فقط با برنامه ریزی موفق می شویم

 

 

  • ما باید واحد برنامه‌ریزی خود را مشخص کنیم. واحد برنامه‌ریزی می‌تواند روز، هفته، ماه، فصل یا سال باشد. نکته دیگر آن که هر فرد یک برنامه مختص خود داشته باشد. یعنی برای مثال، اگر یک دانشجو هستم، برنامه‌ام با دانشجوی دیگر متفاوت است، چراکه تفاوت‌های فردی باید در برنامه لحاظ شود.

داشتن اهداف مشخص و برنامه صحیح برای رسیدن به آنها شاید از واجب‌ترین مسائل زندگی هر شخصی باشد که باید نسبت به آن بیش از سایر موضوعات حساسیت به خرج دهد. دکتر اسماعیل سعدی‌پور، روان‌شناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی در گفت‌وگو با جام‌جم می‌گوید: اهمیت برنامه‌ریزی تا آن حد است که داشتنش به معنای موفقیت است و نداشتنش معنایی جز شکست ندارد. افرادی که در زندگی‌شان برنامه‌ریزی ندارند، برای شکست خوردن برنامه‌ریزی کرده‌اند. بعید می‌دانم در طول تاریخ بتوان فردی را پیدا کرد که بدون داشتن هدف و برنامه در شغل و زندگی‌اش موفق شده باشد. به همین خاطر بهتر است از همین حالا آن را جدی بگیریم و گام‌های عملی در این زمینه برداریم. مشروح بحث را در ادامه می‌خوانید.

خیلی از مردم، علت نداشتن برنامه‌ریزی را کمبود وقت عنوان می‌کنند. این عقیده را قبول دارید؟

سوال شما ماجرای تبر زنی را به خاطرم آورد که در طول یک روز، ساعت مشخصی را به قطع درختان مشغول بود و با گذشت هر روز، نسبت به زمان مشابه قبل تعداد درختان کمتری را قطع می‌کرد و بازدهی کمتری داشت. وقتی علت یابی کرد، متوجه شد به بهانه کمبود وقت، تیزی تَبَر خود را کنترل نکرده است. برنامه‌ریزی را می‌توانیم به روی ریل قرار گرفتن تشبیه کنیم؛ حرکتی هوشمندانه، منطقی و گام به گام برای رسیدن به اهدافی که داریم.

بشدت اعتقاد دارم فردی که نتواند وقتش را برنامه‌ریزی و مدیریت کند و این که در جامعه با افرادی برخورد می‌کنیم که می‌گویند وقت نداریم، این‌گونه گفتارها (یعنی وقت نداشتن) از نظر روان شناسی نشان دهنده ضعف و ناتوانی یک فرد است. کسی که هدفی ندارد و نتواند برای وقتش (برای رسیدن به اهدافش) برنامه‌ریزی کند، تقریبا هیچ چیز دیگری را نمی‌تواند کنترل کند.

اگر درست متوجه شده باشم، دیدگاه شما این است که هدف‌گذاری مقدم بر برنامه‌ریزی است؟

بله همین‌طور است. قبل از برنامه‌ریزی باید برای خودمان اهدافی را تنظیم کنیم. اهدافی در حوزه‌های مختلف زندگی و به صورت کوتاه‌مدت، میان مدت و بلند مدت. اگر من در زندگی‌ام هدفی داشته باشم، برنامه‌ریزی آنجا معنا پیدا می‌کند که بخواهیم بدانیم چگونه به اهداف خود برسیم. از میان مسیرهای مختلفی که وجود دارد، کدام مسیر من را به بهترین وجه ممکن به مقصد می‌رساند.

اهدافی را که در نظر می‌گیریم، بهتر است چه خصوصیاتی داشته باشند؟

در این رابطه، نکته اول آن است که اهدافی را انتخاب کنیم که واقعگرایانه باشند. اهداف آرمان‌گرایانه، غیر قابل دسترس و غیرقابل اندازه‌گیری، نه تنها باعث حرکت ما به سمت جلو نمی‌شوند، بلکه در جاهایی می‌توانند خطرناک باشند و باعث سرخوردگی ما شوند.

دوم این که اهداف باید بخش‌پذیر به جزء‌های کوچک‌تر باشند تا بتوانیم در هر بازه زمانی (‌مثلا روزانه، هفتگی، ماهانه و حتی سالانه) بخشی از آنها را جلو برده، و مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.

مورد سوم این که اهدافمان را بهتر است در جایی نصب کنیم و آنها را با افرادی که خوشبین هستند و نگاهی حمایتگر دارند، در میان بگذاریم. این مساله سبب می‌شود اشتیاق ما برای رسیدن به اهدافی که تعیین کرده‌ایم، بیشتر شود.

به این نتیجه رسیدیم که قدم اول در موفقیت، داشتن هدف است. درادامه گفتیم گام بعد، برنامه‌ریزی برای رسیدن به اهداف است. سوالی که مطرح می‌شود، این است که خودِ برنامه‌ریزی چه فوایدی دارد؟

سوال خوبی است. برنامه‌ریزی به ما آرامش می‌دهد. ما حتی اگر برای گذران یک روز تعطیل برنامه‌ریزی نداشته باشیم، بدون تردید آن روز به ما سخت خواهد گذشت. علاوه بر این، برنامه‌ریزی به ما نظم می‌دهد و باعث می‌شود برخی صفات خوب به عادت تبدیل شوند. در صورتی که سخت‌ترین کارها را 21 روز مداوم انجام دهیم، بعد این بازه آن کار در ما تبدیل به یک عادت می‌شود. نکته دیگر آن که برنامه‌ریزی باعث می‌شود در وقت ما صرفه‌ جویی شده، نسبت به زمانی که در اختیار داریم، بهره‌وری داشته باشیم. به‌عبارتی، برنامه‌ریزی باعث می‌شود ما رفته رفته روی زمان کنترل بیشتری داشته باشیم و مدیریت زمان را که یک اصل مهم است، به نحو احسن انجام دهیم. مدیریت زمان یک ویژگی شخصیتی است که به میزان زیادی در موفقیت ما موثر است و کارایی دارد، تا جایی که تفاوت انسان‌های موفق و شکست خورده در همین چگونگی استفاده و مدیریت زمان است.

