصه های گوناگون باعث شده تا اصغر فرهادی مدیوم را بشناسند و رسانه را درک کند.

اگر به فیلم «رقص در غبار» نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که فیلمساز این فیلم درک درستی از سینما به عنوان یک مدیوم دارد. فیلم «رقص در غبار» که البته تصور می کنم مهجور مانده و کمتر دیده شده یکی از فیلم های خو بو صادقانه فرهادی است. او در همین فیلم تلاش کرده تا روراست و صادقانه با شخصیت فیلم هایش کنار بیاید و مواجه شود. فرهادی در همین فیلم حرف نهایی اش را زده است. او سعی کرده تا با ایجاد کنشی میان دو نسل و تصور کردن یک موقعیت تفاهم انگیز و آشتی جویانه به جامعه اش پیشنهاد اصلاح بدهد. فرهادی این فیلم را با تکیه بر همین نگاه در یک موقعیت انسانی خاتمه داده و من معتقدم که این فیلم به عنوان اولین فیلم کارنامه یک کارگردان، قابل قبول و ارزنده است.

فرهادی اما رفته رفته مسیر و جنس کار خود را پیدا و سعی کرد در حوزه اجتماعی فیلم بسازد. او در فیلم بعدی اش یعنی «شهر زیبا» باز هم یک موضوع اجتماعی را دستمایه فیلمسازی قرار می دهد و یک موقعیت تفاهم انگیز ایجاد می کند که افراد یک طبقه اجتماعی به کمک همدیگر می آیند و نجات بخش می شوند.

در این فیلم، فرهادی یاد گرفته که از اصول و الگوهای زبان و قیود سینمای کلاسیک بپرهیزد و زبان مدرن روایت سینمایی را برگزیند و با زبان امروزی با جغرافیای ملتهب معاصر در روزگار ما سخن بگوید. فرهادی هر چه بیشتر جلو آمده است، بیشتر به مسائل و بحران های موجود در زندگی طبقه متوسط گرایش پیدا کرده است.

1028041_903

 

بله، به طور ویژه در سه گانه مشهورش…

– بله و البته نه صرفا در همان سه گانه. از «چهارشنبه سوری» تا «فروشنده» فرهادی سعی کرده است یکسره به موضوعات و مسائل زندگی طبقه متوسط بپردازد. طبقه ای که انگار تمایلی برای کسب فضیلت و تبیین آن ندارد. طبقه ای که هویتمندی خود را از دست داده و در موقعیت معلق به نظاره جهان ایستاده است.

البته خیلی از منتقدان هم این شیوه پرداختن به طبقه متوسط را دستمایه نقدهای جدی به فرهادی کرده اند.

– درست است. اتفاقا نقد من هم به فرهادی همین است. فرهادی در همه این فیلم ها تلاش کرده تا با الگوبرداری از پرداخت رئالیستی قصه، طبقه متوسط را نشان دهد. او صرفا در کار نمایش باقی مانده و فیلم هایش از «چهارشنبه سوری» تا «فروشنده»، پیشنهادی برای اصلاح جامعه نمی دهد. او صرفا مشکلات را روایت می کند.

فیلم های فرهادی از «چهارشنبه سوری» به بعد در نمایش زندگی طبقه متوسط با سرخوشی کاراکترها و زندگی روزمره و برخوردهای تفاهم آمیز آغاز می شود و رفته رفته به جایی می رسد که انگار هر چه بیشتر با یک کنتراست شدید شخصیتی مواجه می شویم. با انسان هایی مواجه هستیم که در ابتدای فیلم سرخوش و تفاهم برانگیز هستند اما در انتهای فیلم متلاشی می شوند و برای بقای شان مجبورند شناسنامه ای خاکستری و خالی از تمنای فضیلت داشته باشند.

این شخصیت ها در همین فضایی که فرهادی روایت می کند، مجبور می شوند که پنهانکاری، دروغ و ریا را بپذیرند و با آن کنار بیایند. این همان چیزی است که استمرارش باعث می شود هویت یک طبقه به اضمحلال برسد و متلاشی شود. تا اینجای کار برگ برنده در دست فرهادی است. به این معنی که تا اینجا فرهادی توانسته تصویری شفاف و واقعی از روزگار زندگی طبقه متوسط ارائه کند. او شخصیت هایی را پرداخت می کند که در عین تک افتادگی و پنهانکاری و بی یاوری، مورد پذیرش و باورپذیری مخاطب قرار می گیرند اما نقد به او آنجا آغاز می شود که منتقد یا تماشاگر به جستجوی پیشنهادی که فرهادی برای اصلاح دارد، بر می خیزد.

در مورد فیلم «فروشنده» چطور؟ عمده نقدهایی هم که به این فیلم می شود، به رویکرد فرهادی در قبال این مسائل مربوط است؟

– در مورد «فروشنده» هم این نقد قابل طرح کردن است. نگاه کنید همانطور که گفتم از نگاه فرهادی طبقه متوسط یک طبقه ای است که رستگاری خود را از دست داده و آرمانگرایی و افق های روشن آینده اش دور شده است.

او فیلم هایش را با همین دیدگاه و محدود کردن در چارچوب روایی رئالیستی ساخته و این می تواند جای ایراد باشد. منظورم این است که شخصیت ها و کاراکترهای قصه های فرهادی درگیر آرمانخواهی و فضیلت خواهی نمی شود. فیلم از واقعیت شروع می شود و بدون تغییر در خصلت فضیلت جوی کاراکترها در همان واقعیت پایان می یابد. این در حالی است که ما از فیلم انتظار داریم راه روشنی برای اصلاح پیشنهاد کند، البته این یک وجه نقد است. بخش مهمی از نقد هم به کیفیت فنی کار بر می گردد که البته فرهادی در این بخش فیلمساز موافق و توانمندی است.

1028042_265

این را در مقایسه با سینمای ایران می گویید یا فیلم های خود فرهادی؟

– هر دو! فرهادی در مقایسه با استانداردهای سینمای ایران طبیعتا جلو است اما در مقایسه با کارهای خودش هم این حرف در مورد فیلم «فروشنده» صادق است. به نظر من دست کم فیلم «فروشنده» در کارگردانی نسبت به فیلم قبلی فرهادی، بهتر و پخته تر است. به این موضوع می توان دوباره پرداخت اما اجازه بدهید قبل از آن، به این نکته هم اشاره کنم که فیلمسازی فرهادی، فیلمسازی خلع سلاح کننده است. به این معنی که فرهادی بحران را تصویر می کند اما راه عبور از بحران را نشان نمی دهد. در واقع مخاطب در بیابانی رها می شود که هیچ چراغ راهی در آن نیست. خب این نقیصه در ساخت و بافت فیلمنامه هم رسوخ می کند و ممکن است برخی مواقع منطق درونی متن را هم به هم ریزد.

اما همان طور که گفتم فیلم های فرهادی از نظر فنی فیلم های قابل تامل و ارزشمندی هستند. با این همه زمانی می توان نگاهی واقع بینانه به فیلم های او و خود او داشت که با تجمیع این نگاه ها به نقدش برویم. به این معنی که فرهادی را از دو زاویه می توان رصد کرد، یکی زیبایی شناسی سینماست که متشکل از شناخت گرامر و مدیوم و به کار بردن ابزارهایی است که در یک فیلم وجود دارد. زاویه دیگر، وجه مضمونی و تحلیل اجتماعی فیلم هاست.

در زاویه نخست، فرهادی یک فیلمساز موفق و اثرگذار است اما از نگاه دوم ایرادهایی به شیوه کار فرهادی وجد دارد چون از نظر من، فیلم ناقص باقی می ماند و به نوعی به شمایل نگاری صرف و عکاسی از واقعیت بدل می شود. سینما باید آسیب شناسی جدی داشته باشد. صرف طرح دغدغه و طرح مسئله نمی تواند ادامه دار باشد. تا کی می توانید فیلم هایی را ببینید که مرتب بگویند واقعیت این است و آن است و …

جالب این است که بدانید تحقیقات روانشناسی هم نشان داده که صرف نشان دادن بحران، بدون ارائه راهکار مقابله با آن بحران، برای مردم عادی هم اثرگذار نیست و صرفا هراس و بدبینی ایجاد می کند. از این حیث است که من معتقدم هنوز هم سینمای ما به یک قهرمان تمام عیار احتیاج دارد.

بعضی ها می گویند که سینمای جدید و به ویژه سینمای طبقه متوسط، قهرمان پرور نیست و نیازی هم به قهرمان ندارد.

– من چنین نظری ندارم. اتفاقا برعکس من معتقدم که اگر قهرمان به خوبی در متن و بطن یک فیلم پردازش شود، می تواند هم فیلم را نجات بدهد و هم مخاطب را از آن بیابانی که قبلا گفتم برهاند. اتفاقا طبقه ای که آرمان هایش را از دست داده، بیش از هر زمان به یک قهرمان تمام عیار احتیاج دارد. ما باید در تماشاگران سمپاتی ایجاد کنیم و خلأها و نقص ها را به او بقبولانیم و او را به مشارکت برای حل و رفع و رجوع این نقص ها دعوت کنیم. پایان فیلمی که این مشکلات را صرفا بازگو کرده است، دعوت کننده نیست. از قضا عنصری که می تواند تماشاگر را به مشارکت در سخن اصلی فیلم دعوت کند، یک قهرمان است.

1028043_934

 

آیا عماد یک قهرمان نیست؟

– من فکر می کنم نیست. قهرمان باید دخالت کند، آرمان داشته باشد و برای آن بجنگد. حتی اگر شکست هم بخورد، چیزی که اهمیت دارد مبارزه کردن است. تردید عماد بیشتر از آن است که بتواند از او یک قهرمان بسازد. گرچه می توان گفت که فرهادی تلاش کرده تا از او یک قهرمان بسازد اما فضای کار این اجازه را نداده که قهرمان شخصیت بشود. همانطور که گفتم قهرمان باید حرف داشته باشد و پیشنهاد ارائه کند. اصولا قهرمان در جایی می تواند وجود داشته باشد که فیلمش پیشنهاد ارائه کند و صرفا در مقام توصیف واقعیت نماند.

سخن را اینطوری کوتاه می کنم که «فروشنده» فیلم خوبی است اما به لحاظ تکنیکی و فنی. البته ایرادهایی هم دارد اما شدت نقاط قوت آن بیشتر از ایرادهاست. اما تمام موجودیت یک فیلم در بیان تکنیکی اش خلاصه نمی شود. یعنی حرفی که فیلم در نهایت می زند هم اهمیت دارد. من پیشنهاد می کنم که منتقدان ما تلاش کنند برای طرد یکدیگر با ایجاد امکانی برای تضارب آرا و فهم یکدیگر، فرهنگ پذیرش دیگری را گسترش دهند.