باور شما این است که یک شاخص مهم برای موفقیت، مدیریت زمان است؟

دقیقا. ما در گفتارهای روزانه بسیار می‌شنویم یا می‌گوییم وقت طلاست، اما واقعیت آن است که بسیاری از ما وقت تلف شده زیادی داریم و نه‌تنها به اندازه طلا بلکه به اندازه یک فلز بی‌بها هم برای وقت ارزش قائل نیستیم. در قرآن کریم، یکی از سوگندهایی که خورده می‌شود، سوگند به عصر و زمان است و یکی از تفسیرهای آن، همین اهمیت گرانبهایی وقت است. آدم‌های موفق از وقتشان حداکثر استفاده را می‌کنند. این افراد از گذشته به عنوان یک تجربه بهره می‌برند، از زمان حال برای تلاش و بهره‌وری هر چه بیشتر و بهتر استفاده می‌کنند و نسبت به آینده امیدوارند. در مقابل، انسان‌های ناموفق حسرت گذشته را می‌خورند، در زمان حال تنبلی می‌کنند و نسبت به آینده ناامیدند. این نکته را هم بگویم که از منظر روان‌شناسی، انسان‌های سالم آدم‌هایی هستند که در حال زندگی کنند، چراکه غرق شدن در گذشته ما را افسرده خواهد کرد و اگر در آینده غرق شویم، چون آینده احتمالی است، مضطرب و نگران خواهیم شد. در هر حال، گذشته را باید کلاس تجربه بدانیم و زمان حال را منزلگاه تصمیم‌گیری، تلاش و فعالیت. نسبت به آینده هم باید امیدوار باشیم و آن را سکوی پیشرفت خود در مسائل معنوی و مادی قرار بدهیم.

پس از فوایدی که درباره داشتن برنامه به عنوان اصلی از اصول موفقیت ذکر کردید، شاید تنها قطعه تکمیل نشده پازل گفت‌وگوی امروزمان سخن از اصول برنامه‌ریزی باشد. امکان دارد از اصول برنامه‌ریزی هم به ما بگویید؟

ما باید واحد برنامه‌ریزی خود را مشخص کنیم. واحد برنامه‌ریزی می‌تواند روز، هفته، ماه، فصل یا سال باشد. نکته دیگر آن که هر فرد یک برنامه مختص خود داشته باشد. یعنی برای مثال، اگر یک دانشجو هستم، برنامه‌ام با دانشجوی دیگر متفاوت است، چراکه تفاوت‌های فردی باید در برنامه لحاظ شود. اصل سوم در برنامه‌ریزی، انعطاف‌پذیری است. برای نمونه، در برنامه‌ریزی تحصیلی‌ای که دانش‌آموزان دارند، می‌بایست در هفته دو زمان (مثلا 5/1ساعته) را برای حوادث غیرمترقبه و غیرقابل‌پیش‌بینی احتمالی خالی بگذارند تا در صورت اتفاق، کل برنامه را به هم نریزند. مساله بعد، ارزشیابی مستمر، مرور و جمع‌بندی است. درواقع، بسنجیم و ببینیم کجاها از برنامه جلو هستیم، کجا طبق برنامه پیش می‌رویم و چه جاهایی از برنامه عقب مانده‌ایم. حتی ارزیابی کنیم و در صورت نیاز در برخی برنامه‌ها تجدید نظر کنیم. مورد دیگر، اولویت‌بندی کارهاست. یعنی مشخص کنیم چه کارهایی را در کدام بازه زمانی باید پیش از همه انجام بدهیم. نکته مهم دیگر که در این راستا وجود دارد، مکتوب کردن برنامه است. اصل بعد، معقول کردن انتظار از خود است. درصورتی‌که مثلاً یک برنامه هفتگی یا ماهانه را در نظر گرفته‌ایم، اوایل نباید انتظار داشته باشیم به صد در صد برنامه عمل کنیم. اگر بتوانیم ابتدا به 60 درصد برنامه‌ریزی خود عمل کنیم، جای خوشحالی و امیدواری است و در هفته‌ها و ماه‌های آتی می‌توانیم آن را به 65 درصد، 70 درصد و بیشتر برسانیم. اگر انتظارات فردی که برنامه‌ریزی می‌کند، معقول نباشد و نتواند به‌طور تمام و کمال به برنامه عمل کند، دچار یاس و ناامیدی خواهد شد و ممکن است کل برنامه‌ریزی را زیر سؤال ببرد. نکته مورد توجه دیگر آن که درجه دشواری برنامه‌ریزی از ساده به پیچیده باشد؛ یعنی دشواری برنامه بتدریج افزایش پیدا کند.

بحث مهم دیگر، استمرار و تداوم برنامه است. به این معنا که، برای اجرای برنامه پشتکار داشته باشیم و در هر شرایط و حالتی، به آن عمل کنیم. در آخر آن که هر بخش از برنامه را که انجام می‌دهیم و به نتیجه می‌رسانیم، خودمان، خود را تشویق کنیم. این به ما انگیزه می‌دهد تا ادامه مسیر برنامه‌ریزی را با جدیت و تلاش بیشتری طی کنیم.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *